سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۱۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است



محمد(ص) این گونه بود.ما چگونه ایم؟

*روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت:

به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند


*کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد، زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.



* مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت: 

شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد.


* گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید.



* گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت:

تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود.


* در زمانی که با کفار به طور نسبی صلح برقرار شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند...او نخواست به عنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند.



فرخنده زادروز واپسین بشیر بشر و آخرین سفیر داور حضرت محمدبن عبدالله(ص) در سیاه ترین عصر حاکمیت سکوت و حکومت طاغوت و میلاد خیرآفرین و عطرآگین فرزند برومندشان حضرت امام جعفر صادق(ع) و هفته مهرآمیز و رافت انگیز وحدت را به شما و همه شیفتگان صلح و رستگاری تبریک و تهنیت می گویم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر
  دل دیدنی های

 شهر سرب و سراب(۳۰) 


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من ریل های راه آهن را دیدم . آنان با وجود این که هیچ گاه نمی توانندبه یکدیگر برسند ؛ همه وجود خود را صرف این می کنند تا دیگران را به یکدیگر  برسانند! 


نایت اسکین

 من کسی را دیدم که آنقدر پشت سر دیگران سخن می گفت که فرصت نمی کرد کسی را دوست بدارد... و آنقدر عیب دیگران را بزرگ می دید که عیب خودش به چشمش نمی آمد!! 

نایت اسکین

 من « فروتن»ی را دیدم که چونان رودخانه هر چه بر ژرفای او می افزود، بیشتر احساس آرامش و فروتنی می نمود. 


نایت اسکین

 من خردمندی را دیدم که هر چه می دانست، نمی گفت ؛ ولی هرچه را می گفت، می دانست. 


نایت اسکین

 من انسان خوشبختی را دیدم که خوشبختی را در هماهنگی با رویدادهای روزگار می دانست. بنابراین هر رویدادی برایش قابل پیش بینی و هر تلخ وشی در کامش شیرینی بود. 

 

ادامه دارد...                   

                      شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۰:۰۱
سید علیرضا شفیعی مطهر
  دل دیدنی های 

شهر سرب و سراب(۲۹)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من سهراب را دیدم که چشم هایش را شست تا جور دیگر ببیند؛ اما دیگران با چشم های نشسته سهراب ها ! را جور دیگر می دیدند! 

 

  من مرگ را با سیمایی دیدم که نه واپسین برگ کتاب زندگی ، که آغازین بارقه آفتاب ارزندگی بود. انبانش انباشته از جوانه های هستی و شکوفه های سرمستی بود و خندان و بانشاط بر تارک هستی می درخشید و شیفتگان عشق را سرمستی می بخشید. 


نایت اسکین

  من طرفین یک مناظره را دیدم غبارزدایی از یک گفتمان را به مشارکت نشسته بودند. آنان به هر بیان سنگی سنگین بر شکوه بنای بنیادین می افزودند و غباری از سیمای ابهام می زدودند و اما... 

   ...طرفین یک مجادله را هم دیدم که بر کرسی نشاندن « سخن من » را کمر بسته و پوشاندن عقده ها را به ستیز نشسته بودند. آنان با کشیدن هرخنجر سخن از حنجر اهریمن، لایه ای ستبر بر سیمای زیبای حقیقت می پوشاندند و جرعه ای تزویر از زهر تحقیر را به همدیگر می نوشاندند.  


نایت اسکین

 من خودساخته ای را دیدم که همگان را مجذوب خود کرده بود ؛ زیرا او نفس خویشتن را مغلوب کرده بود.

 نایت اسکین

  من « آنچه هستم » را دیدم و آن را با « آنچه باید باشم» اشتباه گرفتم؛ بنابراین عمری را در آغوش خیال و مدهوش آمال زیستم . 

 

ادامه دارد...

                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۸
سید علیرضا شفیعی مطهر



معرفی آثار و تالیفات (19)

 دانستنی های زندگی(3)

 

شناسنامه کتاب

نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر

ناشر : انتشارات رواق دانش - قم  ( به سفارش خیریه حضرت امام رضا(ع) مهربان)

نوبت چاپ :اول - 1392

شمارگان:۳۰۰۰

قطع و تعداد صفحات : رقعی  - 184 صفحه

این کتاب نوزدهمین اثر منتشرشده این نگارنده و شامل درس هایی زندگی ساز و دانستنی هایی مورد نیاز در قالب حکایت های حکمت آمیز و سروده های جالب و خرد انگیز است.برخی از منابع آثار در پایان اثر ذکر شده و در بقیه موارد چون در سطح فضای مجازی اینترنت به تواتر نشر یافته ،صاحب اثر شناخته شده نیست.
 در پایان هر حکایت نکته ای درس آموز را متذکر شده ام. شما قطعا نکات حکمت آمیز بیشتری درخواهید یافت.

به دنبال تالیف و انتشار کتاب جلدهای اول و دوم «دانستنی های زندگی »  و استقبال شایسته مخاطبان از آن ،مسئولان موسسه خیریه امام رضا(ع) از من خواستند تا نسبت به تالیف جلد سوم آن اقدام کنم. اکنون این کتاب به عنوان جلد سوم آن  شامل مجموعه ای از دانستنی های ضروری زندگی در قالب داستان ها و،سروده ها و سخنان کوتاه حکیمانه است. البته این نگارنده نام«حکایات حکیمانه» جلد ششم را برای این اثر برازنده تر می دانستم؛اما اصرار مسئولان خیریه امام رضا(ع) بر انتخاب نام «دانستنی های زندگی» سبب این نام گذاری شد.

ضمنا وبلاگی تحت عنوان «دانستنی های زندگی» دارم که معمولا هر روزه آپ می شود. در صورت تمایل مراجعه فرمایید به این لینک:

 http://webaran.blogfa.com/

نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما را چشم در راهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۰۶:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۲۸)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من کوهی را دیدم که درد زاییدن گرفت ، ولی.......ولی پس از ۹۰ سال و ۹۰ماه و ۹۰ روز و... موش زایید !! 


نایت اسکین

 من شاهین هایی را دیدم بی بال و بی نفس، و خوی گرفته با قفس ، وارسته از سینه سپهر و سحاب، و وابسته به مهر ارباب ، اوج سپهر را به موج مهر فروخته بودند.     

 نایت اسکین 

   من اندیشمندی را دیدم که برای ریشه ها رشد و رویش می خواست و برای اندیشه ها پاکی و پویش ؛ دگر اندیشمندان را فراتر از اوج می دانست و رهاتر از موج ؛ فکوران را می شناخت و فرزانگان را می نواخت ؛ اما قدرتمداران مست و خفاشان شب پرست، دهانش را بستند و پر و بالش را شکستند ! 


نایت اسکین

  من شهریاری را دیدم که شهروندان را آزاد می خواست و دیار را ، آباد ؛ قهرمان زدگی را می زدود و مردم را به قهرمانی می ستود. 


نایت اسکین

من قبیله ای را دیدم که قبله را در حصار انحصار ، و دیگر پرستشگران را زیر نگین اقتدار خود می خواستند. خدای آنان به اندازه ای کوچک بود که نه تنها در افق دل ، که در فلق فضایل نیز دیده نمی شد. خوشنودی آن خدای در خوشنودی آنان و خشم او در تمایل آنان تجلی می یافت. 

 

ادامه دارد...

                    شفیعی مطهر

                                                    شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۰۷:۱۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۲۷)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

  من نیایشگری را دیدم که « خدا » را از دل می راند و « دعا » را به جایش می نشاند. 


نایت اسکین

 من عابدی را دیدم که « فکر » را از ذهن می زدود تا « ذکر » را جایگزین آن کند. 

نایت اسکین

  من حاکمی را دیدم که « اعتماد مردم » را ارزان می فروخت و «خودکامگی » را گران می خرید. 


نایت اسکین

 من سدی پر آب دیدم که قرن ها قطره قطره آب را در خود گرد آورده بود....

 و جمعی را دیدم که بی پروا و بی امان با هر ابزاری به جان سد افتاده بودند تا ...

... و سرانجام سد را شکستند و همه را سیلاب برد!!! 


نایت اسکین

  من خدا را دیدم بی نهایت بزرگ، اما در عین حال چنان کوچک که در ذهن کودکی پنج ساله می گنجید و باز به اندازه ایمان و آرزوی او بزرگ بود ، در رویایش روان بود و در نگاهش، نگران.

 

ادامه دارد....

                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۶:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۲۶)


نایت اسکین

  من شهری را دیدم سیراب از سرب و سراب و تشنه یک جرعه از آفتاب!  

من گوی گردی را دیدم بدون شعور که ۲۲ انسان باشعور به دنبالش می دویدند و نگاه میلیون ها با شعور دیگر به دنبال آن ۲۲ نفر می دویدند. چنین می نمود که میزان شعور میلیون ها نفر باشعور را یک گوی گرد بی شعور رقم می زند!! 


نایت اسکین

من مردی را دیدم که با مصالح قدرت ، کاخ مصلحت می ساخت.  ....و شگفتا این مصالح چقدر با این مصلحت همخوانی دارد!!


نایت اسکین

 من فرعونی را دیدم که از دیار دیرباز تاریخ آمده و صندوقچه ای پر از سخنان کهن به عنوان سوغاتی آورده بود. وقتی در صندوقچه باستانی را گشود، همه جا پر از سخن های کهن شد و دیگر جایی برای سخن های نوین نماند. 


نایت اسکین

 من باورمندی را دیدم که تنگ شیشه ای باورش را در حفاظی پولادین نهاده و از نزدیک شدن هر شکی به خود می لرزید؛ زیرا تنگ بلورین باورش بسی ترد بود و از هر ریزه سنگ خرد می هراسید.

                                                                     

ادامه دارد...

                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر
  دل دیدنی های

 شهر سرب و سراب(۲۵)

 من « آرزومندی» را دیدم که با آرزوی مرگ، مرگ آرزوها را می گریست و باز در خیال آرزوهای دیگر غافلانه می زیست. 

 من « شجاع» ی را دیدم که می ترسید، می هراسید و می لرزید؛ اما با همه این ها گامی هم به جلو برمی داشت. ...و همین رمز کامیابی و راز شادابی او بود. ...و من دانستم که ترسیدن و لرزیدن گاه ناگزیر است، اما گام نهادن به پیش تنها تدبیر است.

من گردونه زمان را دیدم که چالاک و شتابناک می گذشت، و ما را بی بهره می گذاشت. در این گشت و گذار نه ما او را ، که او ما را تلف می کرد! 

 من مردان کوچکی را دیدم که در آرزوی یافتن آسایش مردان بزرگ افسردند ...

  و مردان بزرگی را دیدم که در رویای یافتن آرامش مردان کوچک مردند! 

 

من در آغازین گام در هر جاده ، می کوشیدم پایان آن را ببینیم . دیدن پایان راه نه در گروی پیمودن همه جاده ، که در دمی نگریستن به پشت سر است ، چون زمین گرد است و هدف رفتن است ، نه رسیدن!! 

 

  من کودک فال فروشی را دیدم که جار می زد: من :« فردا » را به آنانی می فروشم که در « دیروز» خود مانده اند.  ....و من سیمای فردا را در آیینه دیروز می دیدم.

 من « داور» ی را دیدم که هرگاه می خواست درباره رهروی داوری کند، نخست چند گام با کفش های او راه می رفت!

ادامه دارد...

                         شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۰:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر
   دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۲۴)

   من شخصی را دیدم متین با شخصیتی وزین که بر این باور بود که وزن شخصیت هر کس به اندازه حجم سختی هایی است که در راه روشنگری مردم تحمل می کند. 

 

 من « خار»ی را دیدم که در سایه «گل» ، نه « خاری» را احساس می کرد و نه « خواری» را ! زیرا خار برای گل، نه وایه وبال ، که مایه کمال بود. 

 من حکیمی را دیدم که در ژرفای هر پدیده خنده دار، حقیقی ماندگار را می جست. او بر این باور پای می فشرد که در باطن هر پدیده، یک حقیقت ندیده نهفته است. 

 من ساده اندیشی را دیدم که چون از اول به فکر آخر نبود، همیشه در آخر به فکر اول می افتاد!  او عمری در این دور تسلسل بیهوده می چرخید و فرسوده می گردید.

من« بزرگ »ی را دیدم که « بزرگی » را در « زیبایی » نمی دانست ؛ ولی « زیبایی » را در « بزرگی» می دید! 

 

ادامه دارد....

                   شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۰:۱۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 سفرنامه من از 

شهر سرب و سراب (۲۳)


 من گلی بهاری را دیدم که در دل دشتی خشک و خزان زده با جان سختی و شوربختی می کوشید تا پیام حیات آفرین بهاران را برای خزان زدگان بازگوید....  

نایت اسکین

من کسی را دیدم که تنها دردش بی کسی بود. نوای او بینوایی و برگ او بی برگی بود. درد بی کسی و بی همزبانی او را از احساس همه دردها بی نیاز کرده بود.

 نایت اسکین

 من « رهرو»ی را دیدم که راهش  بسی هموار و همه گل های زندگیش بی خار بود؛ چرا ؟!!چون راه را اشتباه رفته بود!! 

نایت اسکین

من « تنها» یی را دیدم که از بسیاری پاکی ناگزیر از همه « تن» ها بریده و «تنهایی »را برگزیده بود. او خود را رستگار و خدا را سپاسگزار بود؛ زیرا دلدار ، اغیار را از دور و بر او رانده بود، تا او را تنها به حضور بپذیرد. 

نایت اسکین

ادامه دارد...

                                                                    شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر