سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۱۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

 دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد۴۸)

من بخیلی را دیدم که برای ثروت خود حصار بود و برای وارثان، انباردار

 

Mona Lisa.jpg

 من زندگی را چون لبخند ژوکوند دیدم که در نگاه نخستین به رویت تبسم می کند ، اما در واقع می گرید. 

من «مشکلات » و « موفقیت ها » را دیدم. اولی را بر ماسه های روان نوشتم و دومی را بر مرمرهای دوران نگاشتم. 

من اصلاحگر اندیشمندی را دیدم که اصلاح نهال را از ریشه ها ، و اصلاح خصال را از اندیشه ها آغاز می کرد، نه از شاخه های سرگردان و احساسات لرزان.

 

من شکست های زیادی را دیدم. هر شکستی بیانگر بن بست بودن راهی ، و خود تجربه گرانبهایی بود.  

ادامه دارد....

                             شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۷)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من درخت حکمت را دیدم که ریشه در دل داشت و میوه هایش از سرشاخه های زبان می رویید. 

من کوهساران فلک فرسا و ملک آسا را دیدم پر از چشمه های زلال آب ، و دل های بزرگ را پر از اشک ناب

من خاطره های شکوهمند را در خاطرهای نژند دیدم که چون تیغ تیز بود .آن تیغ رگ ها را نمی برید، اما دل را زخمی می کرد. 

 

من دلی را دیدم که در لحظه ای کوتاه شکست، اما بازسازی آن در عمری به هم نمی پیوست

من اشتباهات زیادی را دیدم. چون نمی توانستم جبران کنم ، نام آن ها را تجربه نهادم.  

ادامه دارد.....

                                         شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 
نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۶)

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد .....و من دانستم که انسان همیشه و همواره عمر باید مفید و اثر بخش باشد. 

من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زیرا انسان با غرور بر دیگران می تازد ، با دروغ ،جان خود را می گدازد و با عشق سر را می بازد.

  

من موش کوری را دیدم که عاشق ترین دلدادگان بود؛ زیرا زیبایی همسرش را نادیده باور داشت.. 

من سرمایه و حاصل زندگی را دیدم، نه در اموالی که اندوخته بودم؛ بل که در قلب هایی که به آن ها عشق آموخته بودم. 

من سیمای فقر را دیدم ، نه در چهره گدای نادار ، بل که در صورت انسان زیاده خواه و طمعکار.  

ادامه دارد...

                                                شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۲۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۵)

   تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من یک ماهی را دیدم که برای رهایی از محبس تنگ مینا خود را به خاک صحرا افکند.

 ...و من آنگاه بود که دریافتم تخدیر گرچه انسان را از اندوه می رهاند، اما در ژرفای شوربختی انبوه می میراند.

 

من «تنها»یی را دیدم که دربه در به دنبال دوست می گشت.....

  و چون می یافت، به دنبال عیب هایش می گشت....

 و جون او را از دست می داد، به دنبال خاطراتش می گشت...

او رشته های مودت را می گسست و دل ها را می شکست ...و باز هم او همچنان تنها بود!  


 تبر هیزم شکن

من هیزم شکنی را دیدم که هر روز بر تلاش خود می افزود ، اما حاصل کارش کاهش می یافت.....زیرا او فرصت نداشت تا تبرش را تیز کند!! 

او به جای این که بهتر بیندیشد، بیشتر می کوشید.  

یک هیزم شکن وقتی خسته می شود که تبرش کند باشد، نه این که هیزمش زیاد باشد.

تبر ما انسان ها نیز باورهایمان است، نه آرزوهایمان!

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من خط فقر را دیدم . خط فقر دقیقا زیر پای مرفهان بی درد بود. خط فقر، پیکر نحیف و لطیف کودکی خیابانی را در زیر جرثومه سیاه و سنگین خود می فشرد و طراوت نوجوانی اش را بی رحمانه می پژمرد. 

  من « دل شکسته» ای را دیدم که تاوان لحظات « دل بستگی » اش را می داد... 

 

ادامه دارد... 

                                            شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر


 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 44)

من راهی را دیدم که به بی سرانجامی و ناکامی آن مطمئن بودم و آن راه خوشنود کردن همگان بود!! 

 من مدیری را در اوج کارآمدی دیدم ؛ زیرا او می دانست کی و در کجا و چه مقدار از قدرت خود بهره گیرد.

 

 من «صدا»یی را شنیدم و « سیما»یی را دیدم که تلاشش نه تنویر اندیشه ها، که تخدیر ریشه ها بود؛  آگاهی بخشی آن نه «کاری سیاسی » که « سیاسی کاری » بود ؛ او اندیشه ها را به جای انتشار ، به حبس در حصار انحصار فرامی خواند. 

 

 من روشنگری را دیدم که بر این باور بود که پوسته شب سیاه ، خورشید روشن پگاه را در نهانگاه خود نهفته است. او همه طول شب بر آن پیکره سیاه چنگ انداخت و جان را در این گدازه گداخت . او حتی سینه سیاه شب را شکافت؛ اما خورشیدی نیافت......و من دریافتم که گل به گاه خود می شکفد و پرده  غنچه را می شکافد

 

 من انسانی را و گرگی را دیدم که هر دو می خوردند و می خفتند و شهوت می راندند. در این عرصه ها اشتراک ها را یافتم، اما افتراق ها را درنیافتم؛ تا این که انسان اندیشید.... 

ادامه دارد....

                                                شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۳) 



من کسی را دیدم که روی ترازو ایستاده بود تا وزن خود را بسنجد . او در همان حال شکم خود را تو داده بود تا سبک شود!!.... و من اطراف را نگریستم . او خیلی مشابه داشت... 

 من انسانی را دیدم که با یک تصمیم ، آستانه راه رستگاری و سبکباری را گشود. در نتیجه عمری را با رامش بیشتر و آرامش بهتر زیست. تصمیم او این بود که از آن پس در رفتار با دیگران تنها کمی مهربان تر باشد!! 

 

 من جهان هستی را دیدم. نگاه و نگرش من بصارت بیشتر و شفافیت بهتر نیاز داشت؛ بنابراین بر آن شدم هر از چند گاهی با قطراتی از زلال اشک آن ها را بشویم تا راه رشد و رویش را بهتر بپویم. 

 من جهان سوم را دیدم ؛ در حالی که آبادگرانش ، همه خانه خراب و ویرانگرانش همه شاداب بودند.

 من بسیاری از انقلاب ها را دیدم که به کژراهه انحراف یا به دره سقوط افتادند و بسیاری از انقلابیون را دیدم که جانشان را نه در راه تحقق اهداف و اصول، که در طریق افراط و افول نهادند؛اهداف و اصولی که برای تحقق آن ها انقلاب کرده بودند. 

ادامه دارد....

                                                         شفیعی مطهر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

  دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۲)


 من اقیانوسی را دیدم عمودی و ایستاده ، و استوار و آزاده. دوستان نشناختند و او را ارزان باختند و دشمنان شناختند و بر او تاختند. او فریادگری فراتر از زمان و فراز تر از زمین بود. گویا بیش از هزار سال زود آمده بود و گستره گیتی گنجایش حجم وسیع اندیشه او را نداشت. تنها می شد به او گفت:

یا علی(ع) ! پیش از تو هیچ اقیانوسی را نمی شناختم که عمود بر زمین بایستد!

  او همه رشته های وابستگی را از هم گسست و خود را در آیینه شکست؛ از آن پس عرصه گیتی مزرعه گل های آفتاب گردان شد... 

 

 

  من روح خود را دیدم که چون برکه ای رام و آرام در دل دشت های پرابهام لمیده  و تصویر آبی آسمان را در آغوش خود گرفته بود؛ اما افسوس که کودک بازیگوش بیداد هر از چندگاه با پرتاب سنگی ، آرامش او را  می ربود و فراست او را می فرسود. 

 من شاعری را دیدم که در چله سرد زمستان، تموز گرم تابستان را می سرود و در در دل تاریکی جور و  جمود و جهل ، راه روشن عقل و علم و عدل را می پیمود. 

 

 عکس های دیدنی و بی نظیر من گاوی را دیدم. خرد می گفت : باید از او ترسید؛ زیرا عقل ندارد؛ اما شاخ دارد! 

من دنیا را جای خطرناکی دیدم ، نه از آن جهت که برخی شرورند ، به خاطر این که کسانی که شرارت ها را می بینند، کاری نمی کنند!! 

 

ادامه دارد... 

                                                                      شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۱)


من معلمی را دیدم که چونان شمع می سوخت و جمع را می ساخت. چون سوز و سازش را نگریستم ، این تشبیه را بی انصافانه دانستم؛ زیرا شمع را می سازند تا بسوزد ، ولی او می سوزد تا بسازد.


من شخصیت زنی را دیدم که مرغ اندیشه اش را در قفس قابلمه محبوس و دستانش را با جارو مانوس کرده بودند. جهان بینی او تا نوک بینی و پرواز او در پرده نشینی شده بود. افق اندیشه اش از درگاه اتاق و سرو قدش از طاق فراتر نمی رفت! من او را شاهینی در قفس و گلی اسیر خار و خس یافتم.

من ایدئولوگی را دیدم که برای تحقق ایده یک جامعه آرمانی ، افراد انسانی را در قالب واژه های خیالی به تصویر می کشید. او بر این پندار بود که گویا می شود شخصیتی را الگو گرفت و همه آحاد جامعه را با تاسی به او از طریق زیراکس و کپی برداری تکثیر کرد ! وی ، انسان را شیء می پنداشت و راه افزایش آنان را تکثیر می انگاشت

  من دیاری را دیدم که در آن سنگ ها را بسته و سگ ها را گسسته بودند. همه کسانی که از اندیشه های نو سخن می گفتند، سگ های هار بر ایشان برمی آشفتند. در دیاری که در برابر اندیشه های نو، سگ ها پارس کنند، کسی نواندیشی را پاس نمی دارد. 

  

ادامه دارد...

                                                           شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

   

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۰)

             ویژه عید فرخنده مبعث پیامبر اکرم(ص)

من انسانی را ندیدم که در « حرا»ی تکوین از سوی آفرینشگر عالمین به رسالتی بزرگ و ماموریتی سترگ برانگیخته نشده باشد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.persian-star.org

 من با نگرشی ژرف تر و نگاهی شگرف تر هیچ آفریده ای را نیافتم مگر این که از سوی آفرینشگر حکیم به رسالتی عظیم برانگیخته نشده باشد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.persian-star.org

 همه موجودات در پهندشت کائنات هر یک برای انجام ماموریتی ویژه و رسالتی خاص برای پیمودن راه کمال و انجام وظیفه از سوی ذات ذوالجلال آفریده شده اند.

انسان به عنوان اشرف مخلوقات و ارشد موجودات رسالتی بس خطیرتر و ماموریتی بسیار چشمگیرتر بر عهده دارد. مسئولیت دشوار هر انسان یافتن رسالت اصیل و نقش بی بدیل خود در عالم هستی است. هر انسان بخشی از این پازل حکیمانه و نقشه جاودانه را به کمال می رساند. اینجاست که مفهوم این سخن سترگ و پیام بزرگ مولا(ع) تبلور می یابد که:« من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ راه خداشناسی از مسیر خودشناسی می گذرد.

 نیز معنی این پیام عظیم پیامبر(ص) تجلی می یابدکه: « رحم الله امرء من عرف قدره » ؛ خدا رحمت کند انسانی را که قدر خود ( و رسالت خود) را بشناسد.  

همچنین علی علیه السلام فرمود: رحم الله امرء علم من این و فی این والی این. 

 خداوند رحمت کند کسی را که بداند کجا بوده و کجا هست و کجا خواهد رفت.

 بنابراین سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص) نه تنها روز برانگیخته شدن این بشیر بشر نیست ، و مبعث نه تنها گلی است که در حرا شکفت و عطر دلاویز و گلبرگ رنگ آمیز آن تا ظهور قائم امامت و قیام قیامت ، تاریخ زمان را عطرآگین و جغرافیای زمین را، رنگین کرد؛ بلکه این رویداد عظیم یادآور برانگیخته شدن همه ما انسان هاست برای انجام ماموریت خود. 

آری مبعث چشمه ای بود که از فراز حرا جوشید و زلال آن بر بستر تاریخ خروشید و بوستان های مکرمت را کرامت بخشید و گلستان های سعادت را طراوت . 

 اکنون ما در این روز بشکوه ضمن عرض تبریک به همه باورمندان رسالت و رهپویان نبوت، از خداوند حکیم مسئلت داریم که ما را دست گیرد و در شناخت و انجام رسالتمان یاریمان فرماید .

                                               در کسب رضای حق موفق باشید

                                                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۴۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۳۹)

من مردی را دیدم که کوچک و کوتوله بود، اما بزرگی نامش چهارچوب قاب و سقف سحاب را درهم می شکست.  

من مردی را دیدم که بسیار کوچک بود ، ولی سایه اش هی بزرگ و بزرگ تر می شد....من از آن کاهش مایه و افزایش سایه دانستم که آفتاب آن سرزمین رو به غروب می رود!

 

من دفتر خاطراتم را دیدم، ولی در کوچه پس کوچه های دلواپسی آن را گم کردم. من در کنار جویباران آن لحظه های روییدن خود را تماشا می کردم. 

 من معلمانی را دیدم که در طول عمر با برکت خود با خون دل گلستان ها پرورش دادند، اما در روز معلم کسی شاخه گلی به آنان اهدا نکرد...

 

من کودکی را دیدم که بر همه اسباب بازی هایش فرمانروایی می کرد....این گونه شد که من معنای مناسبات و روابط بسیاری ازشهریاران و شهروندان را فهمیدم!! 

ادامه دارد...

                                               شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر