سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۸ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(139)  

 

«زوال یلدای تباهی» در«زُلال آفتاب آگاهی»

من در درازترین شب« سال» 

و در منتهای یلدای ظلمت « ضلال» 

حجم عظیم ظلمت را دیدم

در تمام طول« شب» و به رغم لبخند هزاران «کوکب»

از هر «حنجره باریک» و هر« پنجره تاریک»

فریاد می زد: «زنده باد خواب!» و «مرگ بر آفتاب! »

اما سرانجام آفتاب طلوع کرد!

به «گاه خویش» و از «بارگاه خویش»!

بنابراین دانستم که« ظلمت هر چه پایدار» و «ظلم هر چند ماندگار» باشد 

سرانجام ظلم و ظلمت با نخستین بارقه برق آفتاب آگاهی 

«سپاهش می گریزد» و «خرگاهش فرو می ریزد»!  

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------------------------------

ضلال: گم شدن،گم کردن راه،گم شدن،گمراهی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۵:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(138)
 

آیا «انسان» کم از «باران» است؟!



Love Story
 من باران را دیدم ، که بی دریغ می بارید....

 بی منت حیات می آفرید....

 بی توقع طراوت می بخشید......

 و بی خبر می رفت !!

آیا «انسان» کم از «باران» است؟!


#شفیعی_مطهر
 
سایر آثار این قلم در :       گاه گویه های مطهر     telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(137)


 رویش نهال «نفرین»از ریشه های« آفرین» 

من مردمانی را دیدم که با هزاران امید و «آرزو» و تلاش و« تکاپو» 

نهالی را در بستر تاریخ سرزمینشان نشاندند 

و با اشک های« دیده »و خون های «چکیده» آن را آبیاری کردند. 

همه دلخوشی و امیدشان این بود که در فردایی «پرثمر» و آینده ای« روشن تر» ، 

برگ و باری «عطرآگین» و میوه هایی «شیرین» برمی آورد ،

 از این«نهال آرمان»،«آمال آرمین»می چینند

و این ثمرات ،همه کام ها را «نوشین» می کند 

و دل ها را« تسکین» می بخشد؛ 

اما چند صباحی نگذشت که از آن طوبای« نوید»، 

جز ثمراتی« پلید» نرویید.        

نمی دانم چه شد که از آن ریشه های«رحمت و آفرین»، 

نهال «نفرت و نفرین» جوانه زد و..

 

#شفیعی_مطهر

 ---------------------------------------------------------------

نفرین : دعای بد، لعنت

آفرین: تحسین،ستایش،مدح،شکر،سپاس،تبریک ،خوشی،سعادت،نیکی

آرمان :آرزو،امید

آمال: آرزوها(جمع اَمَل)

آرمین: آرامش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۰۷:۰۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(136)

 

چون« گُل شکُفتن» و در« گِل خُفتن»!!



 من گلی را دیدم سرخ و« آتشین» ، 

اما به زیر گام های سرد و« سنگین». 

او زیبایی را با همه وجودش فریاد می کرد، 

اما این صدای نازک و« نرم» در غوغای دنیای «بی شرم» گم می شد. 

گوش ها همه انباشته از غوغا و سرها در آخور غوغاسالاران!

گُل های نورُسته را «پرپر» کردند و

«بستر» بر «خاکستر» گستردند! 

چه«سرشتی شوم» و «سرنوشتی مشئوم» دارد ملتی که...

 استعدادهایش چون« گُل شکُفتند» ؛ 

اما در« گِل خُفتند»!! 

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------------------------------------

مشئوم : بدیُمن، نامیمون،نامبارک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۵:۴۳
سید علیرضا شفیعی مطهر
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(135)

 

«شرنگ های شر»پیامد «جنگ های بشر»



 

من خروس هایی را دیدم که با هم« درمی آویختند»

و خون یکدیگر را «می ریختند» ،

بدون این که یکدیگر را « بشناسند» 

و از کینه ای «بهراسند». 

خروس ها، خَرَد را با غربال خون« می بیختند*»

و بر سر و روی شاباش دیگران «فرومی ریختند»... 

و این چنین بود تفسیر دردناک بسیاری از جنگ های تاریخ بشر!!

 ...و سربازانی را دیدم که همدیگر را نمی شناختند ، 

اما با هم می جنگیدند، 

در راه تامین منافع کسانی که همدیگر را می شناختند، 

اما با هم نمی جنگیدند! 

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------------------- 

شرنگ : زهر، سم ،حنظل، هر چیز تلخ

*بیختن : غربال کردن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۷:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(133)

 

«حنجر مرد» و «خنجر درد»



 من واژه هایی را دیدم که بسیار« حقیر» و در عین حال« کثیر» به نظر می رسیدند؛ 

اما در بیان حرف های دل، «ناتوان» و از حمل این بار «گران»،« نگران» بودند. 

گاه حجم «درد» چنان توان «مرد» را درهم می شکند 

که هیچ دُرواژه ای نمی تواند بیانگر قطره ای از «اقیانوس» 

و و واژه ای از «قاموس» آن باشد!

اینجاست که «حنجر مرد»،«خنجر درد» را پذیرا می شود 

و حسرت شنیدن یک «آه» و افکندن یک «نگاه»را 

بر دل خودکامه« زورگوی» و خودخواه «بدخوی» می گذارد!

 

#شفیعی_مطهر
----------------------------------------------------------

قاموس :میانه دریا،گودترین جای دریا،کتاب لغت(در اینجا)

حنجر : حنجره،قسمت فوقانی قصبه الریه که عضو تولید صوت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(132)

 

سیمای آینده در آیینه گذشته



من تصویر سیمای آینده را در آیینه گذشته به وضوح دیدم. 

«هر برگ» از کتاب دیروز «صد گلبرگ» از کتاب فردا را «تفسیر» می کرد 

و هر صفحه، صد صحیفه از تاریخ را به« تصویر» می کشید.

 ملت ها را دو گونه یافتم:

ملتی که تاریخ دیگران را می خواند و مایه عبرت خود می سازد

و ملتی که تاریخ خود را هم نمی خواند و مایه عبرت دیگران می شود!

مسیر اینان محیط دایره ای« نمادین» است 

و مقصدشان همان مبدا «نخستین» است!!

 

#شفیعی_مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۷:۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر


#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(131)

 

دروغ نهادینه و راست پرهزینه!



 من دروغ گویی را دیدم که دروغ ویژه « سیزده به در» را به همه روزهای سال تعمیم داده بود. 

در این گیر و دار دروغ سیزده دیگر رنگ باخته بود! 

آن گاه که در بسیط زمین و بساط زمان «نیرنگ» دروغ «نهادینه» شود، 

«فرهنگ» راستی« پرهزینه» می گردد.

فریب، «لباس صداقت» « می پوشد» 

و دروغ ،«احساس قداست» « می فروشد»! 

در اینجا دروغ ،«نشانه نبوغ» است و راستی ،«گمانه کم و کاستی»!

دروغ،«نردبان صعود» می شود و راستی ،«زندان رکود»!

 ...و چه «رنجی می برند» و چه« شکنجی می کشند»

آنان که «نمی فریبند»! 

و جز راستی و درستی را «برنمی شکیبند»!

 

#شفیعی_مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۷:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(130) 

 

هرکه «امیرتر»، «اسیرتر»!



من برده داری را دیدم به نام « مصرف زدگی! » 

که با رسنی نامرئی به نام « مصرف »، همه را اسیر خود کرده بود. 

  مصرف زدگی چون «تابویی می کوشید» 

و همگان را به دنبال خود به هر« سمت و سویی می کشید».

 رشته ای بر گردنم افکنده «دوست؟!»

می کشد هر جا که خاطرخواه «اوست»

 

 او بردگان مصرف را نه با« زور و قدرت» ، 

که با «میل و رغبت» به اسارت می برد. 

آنان خود برای بردگی صف می کشیدند 

و بر یکدیگر سبقت می جستند. 

همه ما در «مقابله ای بی هدف» 

و در «مسابقه ای برای مصرف» صف کشیده ایم!

در این اسارت هرکس «امیرتر»، «اسیرتر»! 

بنابراین من «دلبستگی» را مایه «وابستگی»

و آزادی و رهایی انسان را در «وارستگی» از «دلبستگی»ها دیدم!

 

#شفیعی_مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۴:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(129)


 «پایایی» انسان در «پویایی» است! 


 Image result for ‫موج‬‎


 من خیزابی« خروشان» و موجی« شتابان» را دیدم که آنی« آرام» نمی گرفت ؛

اما «آرامش» می بخشید، 

حیاتش در «گردون» بود و مرگش در« سکون».

بنابراین دانستم در ارزشگزاری« پدیده های هستی» و «آفریده های اَلَستی»،

انسانی که بر «اُوج» است،قطعا فراتر از« مُوج» است؛

پس «پایایی» انسان در «پویایی» است

و «میرایی» او در« ایستایی»!

چه زیبا سرود این سراینده هوری،اقبال لاهوری:

ما زنده از آنیم که آرام نداریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست 

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------------------------

خیزاب :موج،کوهه آب

گردون: گردنده، گردان،ارابه

اَلُست : آیا نیستم؟،روز ازل و زمانی که ابتدا ندارد

هور:خورشید،آفتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۰
سید علیرضا شفیعی مطهر