سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۳۴ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

هر پگاه نو  با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 831)

 

 خندیدن،«با تو » یا «بر تو»؟!

 

 

  در «فراخنای این سپهرِ سیاه و سنگین» و «گُستره سرسبزِ زمین»،

سهم هر «انسانِ آفریده» از این «جهانِ پر از پدیده»

تنها تکّه ای از «آسمان آبی» است و 

و لحظه ای «از لبخند شادابی».

زبان طبیعت، «قند» است و «لبخند».

اگر «راهبُردِ لبخند» را با «برخوردِ نَژَند» پاسخ دهی،

به «رویت اَخم» می کند و بر «دلت زخم» می زند. 

امّا اگر «شادمانه به رویَش بخندی» 

بدون این که «عالمانه به خویَش دل ببندی»،

«با سازت،دمساز» می شود و «با آوازت،هماواز».

همه «گُل ها با تبسُّم» و «بُلبُل ها با ترنُّم» ،

«نگاه را می نوازند» و «پگاه را می آغازند».

 پس «بخند» تا دنیا «با تو »،نه «بر تو» بخندد!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

نَژَند: اندوهگین،افسرده،پژمرده،سرگشته،خشمگین

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۰۶:۰۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

  هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 830)

 

«ناس» یا «خَنّاس»؟!

 

«نادان ترین فرد» و «ناتوان ترین مرد» 

کسی است که لباسی بزرگ تر از اندامش «بپوشد»

و به بزرگان «فخر فروشد». 

آن جا که «کوتوله های پست» و «رجّاله های سرمست»،

به جای «مدیران شایسته» و «وزیران بایسته» بنشینند،

از آن پس مردم نه «رنگ رفاه» می بینند،نه «فرهنگ فرگاه»!

نه از «روی رستگاری» خبری می شنوند و نه از«بوی بزرگواری»!

«فرومایگان،فرنشین» اند و «شایستگان،خانه نشین»!

در چنین شهری از «ناس»،«خَنّاس» می سازند

و از «شاد»،«شَیّاد»!

در این شهر هر «تار» از «دستار»

«قدری از قُدرت» دارد و «صدری از صدارت»!

«فَرنام»ها ،فراتر از «نام»هاست

و «اندام»ها،فروتر از «دام»ها!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------

رجّاله: مردم پست و فرومایه

خَنّاس: شیطان،آدم بدکار و شیطان صفت

شَیّاد: حیله گر،مکّار،ریاکار،مزدور

تار: رشته،نخ،رشته باریک/یکی از آلات موسیقی

دستار: دستمال،شال،مندیل،عمامه،بروفه

قدر: اندازه،نیرو،توانایی

صدر: بالا،پیشوا،طرف بالای چیزی،مقدّم

صدارت: بالانشینی،تقدّم،منصب نخست

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۰۶:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

  هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 829)

 

«دکان اعتقاد» و «بحران اعتماد»!



من شهری را دیدم که هر «کان» را«دکان» کرده بودند

و «نان» را وسیله «ایمان»!

شهر،«دکانِ اعتقاد» شده بود و اسیرِ «بحرانِ اعتماد»!

اینان هر ریسمانِ سیاه و سپید را «مار» می پنداشتند 

و هر گُل را، «خار»! 

هر «اتّهامِ واهی» بی نیاز از «دادخواهی»؛ 

 بدون «روندِ ثبات» و «فرایندِ اِثبات» 

علیه هر کسی «طرح» و «مطرح» می کردند،

و او را مُجرِم «تلقّی» کرده، محروم از هر «حقّی» می دانستند!

هر شهروند ،«مُجرم» و سزایش «جریمه» بود،

مگر عکس آن «اثبات» و موجبِ «نجات» شود!

«شناعتِ گناه» در پرتوِ «شفاعتِ شاه» 

«رنگ می باخت» و همین رویه، «فرهنگ می ساخت»!

هر کس هر چه به «قُشونِ قُدرت» و «کانونِ امارت»،

«نزدیک تر»،«نیک تر»،

و هر کس «دورتر»،«منفورتر»!

 

#شفیعی_مطهر

 ----------------------------------- 

کان: معدن

دادخواهی: از کسی نزد قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن

ثبات: برقراربودن،قرارگرفتن،استوارشدن،قرار،قیام،پابرجابودن در امری

 شناعت: زشتی و بدی،زشت شدن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۰۶:۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

  هر پگاه نو  با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 828)

 

«ریشه ها» و «اندیشه ها»!

 

من  «آویزه دل»، این «آمیزه گِل»  را 

نه بر «حیله های دوران»،که بر «میله های زندان» «آویختم»؛

سپس همه «جوانه های ذوق» و «شکوفه های شوق» را در سبد آن «ریختم».  

زندانی که «ریشه های رویِشگَر» و «اندیشه های پویِشوَر» را 

«به کمند کشیده» و «به پایبند پیچیده» است. 

«ریشه ها» و «اندیشه ها»  

تا از هر «انقیاد»،«آزاد» نباشند،

نه می توانند «گیاهی برویَند» و نه «راهی بپویَند»!

«سروهای بلند» و «سپیدارهای شکوهمند»

برای «رشد و رویُش» و «پوی و پویِش»،

 «آسمانی برین»می خواهند و «بوستانی بهارین»!

بیاییم «جفای تیشه» را از «رُویای ریشه» «بزداییم»

و «هیولای همیشه» را از «اهورای اندیشه» «بپیراییم»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------

آویزه: آویخته،گوشواره

آمیزه: آمیخته،مخلوط

انقیاد: خوار و رام شدن،گردن نهادن، فرمانبرداری

پوی: پویه،رفتار تند،دو،دوان

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۰۶:۲۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو  با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 827)

 

«کانون نهفته ها» و «قانون نگفته ها»!

 

من دلم را «رهانده» و «جامانده» دیدم 

در لا به لای «برگ ها» و «گلبرگ ها». 

نه در «تاب های فلکی» ،که در «کتاب های کودکی».

هر گاه «سایه دل» را در «همایه محافل»گم می کنم، 

آن را نه در «هالِ خطرات» ،که در سایه سار «نهال خاطرات»می جویم. 

همیشه آن را «سبز و خُرّم» می بینم،نه «زرد و مُبهم».

من هیچ گاه دلم را نه «پیر» می بینم و نه «زمینگیر»!

دلم خیلی «واژه های حرف برای گفتن» دارد 

و «ویژه های شگرف برای شکفتن»!

او «بیانی زلال»، ولی «زبانی لال» دارد!

«عطشِ گفتن» زیرِ «آتشِ نهفتن» 

«رنگ می بازد» و از آن «فرهنگ می سازد»!

فرهنگِ داشتنِ «دلی شکسته»،ولی با «لبی فروبسته»!

این فرهنگ «بزرگیِ دل» و «سترگیِ محفل» را 

نه «به اندازه شگرف های نهفته»،

که به «گُدازه حرف های نگفته» می داند.

دل باید«کانون نهفته ها» و «قانون نگفته ها» باشد!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

کانون: آتشدان،آتشخانه،کوره،مرکز

تاب: بادپیچ،ریسمانی که دو سر آن را به شاخه درخت یا جای دیگر ببندند و در آن بنشینند و به جلو و عقب حرکت کنند

همایه: ائتلاف،انجمن،گردهمایی

هال: سراب

شگرف: عجیب،طُرفه،نیکو،کمیاب،بی نظیر در خوبی و زیبایی

گُدازه: آتش

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۰۶:۳۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو  با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 826)

 

«میرانِ ناس» و «امیرانِ اختلاس»!

 

 

من «مردمانی باکمال» را با «دستانی فعّال» دیدم ؛

دستانی که دارای «پینه های کار» است و آفرینشگرِ «گنجینه های ابتکار».

   ولی به علّت «حاکمیّت فساد» و «حکومتِ بیداد»،

 اکنون «اسیرِ حقارت» اند و در «مسیرِ اسارت»، 

با «دهانی دوخته» و «حِرمانی اندوخته»، 

بر سَرِ دوراهی «زندگی گیجی» یا «مرگِ تدریجی» نشسته اند!

اینان نه «کارگزار کفرانِ کافران»، که گرفتارِ «خُسرانِ خُسروان» اند!

تا «انتهای حیات تاخته اند» و «منتهای آنات را باخته اند»!

اکنون آن چه «دارند» و برای بازماندگان «می گذارند»،

نه «زندگی پرافتخار»،که «زنندگی ذلّت بار» است!

کسانی که اینان را «غارت» کرده اند و به «اسارت» کشیده اند،

«میرانِ ناس» اند و «امیرانِ اختلاس»!

 

#شفیعی_مطهر

 ----------------------------------------------------------  

میر: امیر (مخفّفِ امیر)

ناس: مردم،مردمان،ادمی،آدمیان

اختلاس: ربودن،دزدیدن،پولی را پنهانی و ناحق از صندوق همگانی برداشتن

پینه: آن قسمت از پوست کف دست که در اثر کارکردن سفت و ستبر شده باشد

حِرمان: نومیدی،

گیج: سرگشته ،حیران،درمانده

 آن: لحظه،هنگام،وقت،دم،اندکی از وقت،(جمع: آنات=اوقات،لحظه ها)

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۰۵:۱۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 دوستی عزرائیل و هردمبیل! 

 

قصه های شهر هرت /قصه شصت و هفتم

 #شفیعی_مطهر

یک شب اعلی حضرت هردمبیل ،عزرائیل را در رویا دید. پس از کمی گپ و گفت با هم دوست شدند.

هردمبیل گفت: ای دوست صمیمی! حالا که با هم رفیق شدیم،بیا و در حق من لطفی کن و جانم را نگیر!بگذار همیشه زنده باشم و بر این مردم حکمفرمایی کنم!

عزرائیل پاسخ داد: مرگ برای همه موجودات و جانداران از جمله همه انسان ها حتمی و قطعی و سنّت الهی است و من نمی توانم خلاف وظیفه خود عمل کنم.

هردمبیل گفت: پس خواهش می کنم مرگ مرا به تاخیر بیندازی و بگذاری چندین سال بیشتر زنده باشم.

عزرائیل جواب داد: این هم محال و غیرممکن است. مرگ هر انسانی باید در وقت معین خود صورت گیرد. البته تو می توانی با رعایت بهداشت روانی و جسمی بر عمر خود بیفزایی. 

هردمبیل که نمی خواست این فرصت به دست آمده دوستی با عزرائیل را به آسانی از دست بدهد، خواهش دیگری را مطرح کرد. او گفت:

اکنون که از مرگ من نه صرف نظر می کنی و نه به تاخیر می اندازی ،لااقل به من قول بده که قبل از فرارسیدن مرگ من چند سال و چند ماه و چند روز زودتر زمان آن را به من اطلاع بده،تا من خود را آماده مرگ کنم.

عزرائیل این پیشنهاد را پذیرفت و قول داد هر گاه قوس صعودی زندگی او وارد قوس نزولی شد و روند عمر او شمارش معکوس را آغاز کرد،به او اطلاع دهد.

صبح آن شب هردمبیل خوشحال و خندان از خواب برخاست و خیالش راحت شد که مدتی قبل از مرگ زمان آن را خواهد فهمید و در صدد رفع آن برخواهد آمد!

سال ها گذشت. هردمبیل روز به روز بر ظلم و ستم بر مردم افزود و خود و درباریانش با بی رحمی به چپاول اموال مردم و تجاوز به حقوق انسانی و اجتماعی مردم مشغول بودند.

روزی به هردمبیل خبر رسید که در گوشه ای از شهر هرت مردم به جان آمده از گرانی دست به شورش زده اند. او فورا به لشکریان سرکوبگر خود دستور داد تا با بی رحمی ،مردم مظلوم را سرکوب کنند.

چندی نگذشت از گوشه دیگر شهر مردم از بی لیاقتی مدیران دست نشانده هردمبیل به تظاهرات پرداختند.

هردمبیل باز هم به سپاهیان خونخوار خود دستور قلع و قمع مردم بپاخاسته را داد.

بار سوم معلمان و کارمندان به خاطر وجود تبعیض در حقوق و دستمزد خود در مقایسه با لشکریان سلطان دست به راهپیمایی مسالمت آمیز زدند ،که طبق معمول با سرکوب شدید عوامل حکومت، تعدادی کشته و زخمی و عده بسیاری دستگیر و زندانی شدند.

کم کم هردمبیل هر روز بر تمایلات خودکامانه خود افزود و عوامل متملّق و چاپلوس او هم چنان عرصه را بر مردم ستمدیده و تحت حاکمیت استبداد تنگ کردند،که مردم ناگهان از هر سوی از خانه ها بیرون ریختند و خشمگینانه به سوی کاخ هردمبیل یورش آوردند. 

هردمبیل هراسان و دیوانه وار به ماموران و گارد سلطنتی دستور شلیک داد و از آنان خواست همه مردم را به رگبار ببندند!

مردم به جان آمده که دیگر جز جان،چیز دیگری برای از دست دادن نداشتند،در زیر رگبار آتش سپاهیان سلطان به پیشروی خود به سوی کاخ هردمبیل ادامه دادند.

هردمبیل در نهایت دید که مردم خشمگین همه صفوف سپاهیان تا دندان مسلح او را از هم شکافته و وارد قصر او شده اند،مرگ خود را نزدیک دید و به یاد قول عزرائیل افتاد.

او فورا با فریاد و استغاثه عزرائیل را مخاطب قرار  داد و قول او را یادآور شد!

عزرائیل در واپسین لحظات که برای قبض روح او آمده بود،ضمن ادای وظیفه خود،به او پاسخ داد:

ای مردک نادان و مغروز! من به قولم کاملا عمل کردم.این تو بودی که همه پیام ها و اطلاع رسانی های مرا نادیده و نشنیده گرفتی و هر روز بر ظلم و زور خود افزودی. هر فریاد خشمگینانه و ناله مظلومانه شهروندان،پیام هشدار من بود. تو همه را با بی رحمی خفه و سرکوب کردی! اکنون دیگر فرصت تو به سر رسیده و جهنم سوزان عدل الهی مشتاق روح تجاوزپیشه و ستمگر توست!
اکنون دیگر دیر شده است . تو به اندازه‌ی کافی فرصت داشتی. زمانی که مردم به شما اخطار می‌دادند، این وضعیت قابل پیش بینی بود ، اما تو نخواستی عزم مردم را ببینی. مردم بارها به تو اخطار دادند . پس از آن مجددا به مبارزات دموکراتیک برگشتند و حجت را بر تو تمام کردند. مردم خواستند از طریق یک فرآیند مسالمت آمیز، تو و دستگاه بسته و دُگم تو را اصلاح کنند. خواستند وضعیت کشور را از طریق اصلاحات بهبود بخشند، اما تو چه کردی؟ تو تصور کردی که سکوت و آرامش مردم ،به معنی رضایت از تو و دله دزدی‌های عوامل‌ تو است؟!!!  مردم تو را نمی‌خواستند، اما تغییر رفتارتان را می‌خواستند .تو تصور می‌کردی،با مهندسی ایده سرکوب و سیاست ارعاب ، خواهی توانست خواست‌ها و نیازهای مردم را هم مهندسی کنی!! خواهی توانست اندیشه‌های مردم را هم مدیریت کنی!! خواهی توانست اراده جامعه را هم حصر و سرکوب کنی!!

قیام و تظاهرات پی در پی مردم،پیام های هشدار و زنگ خطر من بود .‌ وقتی سیل جمعیت رادر خیابان ها با شعارهای اعتراض آمیز دیدی، باید پیام هایشان و حرف هایشان را می شنیدی . ولی غرور قدرت و چاپلوسی درباریان و اطرافیان متملق تو باعث شد که به عمق فاجعه پی نبری و اکنون باید صدای پای انقلاب‌شان را بشنوی! ...

حکومتی که حاضر نباشد مشکلات خود خردمندانه بفهمد و صدای اعتراض مردم را هوشیارانه بشنود ، در آخر با براندازی و سرنگونی در خیابان ها تغییر خواهد کرد .

شماها لیاقت این مردم را نداشتید. چشم و  گوش‌تان را بستید و با اتکا به قدرت‌ نظامی هر روز مشکلات مردم را بیشتر و نارضایتی‌هایشان را عمیق‌تر کردید .

اکنون دیگر راه بازگشت ندارید. این مسیر دیگر پایان خوش گذشته را برای شما ندارد . از سرنوشت حکومت‌های مشابه درس نگرفتید ،کنار نرفتید!  سربازها را از خیابان‌ها فرانخواندید! ،با مردم آشتی ملی اعلام نکردید! برای شنیدن حرف دل مردم،همه پرسی نکردید! به آرامی و با عزت کنار نرفتید!پی در پی تقلب کردید! شما امتحان‌تان را پس داده‌اید. نمره‌ی خوبی هم نگرفته‌اید ... مردم را به حال خوشان بگذارید و کنار بروید ...

کنار بروید و راه را باز کنید تا مردم روی خوش آسایش و آرامش را ببینند‌.
 

لحظاتی بعد هردمبیل در میان شعله های خشم مقدس مردم بپاخاسته و ستمدیده از تخت طاغوت به تخته تابوت فروافتاد!

عاقبت نشنیدن هشدارها!!


سال ها بعد در کتاب درسی دانش آموزان این تمثیل را برای تبیین علل سقوط خودکامگان و دیکتاتورها نگاشتند و آموزگاران درد آشنا ضمن بیان علل سقوط هردمبیل این تمثیل را برایشان بازخوانی می کردند:


مردی برای خود خانه ای ساخت و از خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است، به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند.
مدتی گذشت. تَرَکی در دیوار ایجاد شد. مرد فوراً با گچ تَرَک را پوشاند.

بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار تَرَکی ایجاد شد .باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد . روزی ناگهان خانه فرو ریخت.
مرد با سرزنش خانه ،قولی را که گرفته بود، یاد آوری کرد . خانه پاسخ داد: 

هر بار خواستم هشدار بدهم و تو را آگاه کنم، دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی. 

این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!!!!

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۷:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو  با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 825)

 

«بامدادِ بهروزی» و «چکادِ پیروزی»!

 

من میخ را «نماد استواری» و «نمود پایداری» دیدم ؛ 

زیرا هر چه ضربات چَکُّش «تاونده تر» و «درهم کوبنده تر» 

بر «قامتش می سود»،بر «استقامتش می افزود»! 

میخ در برابر «سرکوب»،نه تنها «مرعوب» نمی شود؛

بل که «پایدارتر» و «امیدوارتر»،

«قَد می افرازد» و خود را «وَتَد می سازد».

چه زیبا می سراید آن «سراینده ماندگار»،«ملک الشّعرای بهار»:


 پایداری و استقامت میخ 

سزد ار عبرت بشر گردد 


بر سرش هر چه بیشتر کوبند 

پافشاریش بیشتر گردد  

 بنابراین انسانی می تواند در «بامدادِ بهروزی» بر «چکادِ پیروزی» دست یابد،

که در برابر «یورش سختی ها» و «شورش شوربختی ها»،

نه از «اِرعاب بترسد» و نه از «اِرهاب بهراسد»!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

تاونده :مشقّت بار، پرقدرت، باقوّت

  سودن: سُفتن،کوبیدن،فرسودن،ساییدن

مرعوب:ترسیده، ترسانیده شده

وَتَد : میخ 

چکاد: قُلّه کوه،سرِ کوه،بالای کوه

اِرعاب: ترساندن،تهدید

اِرهاب: ترسانیدن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۴:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 824)

 

  «توسنی چموش» و «اهریمنی خاموش»!

 

من طوفانی را دیدم «کولاک» و «سهمناک» 

فرود آمده از «فراز اوج» و نشسته بر «سینه موج».

چه شباهتی «شگفت انگیز» و «تعجُّب آمیز» دیدم 

بین این «امواج سنگین» و «آدم های خشمگین»؛ 

هر دو «اسیرِ دستِ باد» اند و «تسخیر شده انقیاد».

 آری،خشم،«طوفانی ویرانگر» است و «خُسرانی پُرخطر».

انسان خشمگین چونان «زورقی شکسته» و «قایقی ازهم گسسته» است

در دست «گِردابی جوشان» و «غرقابی خروشان»!

خشم،«توسنی چموش» است و «اهریمنی خاموش»!

زنهار اگر «لِگام خیار» و «زمام اختیار» را در دست او نهیم! 

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------- 

توسن: وحشی، رام نشده ،اسب سرکش

کولاک: طوفان،موج بزرگ،تلاطم امواج دریا

لِگام: دهانه اسب،مهار

خیار: صاحب اختیار،برگزیده

زمام: مهار ،مهار شتر،عنان اسب

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۰۶:۴۸
سید علیرضا شفیعی مطهر


هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 823)

 

«احساسِ یگانگی» یا «هراسِ بیگانگی»؟!

 

من در رویارویی بین «سنگ های خارا» و «قطره های پویا»، 
 
پیروزی را با «قطره های تلاشگر» دیدم،نه «سنگ های سخت سر»؛ 
 
زیرا هر «قطره سختکوش» پس از پیوستن به دیگر «قطره های پُرخُروش»، 
 
هویت فردی خود را نه «جدای از جماعت»،که «فدای جمعیّت» می کند. 
 
او در جمع «حَل» و بخشی از «مَحَل» می شود. 
 
 همه قطره ها گویی «به مرکزیّت شمعی»، 
 
«احساس هُویّت جمعی» می کنند؛  

اما سنگ ها به خاطر «جُمودِ فکری» و «خُمودِ بکری»
 
نه «احساسِ یگانگی»،که «هراسِ بیگانگی» دارند.
 
 در زندگی، معنای واقعی «سرسختی»،«سختدلی» نیست.
 
 «حسِّ همگرایی» و «احساسِ شکوفایی» را 
 
باید در «دل های نرم» و «محفل های گرم» جست وجو کرد. 
 
موفقیّت در «همبستگی مِلّت» است و «پیوستگی اُمّت».
 
 
#شفیعی_مطهر
 
-------------------------------------- 
جُمود: بسته شدن،یخ بستن آب،خشکی و افسردگی
 
خُمود: سکوت و خاموشی،بیهوشی 
 
بکر: تازه و دست نخورده،اول هر چیز
 
سرسختی: جان سختی،طاقت،توان،بی پروایی
 
محفل: جای جمع شدن دوستان،انجمن،جرگه،مجلس 
 
اُمّت: گروهی از مردم،جماعت،پیروان یک پیامبر
 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۶ ، ۰۶:۳۸
سید علیرضا شفیعی مطهر