سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

 هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1023)

 

«یک روز» و «یک راز»!  

 

 (ویژه عید قربان)

 

من شیطان را به «هنگامِ رَمیِ جَمَرات» 

و در زیر«تمامِ ضَرَبات» دیدم که می خندید و می گفت: 

بسیاری از اینان که امروز به من «سنگ می زنند»، 

فردا چون بازگردند ،به من «زنگ می زنند»!! 

«رَمیِ جَمَرات»،نه «خطای خُرافات»،

که «نماد طردِ حیله های هوس» و «نمودِ دردِ میله های قفس» است.

عید قربان نه «یک روز» ، که «یک راز» است . 

راز این روز ، «خود » دادن است و «خدا »دیدن  .

آنان که زلالِ سپیده را در «جامِ سحر می نوشند» ، 

زمزمه خلوت یار را از «زمزمِ ساغر می نیوشند» .

با حبیب «عارفانه راز می گویند» و «عاشقانه نیاز می جویند» . 

بر «آستان آفتاب» و «آستانه محراب» ، 

سبد سبد «ستاره شوق می بارند»

و سبو سبو «باده عشق می گُسارند». 

شام را با «قیام» به «بام» می رسانند 

و «بام» را با «صیام» ، به «شام» .

«شام را با شعف» می آغازند و «بام را با هدف» . 

به گاه ملال با «دل رام» و «ضمیر آرام» در پرنیان آرامش «می آرامند»

و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش «می خرامند». 

شبانگاهان در چشمه سار مهتاب، تن «می شویند»

و از «نهال نماز» ، «یاسمن نیاز» «می بویند» .

در میقات اخلاص ، لباس وابستگی را «از بَر می کَنَند»

و «احرام» وارستگی را «به بَر می کُنَند» . 

در زلال زمزم شوق «وضو می سازند» و در «آذرِ آرزو می گُدازند» . 

اگر «اعتکاف در کعبه حجاز را نمی توانند» ، «طواف کعبه راز را می دانند» . 

«کعبه حجاز را از سنگ و گِل» می دانند و «کعبه راز را از جان و دل» . 

آن کعبه «ساخته ابراهیم خلیل» است و این «پرداخته ربِّ جلیل» . 

حاجیان ، «خانه خدا» را می طلبند و اینان «خدای خانه» را . 

آنان با «ناز» می روند و اینان با «پرواز» . 

 «مروه معرفت» را با «سعی و همّت» از «جفای جان می پیرایند»

و به «صفای جانان می آرایند» . 

از قصور خود «ناخرسند» اند و به تقصیر «پای بند» . 

این گونه اند که «سعی شان مشکور» است و «ذنب شان مغفور» . 

در «وقوف ، واقف» می شوند و در «عرفات ، عارف» . 

در «مشعر ، شعور» را تکریم می کنند و «شعائر را تعظیم» .

(ذلِکَ وَ مَن یُعظِّم شَعائرالله فَاِنّها مِن تَقوَی القُلوب –حجّ ،33)

در «مَنای یار» ، دل را از «مونای اغیار» «می زدایند» 

و به «مینای دلدار» «می آرایند» . 

از زاری و ذلّت در برابر طاغوت «ننگ دارند»

و بر اهریمنان زور و زر و تزویر «سنگ می بارند» . 

«شیطان را رجیم» می دانند و «یزدان را ، رحیم» .

در قربانگاه نیاز ، «حرص و آز را سر» می بُرند 

و «کرکسِ نفسِ هوسباز را ، پر» .

با قربانی این شاهین «از غُربت زمین می رهند» 

و «به قُربت ربّ العالَمین می رسند» . 

در «عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند»

و در «حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند».

  طعم زندگی را از «ملاحت فکر» می گیرند و طعام را از «حلاوت ذکر» . 

با این ، عشق را در «می یابند» و با آن به سوی معشوق «می شتابند» . 

عروس فکرشان «برخاسته از باور بکر» است و «آراسته به زیور ذکر» . 

هستی را با «نگاه نماز می نگرند» و با «قلم راز می نگارند» . 

در نگاهشان نماز ، «سُرورِ سپیده» است و «نورِ دیده» . 

با «نماز می زایند» و با «نماز می زیَند» . 

با نماز «جان می گیرند» و با نماز «می میرند» .

"قُل اِنََّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبّ العالَمین " 

 

در نماز «از غُربت دنیا می نالند» و برای «قُربَهً اِلَی الله می بالند» .

از نماز «پر و بال» می گیرند و «شور و حال» . 

این بال و حال ، پروانه «خروج از فرش» است و «عروج بر عرش» .

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجودم همگی دوست گرفت

نامی است ز من بر من و باقی همه اوست

مسلمان حج گزار که در «میقات وارستگی» ، «لباس وابستگی» را از تن «کنده» 

و دل را از عطر دلدار «آکنده» ، 

«جان» را در زلال عشق «جانان» شسته ، 

کعبه عشق را نه با «پای گِل» ، که با «بال دل» طواف کرده ، 

با «سعی»خود از «صفای جان» به «مروه جانان» پر کشیده ، 

اینک در «منای عرفان» ، «اسماعیل جان» را «قربان » 

و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .

حج ، آیینه تمام نمای «اسلام» است و لحظه لحظه آن دارای «پیام» است .

حج ، «یافتن آمال » است و روی «برتافتن از امیال».

هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است . 

در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد . 

«صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .

حج ، «کندن» است و «آکندن» . 

«کندن دِل از گِل» و «آکندن جان با زُلال جانان» .

حج از «انسان وابسته» ، «مسلمان وارسته» می سازد .

حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال «می گشاید»

و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها «می آراید» .

در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار «می نشیند» 

و انسان را به تامُّل «می نشاند» .

در عرفات ، «خون سبز عرفان» در «رگ های سرخ انسان» 

«سرود سپید ایمان» می سراید .

حج گزار در محراب «عبادت یار» ، عبودیت «قامت دلدار» را قامت می بندد 

و «قائمه حیات» را به «اقامه مناجات» می پیوندد . 

در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار «به دنیا باریک تر»

و «به خدا نزدیک تر» می شود . 

در «مشعر»، «شور و شعور» را به هم «می آمیزد»

و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل «فرو می ریزد» . 

حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها «گلوی حرص و آز» ، 

که «آرزوی نفس دغلباز» را نیز می بُرَد .

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

جَمَرات: نام سه موضع در وادی منی که حاجیان به هر یک باید هفت سنگریزه پرتاب کنند

  بام: بامداد،صبح

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۳۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1022)

 

  «سیر» و «اسیر»! 

 

من چه بسیار «دخترانی معصوم» و «زنانی محروم» را دیدم 

که لحظه لحظه «تخیُّل های نونهالی» را 

به برگ برگِ «گُل های قالی» گره می زدند ؛ 

گل هایی که لطافتشان «پایمالِ استثمار» و «امیالِ انحصار» می شد.  

در جوامعی که «عَدالت»،«آلت» شود، 

«شرافت» نیز «آفت»می شود!

«فرق» به «فقر» می انجامد

و دست و پای «فقیر» در «قیر» می مانَد!

غنی «سیر» است و فقیر،«اسیر»! 

در چنین جامعه ای «شکافِ طبقاتی» و «اختلافِ درجاتی»، 

«بنای زندگی» و «بنیان ارزندگی» را درهم می ریزد.

تا زمانی که در «شهری شکوهمند»،حتّی «شهروندی نیازمند» 

در آرزوی «جُرعه ای از جام» و «لُقمه ای از طعام» یافت شود،

مردم آن شهر نه «روی رستگاری» می بینند و نه «پای پایداری»!

  

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------------

آلت: ابزار،افزار

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۲۷
سید علیرضا شفیعی مطهر


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1021)

 

«سخن بگوییم» یا «دشمن بجوییم»؟! 

 

من کودکی از «مدارِ مِهر و مدارا» و نماینده ای از «تبارِ نسلِ فردا» را دیدم 

که نمی دانست «نسل های پیشین» و «انسان های دیرین» 

چرا با داشتن «زبانِ فرهنگ» با «منطقِ تفنگ» با هم گفت وگو می کردند!

ولی«خون ریزتر» و «اسف انگیزتر»،

این است که انسانِ «هزاره سوم» در عصرِ «انگاره اتُم»،

بارها در آتش «پیکارِ هیاهو سوخته»،ولی هنور «ابتکارِ گفت وگو را نیاموخته»!

 برای هر «شهروندِ خردپیشه» و «اهلِ اندیشه»

هر «گره کور» و «گریوه دور» 

نه با «مُشتِ های و هو»،که با «سرانگشتِ گفت و گو» گشوده می شود.

خداوند به انسان «زبانی برای گُفتن» داده و «گوشی برای شنُفتن»!

نه «شاخی برای جنگ» و «شوخی برای نیرنگ»!

بیاییم با همه «انسان ها» از هر آیین و نژاد و «زبان ها»

«نقابِ تو در تو را بزُداییم» و «باب گفت وگو را بگُشاییم».

همه «خلاف ها» و «اختلاف ها» با گفت گو حل می شود.

تا می توانیم «سخن بگوییم»،چرا «دشمن بجوییم»؟!

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------------------------

مدار: جای دورزدن و جای گردش،آن چه که چیزی بر آن می گردد

 انگاره: پندار،تصور،فکر و خیال،افسانه،سرگذشت،طرح

گریوه: تپه، پشته ،گردنه کوه

شوخ: چرک،چرک بدن یا لباس

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

  

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1020

 

«من» یا «دشمن»؟! 

 

«حقمِداری» و «قانونگذاری» 

«از ازل تا ابد» در «ترازوی خرد»

تا بدان پایه «ارزشمند» و «خوشایند»بوده و هست،

که همه «پایبندان» و «شهروندان»،

چه «اصحابِ ایمان» ،چه «اذنابِ شیطان»،

همه در برابر «اِعمالِ قانون» ،«همگون» اند.

«حقوقِ انسانی» و «قانونِ وِجدانی»،

«رودی زلال» و «سرودی لایزال» است،

که حتّی هر «متّهمِ گناهکار» و «مُجرمِ پای دار»،

نیز حق دارد از این «زلال بنوشد» و آن «لایزال را بنیوشد»! 

آن چه «دلالت» و «اصالت» دارد،

«شخصیّت انسانی» است،نه «هویّت ایمانی»؛

چه «من» و چه «دشمن»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

پایبند: علاقه مند

اَذناب: دنباله روان،حواشی و پیروان،مردم پست

همگون: همگونه،همرنگ،همانند،شبیه

وِجدان: نفس و قوای باطنی آن،قوه باطنی که خوب و بد اعمال به وسیله آن ادراک می شود

 لایزال: بی زوال،جاوید،همیشگی

نیوشیدن: شنیدن، گوش کردن ،گوش فرادادن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1019)

 

«کوی عمل» و «کندوی عسل»!

 

من نه در «میانِ بورهای محل»،که در «جهانِ زنبورهای عسل»، 

زنبوری ندیدم که «کیل» باشد و نیاز به «وکیل» داشته باشد.

هیچ زنبوری نه «قانونِ کندو» را می شکند و نه «کانونِ آژو» را.

هر زنبور «تکلیف را می شناسد» و از «تخویف نمی هراسد».

در انجامِ وظیفه نه «ناظِر» دارد و نه «منتظِر».

 او با «تاکیدِ جهد» به «تولیدِ شهد» می پردازد،

بدون نیاز به «داش» یا «پاداش»!

ملکه نه به «حافظ» نیاز دارد و نه به «محافظ»!

در «کندوی عسل» همه در «آرزوی عمل» اند.

هیچ یک نه «بی کار»اند و نه «بیعار»!

همه «روشِ ستوده» دارند و «ارزشِ افزوده». 

در کندو «هیچ گاه»،«ملکه و شاه»،

«کارگرانِ مولّد» را «باربرانِ مقلّد» نمی خواهد.

نه آنان را «استثمار» می کند و نه «استحمار»!

کندو ،«پازلی کامل» با «فضایلی متکامل» است.

در اینجا هر کس «نگاهی منصفانه» دارد و هر چیز «جایگاهی عادلانه»!

به امید روزی که ما انسان ها نیز بتوانیم «کویی بسازیم» و «کندویی بپردازیم»،

که در آن «عدالت»،«آلت» نباشد و «شرافت»،«آفت»!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------------

بور: کسی که بخواهد کاری بکند و از عهده آن برنیاید یا کاری کند که در اثر آن شرمنده شود

کیل(بر وزن بیل): آرزومند

آژو: کوشش،همّت و غیرت

تخویف: ترسانیدن،بیم دادن

داش: آتشخانه،کوره،کوره آجرپزی،کوره کوزه گری

آلت: ابزار،افزار،وسیله

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۵۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1018)

 

«توهُّمِ دانایی» و «تفهُّمِ ادّعایی» 

 

انسان اگر به جای «گفتن»،«شنُفتن» را 

و به جای «دگرآموزی»،«تجربه اندوزی» را برگزیند،

در این صورت نه تنها از هر «آموزگارِ فرزانه»،

که از «روزگار و زمانه» هم می تواند بیاموزد!

امّا اگر خود را «کانِ دانش» و «دُکانِ پژوهش» بپندارد،

حتی از «فرجادِ دهر» و «استادِ شهر» نیز نمی تواند چیزی بیاموزد؛

زیرا او «انبانِ دانایی را انباشته» و «میزانِ توانایی را بی نیاز پنداشته» ،

خود را از «آموزش» و چراغ خرد را از «فروزش» بی نیاز می انگارد!

او گرفتارِ «توهُّمِ دانایی» است و «تفهُّمِ ادّعایی».

چنین کسی «فضیلتِ آموزش» و «ظرفیّتِ پژوهش» را از دست می دهد.

خود دانا انگاری،«گمانی واهی» و «زندانی نامتناهی» است،

که انسان را از «رَشّ و رشاد» و «رُشد و ارشاد» بازمی دارد.

انسان به هر «مایه ای از دانش» و هر «پایه ای از پژوهش» برسد،

هیچ گاه نه از «دانش آموختن» بی نیاز می شود و نه از «تجربه اندوختن»!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------------

فرجاد: فاضل،دانشمند،دانا

نغز: خوب، نیکو، لطیف، بدیع، هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد

توهُّم: وهم داشتن،گمان بردن،به گمان افتادن،خیال کردن

تفهُّم: فهمیدن،دریافتن 

کان: معدن

رشّ: باران اندک،باران کم

رشاد: به راه راست رفتن،راستی و ایستادگی و پیروزی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۰۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1017)

 

«تغییرِ ژرف» و «تدبیرِ شگرف»

 

هیچ «بانوی پایوَر»،بدون «آژوی مُستمَر»،

تا «رنجِ زایمان نکشد»،نمی تواند طعمِ شیرینِ «گنجِ مادرشدن را بچشد». 

هیچ «بذرِ آرزومند» نمی تواند «درختی تنومند» شود،

بدون این که با «همه جود بجوشد» و با «همه وجود بکوشد»،

تا «سر از خاک» و «تن از مَغاک»برآوَرَد

و با باور به «اصولِ درخت»،«فصولِ سخت» را تجربه کند.

هر «تغییرِ ژرف» به «تدبیرِ شگرف» نیاز دارد.

هر تغییر بدون «آگاهی» به «تباهی» می انجامد.

پیش از هر حرکت باید «نخست اندیشید» و راه را «درست دید»،

آن گاه چون «آزاده هوشیار» با «اراده استوار»،

باید «هر طرف را دید»،ولی «راه هدف را دَرنَوَردید»!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

پایور: بلندپایه،بامنزلت

آژو: کوشش،همت و غیرت(اوستایی)

مغاک:گودال،جای گود

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۴۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

داوری عادلانه به سبک شهر هرت!!

قصه های شهر هرت / قصه دوم

 

آی دزد! آی دزد! دزد آمده ! آهای ! آهای !

    دزد بد شانس وقتی صدای صاحب خانه را شنید ،ناگزیر پلّکان پشت بام را پیش گرفت . پشت بام به گریزگاهی راه نداشت. دزد دست و پا گم کرده خود را به لب پشت بام مشرف به کوچه رساند. ارتفاع دیوار، بلند بود . ولی چاره ای نبود . چون صاحب خانه و همسایگان که بیدار شده بودند ،با چوبدستی پشت سر او بودند . دزد عجول فرصتی برای اندیشیدن نداشت. یک راه ،تحمُّل ضربات چوب صاحب خانه و راه دیگر پریدن به داخل کوچه بود . دزد راه دوم را بر گزید و خود را به داخل کوچه انداخت. دیوار، بلند و دزد هم چاق و تنومند بود . در نتیجه پای دزد نسبتاً محترم!! شکست!

     صبح روز بعد دزد با پای شکسته و عصای زیر بغل روانه قصر حاکم شهر هرت شد .

   دزد گفت:  حضرت حاکم ! من شکایت دارم! حق مرا از این صاحب خانه بی انصاف بگیر ! آخ ! وای !

   حاکم پرسید :چه شده ؟ چه کسی پای تو را شکسته؟

  دزد گفت: آقای قاضی ! قصه من دراز است . دیشب نزدیکی های سحر طبق معمول در انجام وظیفه ! و شغل شریف!خود وارد خانه ای شدم . در اثنای کار صاحب خانه از خواب بیدار شده و به اتفاق همسایگان با چوب و چماق به من یورش آوردند. من ناگزیر از ترس ضرب و شتم از بالای پشت بام به داخل کوچه پریدم . به علت بلندی پشت بام پایم شکسته است . حال شکایت من این است که چرا این صاحب خانه پشت بام خود را این قدر بلند ساخته است که دزد نتواند به سلامت از بالای آن به پایین بپرد؟! اکنون من از این صاحب خانه شکایت دارم و خواهان مجازات او هستم!

     حاکم گفت: درست است ! حق با شماست ! حتماً او را احضار و به اشدِّ مجازات محکوم می کنم !

     حاکم سپس به گزمه ها دستور داد صاحب خانه را احضار کردند.وقتی صاحب خانه به حضور حاکم رسید،حاکم با تشر بر سر او فریاد کشید:

     - آقای صاحب خانه ! چرا دیوار پشت بام خود را تا این اندازه بلند و مرتفع ساخته ای که این دزد محترم(!!) وقتی ناگزیر از روی آن پریده پایش شکسته است ؟!

     صاحب خانه با ترس و لرز پاسخ داد: 

قربان ! من  تقصیری ندارم . معمار و مهندس نقشه آن را این گونه کشیده است !

     حاکم گفت: بسیار خوب! معمار را احضار کنید .

      پس از احضار معمار ،حاکم رو به او کرد و با توپ و تشر گفت :

     - آقای معمار ! چرا نقشه خانه این شخص را این طوری کشیده ای که بلندی پشت بام آن باعث شکستن پای این دزد شریف!! شده است؟!

     معمار بیچاره گفت: حضرت حاکم! من تقصیری ندارم . بنّای ساختمان آن را به این بلندی ساخته است .

    حاکم گفت:  بسیار خوب! بنّا را بیاورید!

     پس از حضور بنا حاکم بر سر او فریاد کشید :

    - چرا پشت بام این آقا را این قدر مرتفع ساخته ای به حدی که دزد نتواند از بالای آن به راحتی بگریزد؟  

     بنّای مظلوم پاسخ داد: قربان ! من تقصیری ندارم. مقصّر اصلی خشت مالی است که خشت ها را ضخیم قالب گیری کرده است!

      حاکم با عصبانیت نعره کشید:

    - فوراً خشت مال وظیفه نشناس را احضار کنید تا او را به سختی مجازات کنم .

     پس از احضار او حاکم با چند دشنام و ناسزا گفت :

     -چرا تو خشت ها را کلفت و ضخیم قالب زده ای که...

     خشت مال با لکنت زبان گفت: قربان ! به جقّه مبارک قسم می خورم که من تقصیری ندارم. نجّار بی انصاف قالب خشت مالی را این گونه ساخته است ! 

      حاکم با خشم فریاد زد: فوراً این نجّار متخلّف و جنایتکار را بیاورید ،تا بلایی به روز او بیاورم که دیگر هیچ نجّاری جرات نکند چنین خلاف بزرگی مرتکب شود .

     پس از مدتی گزمه ها نجّار بدبخت را کشان کشان به محکمه آوردند .

    حاکم با صدایی خشم آلود فریاد زد: 

ای نجّار گناهکار! یاالله! زود به جنایت خود اقرار کن ! چرا قالب خشت مالی را  این انداره پهن ساخته ای که ...

     نجّار بدبخت گفت: قربانت گردم ! این اندازه طبیعی آن است. همیشه  و همه جا قالب خشت مالی را همین طور و به همین اندازه می سازند و من ...

     حاکم نعره کشید :کافی است !دیگر حرف نزن ! مقصّر اصلی تو هستی! آهای گزمه ها! به او دستبند بزنید و یک قفس بسازید به ابعاد یک "متر " و او را در آن محبوس کنید.

     پس از ساختن قفس گزمه ها هرچه کوشیدند هیکل درشت و تنومند نجّار را در آن جای دهند، نتوانستند . ناگزیر نزد حاکم رفتند و گفتند :

     قربان ! نجّار بسیار چاق و تنومند است و در این قفس جای نمی گیرد . چه فرمان می دهید ؟

     حاکم که دیگر در این داوری های مشعشع !!خود درمانده بود ،در حالی که فریاد می زد، گفت :

     - این قدر برای این کارهای کوچک وقت مرا نگیرید ! آیا این کار ساده پرسیدن دارد؟ اگر نجّار چاق است و در قفس جای نمی گیرد، بالاخره یکی باید مجازات شود(!!) بگردید و کسی را پیدا کنید که قدّ و قواره او دراین قفس بگنجد !! او را در قفس محبوس کنید و این دعوا را فیصله دهید!!

سید علی رضا شفیعی مطهر

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1016)

 

«استبداد» و «استبدادزدگی»

 

من مردمی را دیدم «رَسته از ریشه» و «گُسسته از اندیشه»،

که تحقیرِ «سال ها سلطنت» و «قرن ها تحت قیادت» 

در «عمقِ رفتارشان» و در «ژرفای گفتارشان» جلوه گر بود.

 استبداد، یک «نیرنگ» است،ولی استبدادزدگی یک «فرهنگ»!

استبداد با یک «قیامِ مردُمی» و «پیامِ تهاجُمی»،

یک شبه «سرنگون» و در زباله دانی تاریخ «مدفون» می شود؛

ولی فرهنگِ استبدادزدگی قرن ها «می پاید» و نسل ها را «می پیماید»

و آن را به آسانی نمی توان «از افکار زدود» و «در اعصار فرسود»!

در جوامعِ استبدادزده هر «شهروند»، بالقوّه یک«شَهوَند» است!

گویی «خوی بیداد» و «آرزوی استبداد»،

چون «افیون» به جای «خون» ،

در رگ های آنان «ساری» و «جاری» است!

وقتی خوی «استبدادِ نهان» در «نهادِ انسان» رسوب کرده باشد،

انسان چه بر فرازِ «اریکه قدرت» بنشیند و چه بر «باریکه مذلّت»،

باز با خودکامگی «از دیگران ،جان می ستانَد» و «بر همگِنان فرمان می رانَد»!

بیاییم با احترام به همه «باور ها» و همه «نظرها»، 

برای همه انسان ها «ارزشِ انسانی» و «انگیزشِ شایگانی» قائل شویم.

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------

 قیادت: رهبری ،پیشوایی

شَهوَند: مانند شاه،شاه مانند،شاهک،شاه کوچک

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۵۷
سید علیرضا شفیعی مطهر


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1015)

 

«طراوتِ اندیشه» و «سخاوتِ ریشه»

 

من «آزمونِ جنگل» را «قانونِ لَم یَزَل» دیدم.

هر درخت با «نثارِ اشتیاق» برای «استمرارِ ارتزاق»،

چنگال های خود را در «ژرفای خاک» و «تنگنای مَغاک» فرومی بَرَد،

تا از «اعماقِ تُراب»،«جُرعه ای آب» بیابد.

بنابراین دانستم که لازمه داشتنِ «طراوتِ اندیشه در افلاک»، 

«سخاوتِ ریشه در خاک» است. 

«نهالِ اندیشه» بدون امدادِ «لایزالِ ریشه»، 

نمی تواند چون «مهر» بر «سینه سپهر» «بدرخشد»

و «شب زدگانِ بینوا» را «نور و نوا» «بخشد»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------- 

لَم یَزَل:  بی زوال،جاودان،پاینده

نثار: پاشیدن،افشاندن،پراکندگی

ارتزاق: رزق خواستن،در طلب رزق و روزی بودن،روزی یافتن

مَغاک: گود،گودال،جای گود

تُراب: خاک،زمین

لایزال: زوال ناپذیر،بی زوال،جاوید،ابدی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۰۶
سید علیرضا شفیعی مطهر