دوست داشتن نامحدود در فرصت محدود
من چون فرصت باهم بودن با دوستان دوست داشتنی را محدود دیدم،
کوشیدم نامحدود دوستشان بدارم و با همه وجود حرمتشان را پاس دارم.
(شفیعی مطهر)
دوست داشتن نامحدود در فرصت محدود
من چون فرصت باهم بودن با دوستان دوست داشتنی را محدود دیدم،
کوشیدم نامحدود دوستشان بدارم و با همه وجود حرمتشان را پاس دارم.
(شفیعی مطهر)
انسانیت انسان به چیست؟
من گردنکشانی را دیدم که بر« گردن ها یوغ »نهادند و از« گردنه ها فروغ» را ربودند.
انسان را با شمشیر گردن زدن به که با زنجیر اسیر کردن.
انسانیت انسان با« آزادی »به کمال می رسد و با« شادی» به شور و حال!
(شفیعی مطهر)
پند و گزند
من خردمند را کسی دیدم که
از تجربه ها« پند» گیرد
و از رویدادها «گزند» نپذیرد.
خردمند با اغتنام فرصت در رویارویی با دشمن از سنگ های« پرتابی»،بهانه های «شادابی» می سازد.
(شفیعی مطهر)
سیر وصال در مسیر کمال
من دریا را در رویای آبی هر قطره مواج دیدم
و جنگل را در خواب سبز هر درخت متبلور یافتم....
و این سیر وصال است در مسیر کمال .
(شفیعی مطهر)
«بیداد» سخت تر از «انجماد»!
من شهری سراسر اسیر« انجماد» را قابل زیست تر دیدم از جامعه در سلطه« بیداد».
انجماد را گرمای محبت ،آب می کند و مدارای مودت ،مذاب.
ولی بیدادگر چون مهر و مدارا بیند بیشتر خون ریزد و تندتر آتش افروزد.
اظهار عجز نزد ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
(صائب تبریزی)
(شفیعی مطهر)
ذهن جلوه گر در سیمای هنر
من به خدمت گرفتن «ذهن جلوه گر» را در« سیمای هنر»،
نمادی از «تفکر انتقادی»و «اندیشه ورزی بنیادی» دیدم.
«ذهن» چون چتر نجات است ،بنابراین تا باز نشود و گسترش نیابد،
نمی تواند بر سپهر حیات بدرخشد و انسان را نجات بخشد.
(شفیعی مطهر)
جنگ و نیرنگ
من جنگ را در چهره هایی گوناگون دیدم.
گاه با تیر و تفنگ و گاه با فکر و فرهنگ.
زمانی در عرصه حقیقی و زمانی در میدان مجازی .
برهه ای با ابزار خشونت و زمانی با سلاح عطوفت.
باید پلیدی و پلشتی را ذهن ها زدود و بر مهر و مدارا افزود.
جنگ،جنگ است و پی آمدش نکبت و ندبه و نیرنگ است!
خداوند به انسان،زبان و بیان داده تا سخن بگوید و گفت و گو کند؛
نه چنگال و منقار و سنان تا بر دیگران بتازد و همه جا را ویران سازد!
(شفیعی مطهر)
« توان مالی»یا« همت عالی»؟!
من انگیزه بخشندگی را نه تنها در« توان مالی»،که در« همت عالی» دیدم.
برای داشتن روحیه سخاوت باید« سینه» را گسترش داد ،
نه اندوخته های« زرینه »و «سیمینه» را.
(شفیعی مطهر)
فریب فرومایگی!!
من یکی از سخت ترین لحظات زندگی را لحظه ای دیدم که...
کسی کوچکت کند،که تو بزرگش کرده ای !
(شفیعی مطهر)