مدل صدراعظمی!!
قصّه های شهر هرت. قصّۀ123
#شفیعی_مطهر
روزی دانش آموزی در کلاس جامعه شناسی از معلمش پرسید:
چرا در کشورهای عقب افتاده مثل شهر هرت، مسئولان به خاطر اشتباهات و سوء مدیریت از مردم عذرخواهی نمی کنند و استعفا نمی دهند؟
معلم در جواب گفت: بچه ها !گر مقام مسئولی در حضور مردم دستش را در بینی اش کند، آیا باز می تواند در این شهر به کارش ادامه دهد؟!
همۀ بچه ها گفتند: پاسخ روشن است نه تنها از این شهر بلکه از کشور هم باید برود.
بعد گفت: حالا اگر مسئولی در آسایشگاه معلولان نابینا این کار زشت را انجام دهد،یا در برابر معلولان ناشنوا صدای سگ درآورد،چه می شود؟
دانش آموزان گفتند: آقا! در این صورت آب از آب تکان نمی خورد.
معلم گفت: حالا فهمیدید در کشور های عقب افتاده ای چون شهر هرت چرا هیچ مقامی استعفا نمی کند؟
چون در این کشور ها عدّه ای لال اند! عدّه ای هم ناشنوایند و عدّه ای هم نابینا! بدتر از این همه فاجعه، اگر این عمل این مسئول افشا شود،جمعی هم هستند که با دهان گشاد تریبون های بلند آواز چون : رادیو, تلویزیون, روزنامه ها و .... شبانه روز داد می زنند که اصلاً این کار در این زمان و مکان ضروری و لازم بوده است و پول می گیرند تا دربارۀ فضیلت این گونه کارها سخنرانی کنند!
پس تعجب نکنید که در شهر هرت این کارهای بی ادبانه نه تنها عیب نباشد بلکه فضیلت هم محسوب شود! کما این که همه مسئولان نظام ما از این جهت صاحب فضیلت اند.
------------------------------------
سال ها از فرمانروایی مُستبدّانۀ اعلی حضرت هردمبیل در شهر هرت می گذشت. از گوشه و کنار شهر گاه توسّط ماموران سازمان امنیت،گزارش ها و زمزمه هایی از شورش ها،ناآرامی و اعتراضات مردمی به دربار می رسید و خواب اعلی حضرت را آشفته می کرد.
روزی صدراعظم را فراخواند و از او چاره جویی کرد. صدراعظم به عرض رساند:
ما همۀ ترفندهای سلطه گرانۀ خود را به کار برده ایم. حالا زمانی است که باید از مستشار فرنگی کمک بگیریم تا راه های تحکیم سلطه بر مردم را با کمک دانش جامعه شناسی و روانشناسی به ما یاد بدهد.
بنابراین آقای شارل شرلی را دعوت کردند و مشکل را با او در میان گذاشتند. شرلی گفت:
من با اجازۀ اعلی حضرت کارم را از فردا از همین جا آغاز می کنم.
شرلی رفت و روز بعد وقتی شرلی به حضور اعلی حضرت شرفیاب شد،همه شگفت زده شدند. زیرا همه شرلی را در حالی دیدند که یک سر الاغ روی تنش بود!
وقتی شاه علّت این کار غیرمترقّبه را از او پرسید،او به جای پاسخ دادن،شروع به «عرعر» کرد! شاه و درباریان بیشتر متعجّب شدند! تعجّب آنان وقتی بیشتر شد که در برابر همه شروع کرد به لگدزدن و جفتک انداختن!
شرلی وقتی یک چشمه از این سناریو را نمایش داد و تعجّب همه را برانگیخت،آن گاه نقاب الاغ را از سر برداشت و به طور عادی سر جایش نشست.
شاه علّت این نمایش شگفت انگیز را از او پرسید. شرلی پاسخ داد:
اعلی حضرتا! من امروز این نمایش را بازی کردم تا به همه نشان دهم راه تحکیم سلطه بر مردم جهان سوم از جمله شهر هرت،این است که غیرعرفی ترین و زشت ترین کارها را که به تحکیم سلطنت ابدمدّت اعلی حضرت می انجامد،به کرّات انجام دهیم و بر اثر تکرار، این گونه کارها را لازم و ضروری اعلام کنیم و نیروی تفکّر و تعقّل را از مردم بگیریم،تا مردم عادت کنند که فقط تقلید کنند،نه تعقُّل!
این ترفند سیاسی-فرهنگی مورد قبول قرار گرفت و همۀ رسانه ها موظّف شدند، آن را در اذهان مردم جابیندازند.
چند صباحی گذشت. روزی به مناسبت زادروز اعلی حضرت هردمبیل همۀ مردم را به گردهمایی در میدان بزرگ شهر هرت فراخواندند. ناگهان صدراعظم بر بالای سن ظاهر شد در حالی که بر اثر حواس پرتی دکمۀ لباس خود را جابه جا بسته بود.کم کم بین مردم پچ پچ درگرفت و همه درگوشی دربارۀ این کار صدراعظم گفتگو می کردند. یک نفر با صدایی نسبتاً بلند گفت:
این کار صدراعظم نه تنها اشتباهی نیست،بلکه از امروز به فرمان سلطان باید دکمه ها را این طوری بست!! بنابراین مردم اسم این مدل دکمه بستن را گذاشتند «مدل صدراعظمی» و همه شروع کردند به بازکردن و بستن دکمه ها طبق مدل صدراعظمی!
بسیاری از مردم مقلّد گمان کردند،این رویّه هم عُرفی و ضروری است و اگر کسی از آن سرپیچی کند،مجازات می شود!!
فردای آن روز هر کس را در خیابان می دیدند که دکمه اش را معمولی بسته،دلسوزانه به او نصیحت می کردند با فرمان حاکم مخالفت نکند و دکمه اش را با مدل صدراعظمی ببندد!!
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد نفرین براین تقلید باد!
کانال رسمی ندای مطهر
https://t.me/nedayemotahar