عید قربان ، اوج عشق و عرفان
☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸
عید قربان نه یک روز ، که یک راز است . راز این روز ، «خود » دادن و «خدا »دیدن است .
آنان که زلال سپیده را در جام سحر می نوشند ، زمزمه خلوت یار را از زمزم ساغر می نیوشند .
با حبیب عارفانه راز می گویند و عاشقانه نیاز می جویند .
بر آستان آفتاب و آستانه محراب ، سبد سبد ستاره شوق می بارند و سبو سبو باده عشق می گسارند. شام را با قیام به بام (بامداد) می رسانند و بام را با صیام ، به شام .
شام را با شعف می آغازند و بام را با هدف .
به گاه ملال با دل رام و ضمیر آرام در پرنیان آرامش می آرامند و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش می خرامند.
شبانگاهان در چشمه سار مهتاب تن می شویند و از نهال نماز ، یاسمن نیاز می بویند .
در «میقات» اخلاص ، لباس وابستگی را از تن می کنند و «احرام» وارستگی را به بر می کنند .
در زلال « زمزم » شوق وضو می سازند و در آذر آرزو می گدازند .
اگر اعتکاف در «کعبه» حجاز را نمی توانند ، «طواف » کعبه راز را می دانند .
کعبه حجاز را از سنگ و گل می دانند و کعبه راز را از جان و دل .
آن کعبه ساخته ابراهیم خلیل است و این پرداخته رب جلیل .
حاجیان ، خانه خدا را می طلبند و اینان خدای خانه را . آنان با ناز می روند و اینان با پرواز .
«مروه» معرفت را با «سعی» و همّت از جفای جان می پیرایند و به «صفا»ی جانان می آرایند .
از قصور خود ناخرسنداند و به «تقصیر» پای بند .
این گونه اند که «سعی» شان مشکور است و «ذنب»شان مغفور .
در وقوف ، واقف می شوند و در «عرفات» ، عارف .
در «مشعر» ، شعور را تکریم می کنند و «شعائر» را تعظیم .
(ذلکَ وَ مَن یُعظِّم شعائرالله فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلوب –حج ،33)
در «منا»ی یار ، دل را از مونای اغیار می زدایند و به مینای دلدار می آرایند .
از زاری و ذلّت در برابر طاغوت ننگ دارند و بر اهریمنان زور و زر و تزویر سنگ می بارند .
شیطان را رجیم می دانند و یزدان را ، رحیم .
در قربانگاه نیاز ، حرص و آز را سر می برند و کرکس نفس هوسباز را ، پر .
با قربانی این شاهین از غربت زمین می رهند و به قربت ربّ العالمین می رسند .
در عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند و در حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند .
طعم زندگی را از ملاحت فکر می گیرند و طعام را از حلاوت ذکر .
با این ، عشق را در می یابند و با آن به سوی معشوق می شتابند .
عروس فکرشان برخاسته از باور بکر است و آراسته به زیور ذکر .
هستی را با نگاه نماز می نگرند و با قلم راز می نگارند .
در نگاهشان نماز ، سرور سپیده است و نور دیده .
با نماز می زایند و با نماز می زیند .
با نماز جان می گیرند و با نماز می میرند .
"قُل اِنَّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ العالَمین "
در نماز از غربت دنیا می نالند و برای «قُربهً اِلَی الله »می بالند .
از نماز پر و بال می گیرند و شور و حال . این بال و حال ، پروانه خروج از فرش است و عروج بر عرش .
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
مسلمان حج گزار که در «میقات» وارستگی ، لباس وابستگی را از تن کنده و دل را از عطر دلدار آکنده ، جان را در زلال عشق جانان شسته ، کعبه عشق را نه با پای گِل ، که با بال دِل« طواف» کرده ، با «سعی»خود از «صفا»ی جان به «مروه» جانان پر کشیده ، اینک در «منا»ی عرفان ، اسماعیل جان را «قربان » و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .
حج ، آیینه تمام نمای اسلام است و لحظه لحظه آن دارای پیام است .
حج ، یافتن «آمال » است و روی برتافتن از «امیال».
هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است . در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد . «صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .
حج ، کندن است و آکندن . کندن دل از گِل و آکندن جان با زلال جانان .
حج از انسان وابسته ، مسلمان وارسته می سازد .
حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال می گشاید و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها می آراید .
در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار می نشیند و انسان را به تامُّل می نشاند .
در عرفات ، خون سبز عرفان در رگ های سرخ انسان سرود سپید ایمان می سراید .
حج گزار در محراب عبادت یار ، عبودیت قامت دلدار را قامت می بندد و قائمه حیات را به اقامه مناجات می پیوندد .
در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار به دنیا باریک تر و به خدا نزدیک تر می شود .
در «مشعر»، شور و شعور را به هم می آمیزد و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل فرو می ریزد .
حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها گلوی حرص و آز ، که آرزوی نفس دغلباز را نیز می برد .
عید فرخندۀ قربان ، اوج عشق و عرفان بر همه آزادگان جهان مبارک باد .
نوشته : سیدعلیرضا شفیعی مطهر