استفاده ابزاری از دین
من دین یزدانی و آیین آسمانی را نردبانی دیدم که پیامبران برای رفتن بنی آدم از زمین به آسمان تقدیم بشریت کرده اند .
حال
اگر بعضی از خودکامگان زورگو و دنیاپرستان ستیزه خو از آن برای بالا رفتن
از دیوار خانه مردم استفاده می کنند، مشکل از مصرف کننده کژآیین است، نه از
اصل دبن !!!
این رسالت باورمندان دین و گروندگان آیین است که خرد را در باور آمیزند و با خودکامگان بستیزند!
(شفیعی مطهر)
نصیحت آتاتورک به رضاشاه درباره لزوم آزادی مطبوعات
پیام این گفت وگو که در 81 سال پیش مطرح شده ، هنوز تازگی دارد و متاسفانه هنوز بخش وسیعی از مدیران جامعه ما به ارزش و اهمیت آن پی نبرده اند.
«ناصر امینی»، روزنامهنگاری که در حکومت پیشین دیپلمات شد و آنسالها زمانی در سفارت ایران در فرانسه، و چندی هم در سفارت ایران در ترکیه کنسول بوده؛ در کتاب خاطراتی که «روزها در پی سالها» نام دارد، گوشههای از پنجاه سال فعالیت مطبوعاتی و ماموریتی خود را نوشته است. بهیاد ماندههایی که پارهای از آنها قبلا در نشریات خارح از ایران بهچاپ رسیده بود.
ناصر امینی، در شروع یکی از خاطرات خود با عنوان «نصیحت آتاتورک به رضاشاه» توضیح میدهد که در سالهای نیمۀ دهۀ شصت میلادی کنسول سفارت ایران در استانبول بوده و مدتی را بهمنظور انجام کاری تحقیقی مرتب به کتابخانۀ شهر میرفته است.
در آنجا با پیرمرد سفید موی و وارستهای که ایرانی نیز بوده آشنا میشود و از او میخواهد کمی از گذشتههای دور ـ و اگر بهیاد دارد ـ از مدتی که رضاشاه به ترکیه آمده بود، برایش تعریف کند.
پیرمرد که روزگاری با «مستشارالدوله» سفیر کبیر ایران در ترکیه دوستی و رفت و آمد داشته، از بابت این آشنایی در زمان دیدار رضاشاه از کشور ترکیه، در اغلب مراسم و میهمانیهای رسمی افتخار حضور پیدا میکند و خود ناظر و شاهد ماجرایی بوده، شنیدنی.
خلاصۀ نقل آن مرد پیر از خاطرهای که تعریف کرده این است که:
رضاشاه، در روز 21 خرداد ماه سال 1313، وارد ترکیه شد. «مصطفی کمال پاشا (کمال آتاتورک)» در پذیرایی او سنگ تمام گذاشت. آن دو با هم بهزبان تُرکی صحبت میکردند و اغلب نیازی به مترجم نبود.
روزی از روزها که رضاشاه و آتاتورک مشغول گپ و گفت بودند، در فرصتی بین صحبتها، آتاتورک یکی از روزنامههای محلی را که در دست داشت به «عصمت انیونو» نخستوزیر وقت که در جلسه شرکت داشت، میدهد و در بارۀ یکی از مطالب آن روزنامه سوال میکند. آن مطلب در روزنامه، کارمندان یکی از وزارتخانهها را متهم به اختلاس و سوء استفاده کرده بود.
رضاشاه، این صحبت را میشنود و نمیتواند سکوت کند. رو به رئیسجمهور ترکیه میکند و میپرسد:
«شما چطور به مطبوعات و جراید اجازه میدهید که از طرز کار مامورین دولت انتقاد کنند؟»
و اضافه میکند: «من در ایران به هیچیک از جراید و مطبوعات و مجلات ابدا اجازه نمیدهم کوچکترین اعتراض و انتقادی از رفتار و عملکردهای مامورین دولتی کنند.»
آتاتورک، پس از قدری تامل در جواب میگوید:
«قبل از اینکه پاسخ آن اعلی حضرت داده شود، خوب است حکایتی را برایتان تعریف کنم. در زمان آلِ عثمان که مردم ترکیه آلوده به اوهام و خرافات بودند، کسب و کارِ رمالی، دعا نویسی، فالگیری و جنگیری رواج داشت.
روزی خانمی زیبا و طناز به یکی از این رمالها مراجعه نمود و گفت: من شوهرم را دوست ندارم، ولی او برعکس به من خیلی عشق و محبت دارد. میخواهم دعایی به من بدهید که محبت من از دلِ شوهرم بیرون رفته و در نتیجه مرا طلاق دهد.
مرد رمال که مشاهده کرد مشتری متمول و پولداری به او مراجعه کرده، تصمیم گرفت تا آخرین درجۀ امکان از او استفاده کند. بنابراین با وعده و وعید و دادن بعضی دستورات و انجام عملیاتی، قول داد که اگر آن دستورات را انجام دهد، در آیندهای نزدیک، محبتِ او از دلِ شوهر بیرون رفته و بالاخره او را طلاق داده و آزاد خواهد کرد.
مدتی بعد، آن خانم مجددا به رمال مراجعه کرد و اظهار داشت که تمام دستورات را انجام داده، ولی متاسفانه نه فقط مفید و موثر واقع نشده، بلکه روز به روز محبتِ او در دلِ شوهر زیادتر شده و او را ناراحت و مستاصل و بیمار کرده است.
مردِ رمال، از یکطرف نمیخواست که این مشتری متمول را از دست دهد، و از طرفی دیگر وسیلهای نداشت که تقاضای او را عملی نماید. بالاخره حیلهای به خاطر او رسید. پس به خانم گفت که یک دستور جالبی از استاد پیر خود بهخاطر دارد و برای آخرین مرتبه به او میدهد که اگر بتواند آنرا عملی کند، حتما از شر شوهر سمج خود رهایی خواهد یافت.
پس بستۀ کوچکی به او داد و گفت: باید آن را در یکی از شبهای تاریک در یک قبرستانی دفن کند. ولی به این شرط که در موقع دفن کردن و زیر خاک گذاشتنِ آن دعا، ابدا و اصلا نبایستی که به «گرگ» فکر کند. و اگر در موقع این عمل به گرگ فکر کرد و فکرش متوجۀ گرگ شد، نتیجه عملیات معکوس خواهد بود و محبت شوهر به او چندین برابر خواهد شد.
بیچاره خانم چندین مرتبه فرصت بهدست آورده و خود را به قبرستانی رسانید، ولی بهمجرد اینکه خواست دستورِ رمال را عملی و اجرا کند، فورا نه فقط به فکر و خیال «گرگ» افتاد، بلکه منظرۀ گرگِ زنده نیز در مقابل چشم او مجسم شد و از ترس اینکه مبادا عمل او نتیجۀ معکوس داده و محبت شوهر نسبت به او چند برابر شود، از انجام عمل و دستور رمال منصرف شد.
راوی حکایت این دیدار تاریخی، یعنی دوستِ آقای مستشارالدوله ـ که خود شاهد این حکایتگویی جنابِ آتاتورک به رضاشاه بوده، اضافه میکند: «در پایان این داستان، آتاتورک گفت:
برادر من، جناب اعلی حضرت! حالا حکایتِ ماست. قضیۀ مطبوعات و رفتار و رویۀ ماموران دولتی هم کمتر از حکایتِ این خانم طناز و گرگ نمیباشد.
در هر رژیم حکومتی ـ اعم از دموکراسی یا دیکتاتوری، و یا استبدادی، برای زمامداران هیچ نیرویی قادر نخواهد بود که وسائل کنترل و نظارت بر مامورین دولتی را عملی نماید. حتی اگر برای هر یکنفر مامور دولت، یک پلیس مخفی گماشته شود ،باز هم ممکن است که آندو نفر با یکدیگر تبانی کنند.
فقط باید مثالِ خانم طناز و گرگ را برای آنان عملی کرد و به مطبوعات که برای ماموران خطاکار دولت، بهمنزلۀ همان گرگ میباشند، اجازه داد که اعمال و رفتار ماموران را تحتِ کنترل و انتقاد قرار دهند . وقتیکه در یک رژیم، مطبوعات آزاد باشند و بتوانند آزادنه انتفاد و عملیاتِ ماموران خلافکار را عیبجویی نمایند، ماموران خاطی از ترس مطبوعات و رسوا شدن، قادر نخواهند بود که برخلافِ اصول و مقررات اقداماتی بکنند.»
راوی و شاهد این گفتوگو در پایان نقل این خاطره، از قول آتاتورک اضافه میکند:
«در بدو تاسیس جمهوری در ترکیه، من هم مطبوعات را تحتِ کنترل قرار داده و اجازه نمیدادم که در امور دولتی و رویۀ ماموران انتقادی بکنند؛ ولی بعدا متوجه شدم که ادامۀ این رویه ممکن است که اساس و شالودۀ سازمانِ مملکتی را سُست و حد فاصلی بین دولت و مردم ایجاد نماید.
بنابراین اجازه دادم مطبوعات حق داشته باشند و بتوانند در امور داخلی و انتقاد از اعمال ماموران ناصالح بنویسند. بالاخره اینکه به اعلی حضرت همایونی توصیه میکنم که پس از تشریففرمایی به ایران، اجازه فرمایند که جراید و مطبوعات در امور داخلی و استفاده از عملیات سوء ماموران دولتی به بحث و انتقاد پرداخته و با قبول این رویه ملاحظه خواهید فرمود که اساس و پایۀ تشکیلات اداری تدریجا اصلاح شده و ماموران کمتر عملیاتِ خلاف را مرتکب خواهند شد. . .»
[روزها در پی سالها، ناصر امینی]
بله! قصه چون بدینجا رسید، البته که تمام نشد. همان طور که میدانید رضاشاه در اواسط تیرماه 1313 از سفر ترکیه به ایران بازگشت. ارمغانِ این سفر بسیار ارزنده بود و کم و بیش رشد و توسعه و ساختن کارخانجات و اقدام به آبادانی کشور را در پی داشت.
ولی، از شما چه پنهان که رضاشاه، توصیۀ آتاتورک و داستان زنِ طناز و گرگ و رمال را بهدست فراموشی سپرد و شد آنچه که شد؛ و این حکایت البته که سر دراز داشت و دارد و بماند برای شب و شبهای دگر.
بیان و قلم،افشاگر فساد و ستم
گفت : شنیده ای که ۲۳۳تن از نمایندگان مجلس در نامهای به رئیس قوه قضائیه اعلام کردند که بر قوه قضائیه فرض است که در مبارزه نفسگیر ولی مقدس با مفاسد کار مبارزه را از بالا شروع کنند؟
گفتم : بله ! کار مبارزه با مفاسد عمری به درازای همه دولت ها در طول تاریخ و عرض جغرافیا دارد !
گفت: ولی داری خیلی اغراق می کنی !
گفتم : به هیچ وجه ! دولت پیشین خود را پاکدست ترین دولت تاریخ می دانست و رئیس دولت مدعی بود لیست فاسدان را در جیب خود دارد!و حتی رسالت تاریخی خود را مبارزه با مفاسد و فاسدان می دانست!
اما حالا روزی نیست که پرونده ای تازه از مفاسد پنهان آنان افشا نشود.
گفت : پس راه مبارزه قطعی و مستمر با مفاسد - اعم از اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی - به نظر شما چیست؟
گفتم : اگر بازهم نخواهی گفت اغراق می کنی ، من باور قطعی دارم که اگر مسئولان صادقانه قصد مبارزه با همه انواع مفاسد را دارند، بیایند قلم و بیان مطبوعات را کاملا آزاد بگذارند ؛ در نتیجه در حتی کوتاه مدت چه بسیار دست های کثیف متجاوزان اقتصادی ، اجتماعی و... را می گیرند و رسوا می کنند . از آن گذشته چنین افرادی فاسد وقتی ببینند هزاران چشم و گوش روزنامه نگاران ، نویسندگان ، وبلاگ نویسان و...همه رفتارها و گفتارهای آنان را رصد می کنند ، هرگز جرات نمی کنند ذره ای انحراف در قول و عملشان پدیدار شود.
حتی اگر در دوران هشت ساله دولت پیشین،قلم و بیان مطبوعات ورسانه های حقیقی و مجازی آزاد بود،در همان روزهای اول طشت رسوایی متجاوزان به بیت المال از بام آزادی مطبوعات فرومی افتاد!
در جامعه ای که آزادی قلم و بیان در مطبوعات ، کتاب ها و سایر رسانه های شنیداری و دیداری و نوشتاری جلوه گر باشد ، هر مقام و مسئول خود را در اتاقی شیشه ای می بیند که همه حرکات او زیر نظر و پیش چشم هزاران افراد دیده ور قرار دارد.
گفت : مثلا در کشورهایی که به باور شما این نوع آزادی وجود دارد ، آیا از درصد مفاسد کاسته شده ؟
گفتم : صاحب نظران بر این باورند که یافته های تحقیقات نشان داده که در کشورهای استبدادی ، مفاسد ۳۳برابر کشورهای دموکراسی است .
گفت : آیا نمونه مستندی هم برای این ادعای خود دارید؟
گفتم : ذیلا نمونه هایی از کارهای شجاعانه ژورنالیست های ایرانی و خارجی را می بینید که یکی از آن ها به جنگی خانمانسوز و ضد بشری پایان داد.
مجله لایف، در تاریخ 26 نوامبر 1965 ، تحت عنوان واقعیت عریان جنگ ویتنام عکسی از Paul Schutzers را روی جلد مجله خود منتشر کرد.
این عکس در زمان جنگ ویتنام چریک ویت کنگی را نشان میداد که به اسارت نیروهای آمریکایی درآمده. پس از انتشار این عکس و خبر مرتبط با آن در مجله لایف بود که مردم آمریکا به حمایت خود از جنگ ویتنام خاتمه دادند. Schutzers که یکی از بهترین عکاسان مجله لایف بود، سال 1967 درحالی که برای انجام عکاسی از جنگ اعراب و اسرائیل رفته بود، جان خود را از دست داد.
مقابله با آزاد اندیشی خبرنگاران در هر کشوری که همواره داعیه دار دموکراسی و جریان آزاد اطلاعات بوده است، موضوع جدیدی نیست. این نوع رفتار تأمل برانگیز قبل از هر چیز تلاش بیهوده ای است در جهت انزوای خبرنگاران و محدود کردن جریان آزاد اطلاع رسانی که در نتیجه آن شأن و منزلت خبرنگار به یغما رفته و مصداق تعبیر امپریالیستی «بهترین خبر، بی خبری است» تحقق پیدا می کند!!
آزادی مطبوعات و بیسمارک
گفت: کلافه شدم. همه کشک است ! کرامت انسانی کیلویی چنده؟ حقوق شهروندی چه صیغه ای است؟
گفتم: دیگر چه شده؟
گفت: ولله ! چه بگویم؟ در مترو و اتوبوس آدم را مثل گوسفند تنگ هم می چپانند و تازه هم می گویند باید به هر نوزاد یک میلیون تومان بدهیم تا مردم تشویق به زاد و ولد شوند و بر جمعیت بیفزایند.
گفتم : خب! از دست چه کسی عصبانی هستی؟
گفت: از دست مسئولان!
گفتم : مسئولان چه می دانند که شما در مترو و اتوبوس چه بر سرتان می آید؟ انان که نمی توانند هر روز و هر ساعت همه جا باشند تا بفهمند همه مردم چه می کشند!!
گفت: آنان ندانند پس که باید بداند؟
گفتم : چگونه باید مطلع شوند؟
گفت: از بیسمارک صدر اعظم بزرگ آلمان پرسیدند:
به کدام لطیفه غیبی در مدت بسیار اندک به این مقامات عالیه و ترقیات عمده نائل شدی؟
جواب داد : ما زبان و قلم ملت را آزاد کردیم و همه را اجازه دادیم که هر چه نقیصه در کار ملاحظه می نمایند، بدون ملاحظه بنویسند و بگویند و هر چه را اسباب تقدم و ترقی فرض و هر اقدامی را که موجب سعادت ملت و شوکت دانستند، آزادانه اظهار نمایند ، تا ما بخوانیم و مستحضر شویم....
(نقل مطلب تاریخی از:ندای وطن،سال۲،ش۲۵۰، ص۱، ربیع الآخر۱۳۲۶ه.ق)
آزادی مطبوعات بهترین راه مبارزه با مفاسد
درباره مبارزه با مفاسد اجتماعی ، اقتصادی و...بسیار گفته اند و نوشته اند و ما بسیار شنیده و خوانده ایم . در طول تاریخ و عرض جغرافیا و در هر کشوری هر دولتی ، مبارزه با مفاسد را در سرلوحه برنامه های خود می داند ، یا لااقل ادعای آن را دارد ، ولی چرا در بسیاری از موارد با شکست رو به رو می شوند ؟
به باور من بهترین و پیشرفته ترین راهکار قطعی مبارزه با مفاسد - از هر نوع و توسط هر شخص یا مقامی - آزادی بیان و قلم - مطبوعات - است .
مطبوعات و خبرنگاران و روزنامه نویسان ، گوش ها و چشم های مردم اند . آنان باید و شاید که در هر عرصه و صحنه ای با دوربین و قلم خود حضور داشته باشند ، تا گفتارها و رفتارهای همه مسئولان و افراد موثر را ثبت و ضبط کنند و در مرئی و منظر مردم - که ولی نعمت های آنان هستند - به نمایش گذارند . حال شما تصور فرمایید هر مسئول - در هر مقام و رتبه ای که باشد - اگر برای خود حاشیه ای امن و تاریک احساس نکند و خود و اعمال خود را همیشه زیر نظر دوربین ها و چشم های ناظر بداند، چگونه می تواند مرتکب فساد شود؟ مقام مسئولی که خود را در اتاق شیشه ای و در معرض تماشای میلیون ها چشم بداند ، هرگز به خود اجازه نمی دهد که ذره ای از خواست های مردم تخطی کند.
برای نمونه تعدادی عکس از مسئولان رده اول دنیا را ببینید، که اگر نوعا می دانستند چشم های ناظری آنان را می نگرد ، در رفتارهای خود تجدید نظر می کردند . دقت کنید و ببینید چشم های تیزبین عکاسان و خبرنگاران چگونه مخفی ترین و محرمانه ترین لحظات تنهایی و خلوت مسئولان را به تصویر کشیده و در برابرمیلیون ها چشم به نمایش گذاشته اند.
چشم به راه دیدگاه های متفاوت شما هستم .
...و ملکه الیزابت در توالت
ضمنا در اینجا نیز مطالعه ترک نمی شود!
سیاه نمایی !!
گفت:می دانی آمار طلاق روز به روز افزایش می یابد؟
گفتم: خب!!
گفت: می دانی مقدار مصرف مواد مخدر هم روز به روز افزایش می یابد؟
گفتم: خب! دیگر چی؟
گفت: می دانی موارد فحشا هم روز به روز افزایش می یابد؟
گفتم: خب ! مثلا چی؟
گفت: می دانی روز به روز آمار بزهکاری ها ،سرقت ها و دزدی ها و..هم افزایش می یابد؟!
گفتم : امروز از چه دنده ای برخاسته ای که فقط افزایش ها را می بینی؟
گفت : بفرما این هم تعدادی از کاهش ها : تعداد ازدواج ها،سن اعتیاد،سن فحشا ،رشد اقتصادی و...