هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1023)
«یک روز» و «یک راز»!
(ویژه عید قربان)
من شیطان را به «هنگامِ رَمیِ جَمَرات»
و در زیر«تمامِ ضَرَبات» دیدم که می خندید و می گفت:
بسیاری از اینان که امروز به من «سنگ می زنند»،
فردا چون بازگردند ،به من «زنگ می زنند»!!
«رَمیِ جَمَرات»،نه «خطای خُرافات»،
که «نماد طردِ حیله های هوس» و «نمودِ دردِ میله های قفس» است.
عید قربان نه «یک روز» ، که «یک راز» است .
راز این روز ، «خود » دادن است و «خدا »دیدن .
آنان که زلالِ سپیده را در «جامِ سحر می نوشند» ،
زمزمه خلوت یار را از «زمزمِ ساغر می نیوشند» .
با حبیب «عارفانه راز می گویند» و «عاشقانه نیاز می جویند» .
بر «آستان آفتاب» و «آستانه محراب» ،
سبد سبد «ستاره شوق می بارند»
و سبو سبو «باده عشق می گُسارند».
شام را با «قیام» به «بام» می رسانند
و «بام» را با «صیام» ، به «شام» .
«شام را با شعف» می آغازند و «بام را با هدف» .
به گاه ملال با «دل رام» و «ضمیر آرام» در پرنیان آرامش «می آرامند»
و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش «می خرامند».
شبانگاهان در چشمه سار مهتاب، تن «می شویند»
و از «نهال نماز» ، «یاسمن نیاز» «می بویند» .
در میقات اخلاص ، لباس وابستگی را «از بَر می کَنَند»
و «احرام» وارستگی را «به بَر می کُنَند» .
در زلال زمزم شوق «وضو می سازند» و در «آذرِ آرزو می گُدازند» .
اگر «اعتکاف در کعبه حجاز را نمی توانند» ، «طواف کعبه راز را می دانند» .
«کعبه حجاز را از سنگ و گِل» می دانند و «کعبه راز را از جان و دل» .
آن کعبه «ساخته ابراهیم خلیل» است و این «پرداخته ربِّ جلیل» .
حاجیان ، «خانه خدا» را می طلبند و اینان «خدای خانه» را .
آنان با «ناز» می روند و اینان با «پرواز» .
«مروه معرفت» را با «سعی و همّت» از «جفای جان می پیرایند»
و به «صفای جانان می آرایند» .
از قصور خود «ناخرسند» اند و به تقصیر «پای بند» .
این گونه اند که «سعی شان مشکور» است و «ذنب شان مغفور» .
در «وقوف ، واقف» می شوند و در «عرفات ، عارف» .
در «مشعر ، شعور» را تکریم می کنند و «شعائر را تعظیم» .
(ذلِکَ وَ مَن یُعظِّم شَعائرالله فَاِنّها مِن تَقوَی القُلوب –حجّ ،33)
در «مَنای یار» ، دل را از «مونای اغیار» «می زدایند»
و به «مینای دلدار» «می آرایند» .
از زاری و ذلّت در برابر طاغوت «ننگ دارند»
و بر اهریمنان زور و زر و تزویر «سنگ می بارند» .
«شیطان را رجیم» می دانند و «یزدان را ، رحیم» .
در قربانگاه نیاز ، «حرص و آز را سر» می بُرند
و «کرکسِ نفسِ هوسباز را ، پر» .
با قربانی این شاهین «از غُربت زمین می رهند»
و «به قُربت ربّ العالَمین می رسند» .
در «عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند»
و در «حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند».
طعم زندگی را از «ملاحت فکر» می گیرند و طعام را از «حلاوت ذکر» .
با این ، عشق را در «می یابند» و با آن به سوی معشوق «می شتابند» .
عروس فکرشان «برخاسته از باور بکر» است و «آراسته به زیور ذکر» .
هستی را با «نگاه نماز می نگرند» و با «قلم راز می نگارند» .
در نگاهشان نماز ، «سُرورِ سپیده» است و «نورِ دیده» .
با «نماز می زایند» و با «نماز می زیَند» .
با نماز «جان می گیرند» و با نماز «می میرند» .
"قُل اِنََّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبّ العالَمین "
در نماز «از غُربت دنیا می نالند» و برای «قُربَهً اِلَی الله می بالند» .
از نماز «پر و بال» می گیرند و «شور و حال» .
این بال و حال ، پروانه «خروج از فرش» است و «عروج بر عرش» .
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
مسلمان حج گزار که در «میقات وارستگی» ، «لباس وابستگی» را از تن «کنده»
و دل را از عطر دلدار «آکنده» ،
«جان» را در زلال عشق «جانان» شسته ،
کعبه عشق را نه با «پای گِل» ، که با «بال دل» طواف کرده ،
با «سعی»خود از «صفای جان» به «مروه جانان» پر کشیده ،
اینک در «منای عرفان» ، «اسماعیل جان» را «قربان »
و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .
حج ، آیینه تمام نمای «اسلام» است و لحظه لحظه آن دارای «پیام» است .
حج ، «یافتن آمال » است و روی «برتافتن از امیال».
هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است .
در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد .
«صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .
حج ، «کندن» است و «آکندن» .
«کندن دِل از گِل» و «آکندن جان با زُلال جانان» .
حج از «انسان وابسته» ، «مسلمان وارسته» می سازد .
حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال «می گشاید»
و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها «می آراید» .
در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار «می نشیند»
و انسان را به تامُّل «می نشاند» .
در عرفات ، «خون سبز عرفان» در «رگ های سرخ انسان»
«سرود سپید ایمان» می سراید .
حج گزار در محراب «عبادت یار» ، عبودیت «قامت دلدار» را قامت می بندد
و «قائمه حیات» را به «اقامه مناجات» می پیوندد .
در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار «به دنیا باریک تر»
و «به خدا نزدیک تر» می شود .
در «مشعر»، «شور و شعور» را به هم «می آمیزد»
و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل «فرو می ریزد» .
حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها «گلوی حرص و آز» ،
که «آرزوی نفس دغلباز» را نیز می بُرَد .
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
جَمَرات: نام سه موضع در وادی منی که حاجیان به هر یک باید هفت سنگریزه پرتاب کنند
بام: بامداد،صبح
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر