سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۳۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

  راه استمرار سُلطۀ هردمبیلی

قصّه های شهر هرت . قصّۀ 127

 #شفیعی_مطهر

بعضی از روزها ماموران امنیّتی هردمبیل گزارش هایی ارائه می کردند مبنی بر این که حکیم تحوّل آفرین در سلسله سخنرانی هایی به مواردی از عدالت امام علی(ع) در حکومت اشاره می کند. به طوری که کم کم دارد چشم و گوش مردم باز می شود و جکومت فعلی را با حکومت عادلانه امام علی(ع) مقایسه می کنند. 

هردمبیل با شنیدن مکرّر این گزارش ها ترس بر وجودش مستولی شد ،بنابراین صدراعظم و شارل شرلی مستشار فرنگی خود را احضار کرد و از آنان راه حل خواست. صدراعظم ضمن دلداری و تقویت روحیّۀ هردمبیل به شرف عرض ملوکانه رسانید:

اعلی حضرتا! من که کتاب نمی خوانم و این حرف ها را نمی فهمم ولی یکی از جوان های فامیل در کتابی خوانده بود و برایم تعریف کرد که «کارل مارکس» پیش بینی کرده بود،نخستین کشورهایی که در آن  ها انقلاب کمونیستی روی خواهد داد ،کشورهایی چون انگلیس،فرانسه،آلمان و برخی کشورهای اروپایی خواهد بود. ولی اکنون پس از گذشت سال ها نه تنها در آن کشورها انقلاب کمونیستی نشده،بلکه امروزه هر جامعه شناسی انقلاب در این کشورها را از محالات علمی و جامعه شناسی می داند.  

هردمبیل پرسید: چرا؟

صدراعظم پاسخ داد: زیرا رهبران آن کشورها بر سر عقل آمده اند و فهمیده اند،راز و علّت پیش بینی مارکس این بوده که در این جوامع روز به روز شکاف طبقاتی عمیق تر می شده و طبق یکی از اصول دیالک تیک هر چیز ضدّ خود را در ذات خود می پرورد. پس جامعه سرمایه داری که در آن کارگر روز به روز فقیرتر و ارباب ها ثروتمندتر شوند،آن جامعه قابل دوام نیست و  دیر یا زود فرومی پاشد. در این جا رهبران کشورهای اروپایی طی برنامه هایی به طبقۀ فقیر و زحمتکش رفاه نسبی دادند،لذا وقوع فروپاشی و انقلاب بکلّّی منتفی شد. پس من هم پیشنهاد می کنم در شهر هرت به طبقات محروم رفاه نسبی بدهیم تا اندیشۀ انقلاب و شورش در اذهان مردم ریشه نکند.

به نظر این چاکر خانه زاد این طور می رسد که مردم از شدّت فقر و فلاکت در آستانۀ شورش و انفجار هستند؛بنابراین پیشنهاد می کنم به طبقات فقیر و آسیب پذیر ،رفاه نسبی بدهیم تا بدین وسیله از فروپاشی نظام سلطنتی جلوگیری کنیم.

در این جا هردمبیل نظر شرلی را خواست. شرلی ضمن مخالفت با پیشنهاد صدراعظم به عرض رسانید:

چون صدراعظم از مارکس نقل قول کردند،من هم از سرنوشت اولین کشور کمونیستی مثالی می زنم.استالین در یکی از جلسات معمول خود ، خواست که برای او مرغی بیاورند. او آن را گرفت و در حالی که با یک دست گلوی مرغ را می فشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد!
مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راهی که شده فرار کند. ولی نمی توانست چون دستان استالین برای او خیلی نیرومند بود.
‏خلاصه استالین بدون هیچ مشکلی توانست همه پرها را از بدن مرغ بکند و پس از پایان کار به یارانش گفت: 

"حالا ببینید چه اتفاقی می افتد!
او مرغ را روی زمین گذاشت و از او دور شد ، رفت تا مقداری گندم بیاورد...
‏همکارانش در کمال تعجب او را مشاهده می کردند ، در حالی که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی بود .
سپس استالین با دانه های گندمی که در دست داشت مرغ را به هر گوشه از اتاق به دنبال خود می کشید.
در همه این مراحل مرغ پی در پی او را تعقیب می کرد و قدم به قدم دنبال او می رفت.‏در این مرحله استالین به دستیاران متعجّب خود روی کرد و گفت : 

در یک جامعۀ خفته ، ساده لوح ها به همین راحتی اداره می شوند...
مشاهده کردید که مرغ با وجود تحمّل تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم باز هم مرا تعقیب کرد تا دانه ای برای زنده بودنش از من بگیرد...‏
جامعۀ ساده لوح هم به همین راحتی اداره می شود...

اکنون توجّه اعلی حضرت را به این تجربۀ استالین جلب می کنم و پیشنهاد مشخّص من این است که بر شدّت تحقیر مردم بیفزاییم. مردمی که شبانه روز دنبال لقمه ای نان بدوند و برای تامین معیشت خود و خانواده از این صف به آن صف بپیوندند ،دیگر فرصتی برای مطالعۀ کتاب و در نتیجه اقدام به انقلاب و شورش ندارند.
هردمبیل پرسید: مگر الان مردم برای تهیّۀ ارزاق صف می کشند؟

شرلی پاسخ داد: من پیشنهاد می کنم اگر اعلی حضرت صلاح بدانند سه نفری گریم کنیم و با لباس مبدّل به میان مردم برویم و با شرکت در یکی دو صف اوضاع شهر را بسنجیم.

فردای آن روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب سه نفری با ریخت و لباس کارگری و عملگی به میان مردم رفتند . در یک خیابان چندین صف از مردم در پشت دَرِ بستۀ مغازه های مختلف ایستاده بودند .اینان در انتهای یکی از صفوف ایستادند.هردمبیل از نفر جلویی پرسید:

آقا ! این صف چیست؟

او با اخم و کم حوصلگی گفت: اینجا صف پیاز و سیب زمینی است. آن صف بغلی هم صف نخود و لوبیا و صف دست راستی صف تشخیص هویت!

هردمبیل پرسید: تشخیص هویّت دیگر چیست؟

او پاسخ داد : آهای مردک بیچاره! مثل این که تو در این شهر زندگی نمی کنی! هر کس هر چه بخواهد باید اول برود در صف تشخیص هویت . آن جا با ارائۀ شناسنامه های خود و خانواده کوپن ارزاق بگیرد.سپس بیاید در این صف تا به هر نفر یک کیلو پیاز و یک کیلو سیب زمینی بدهند.

این سه نفر سه ساعتی آن جا ایستادند. حالا دیگر طول صف به کیلومترها می رسید.نزدیک ظهر بود. ولی دیدند صف تکان نمی خورد. لذا از صف بیرون آمدند و پس از پیمودن پانصد متر به جلوی مغازه رسیدند ولی دیدند مغازه همچنان بسته است. هردمبیل از یکی از همسایگانش پرسید: 

چرا این مغازه باز نمی کند؟

او پاسخ داد: این مغازه یکی از ده ها فروشگاه های زنجیره ای است که همه متعلّق به آقای مختلس زاده از نوچه های دربار هردمبیل شاه است. او میلیاردها پول ملّت را بالاکشیده و دیشب فِلِنگش را بسته و از کشور فرار کرده.پس منتظر بازشدن این مغازه نباشید! 

هردمبیل گفت: چرا این خبر را به هزاران نفر مردم داخل صف نمی گویید؟

پاسخ داد: اگر جرات داری خودت بگو!اگر این مردم خشمگین که ساعت ها در صف ایستاده اند،این خبر را بشوند،کاخ هردمبیل را درهم می کوبند! همه این بدبختی ها زیر سر آن مردک نالایق است!

هردمبیل پرسید:کدام مردک؟

گفت: هردمبیل!!!

هردمبیل با شنیدن این سرش را پایین انداخت و نگاهی به صف چندهزار نفری بیچاره کرد که چطور نصف روز خود را پشت در بسته تلف کرده بودند! لذا به اتفاق همراهان سعی کردند بدون این که کسی آنان را ببیند،یواشکی پا به فرار گذاشتند!!

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1586)

«زبان لال» و «نهان زلال»

هیچ «آینه» نیاز به «معاینه» ندارد؛

زیرا نه «مار است که یار را بگزد»

و نه «بیمار است که تیمار را بسزد»!

او در دل هیچ «رازی را نهان» و هیچ «نیازی را پنهان» نمی کند.  

«آن چه را می بیند،باز می گوید» 

و «هر کجا می نشیند،دمساز می جوید».

«از یوغ نمی هراسد» و «دروغ را نمی شناسد»!

او «زبانی لال»،ولی «نهانی زلال» دارد.

بنابراین «حقّی را نمی پوشاند» و «ذیحقّّی را نمی رنجاند».

بیاییم ما نیز «سینه ای صاف» چون «آیینه ای شفّاف» داشته باشیم.

«هر کینه را از سینه بزداییم» و این «گنجینه را بهینه بیاراییم»!

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

تیمار: پرستاری و نوازش و مراقبت بیمار،غمخواری،دلسوزی

یوغ: چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را بدان می بندند

 

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۳۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی. 173

پذیرایی کرایه ای!
 
گفت: مژده! مُژده!
گفتم: خوش خبر باشی؟ چه شده؟ زود بگو! از بس پشت سر هم خبرهای بد و غم و غُصّه می رسد،داریم دق می کنیم!لااقل یک خبر خوش بده تا نفسی بکشیم.
گفت: برای تدارک پذیرایی دید و بازدید نوروز راه حلی آسان و ارزان یافته ام!
گفتم: خدا خیرت بدهد که لااقل یک بار هم که شده به جای این #سیاهنمایی های غمبار،یک خبر خوش هم به ما بده!حالا زود بگو این خبر خوب چیست؟
گفت: آجیل کرایه ای به بازار آمد و تا چند وقت دیگر گوشت و مرغ و شیرینی و...هم می آید.دیگر دغدغۀ مهمان و خالی بودن سفره نداریم!

گفتم: اگر مهمانان به آجیل ها و خوراکی ها دست درازی کنند و آن ها را بخورند،جواب صاحبش را چه بدهیم؟

گفت:اتّفاقاً من راه حلّ آن را هم با تجربه به دست آوردم. چندی پیش مهمانی به خانه مان آمد.تا از راه رسید،یک آب نبات سفت به او تعارف کردم. او هم ناشی گری کرد و برداشت و گذاشت توی دهانش. حدود یک ساعتی که مهمان در خانۀ ما بود، آب نبات از بس سخت بود، نه توانست آن را با مکیدن در بزاق دهانش حل کند و نه توانست آن را بجَوَد! ما هم مرتّب هر چه به او تعارف کردیم،همه را برداشت ولی هیچ کدام را نتوانست بخورد!

گفتم: خدا چکارت کند که خبرهای خوش تو هم #سیاهنمایی است!

#شفیعی_مطهر

 

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۴۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1585)

«قلعۀ شرف» و «قلّۀ هدف»

کسی که «طبیعت را می شناسد»،از «حقیقت نمی هراسد»،

بنابراین بر «حقایق نمی تازد» و با همۀ «سلایق می سازد» .

کسانی می توانند «قلعۀ شرف را بجویند» و «قلّۀ هدف را بپویند»،

که در پشت سر «پُل ها را خراب» و «تخیُّل ها را نقش بر آب» کنند،

تا راهی برای «بازبینی» و «عقب نشینی» نیابند 

و ناگزیر با همۀ «جود» و «وجود»،

به سوی «پیروزی» و «بهروزی» بشتابند!

کسی که راهی برای «تسلیم» و «ترمیم» ندارد،

با «نیرویی برتر» و «تکاپویی بهتر»،

«پیش می تازد» و «خویش را نمی بازد»!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۴۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1584) 

«کانون بینش» و «قانون آفرینش»

 

در زندگی «بادهای باغُبار» و «رویدادهای ناگوار»،

«ترس سوز»اند و «درس آموز».

آنان که از هر «عبارت»،«عبرت» می گیرند

و از هر «شفق»،«شفقت»؛ 

«زندگی را به کمال» می رسانند و «ارزندگی را به جمال»!

 آنان که «هشیار نمی اندیشند»،از هر «ناگوار می پریشند»؛

بنابراین «روزگار» ، «رویدادهای ناگوار» را، 

 به «کرّار»،«تکرار» می کند،

تا آنان را «سلیم» و وادار به «تسلیم» کند.

انسان آن گاه با «شکست» و «بن بست» روبه رو می شود،

که از «کانون بینش می گریزد» و با «قانون آفرینش می ستیزد» .
 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

شفق: سرخی هنگام غروب خورشید. بیم؛ ترس

شفقت: ترحم، دلجویی، دلسوزی، رافت، عطوفت، غمخواری، لطف، محبت، مرحمت، مهربانی، نوازش، نرمدلی

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

https://t.me/gaahgooye

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۰ ، ۰۶:۱۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1583) 

«جانانه پوییدن» و «جاودانه پاییدن»

«رود» چون «برآسود»،

دیگر نه «خیزاب»،که «مُرداب» است.

آن که «جانانه می پوید»،«جاودانه می پاید»

و آن که «بیهوده می بیوسد»،«پوده می پوسد»! 

انسان «تا زنده»است،«تازَنده» است

و چون از «شتاب بازمانَد» از «تاب وامانَد»!

هر «دیدن» که به «اندیشیدن» نینجامَد

و هر «دعا»،که در «ادّعا» بماند،

نه «رشد» می آفریند و نه «رشاد».

بیاییم از «ریشه بروییم» و با «اندیشه ره بپوییم»!

#شفیعی_مطهر

-------------------------

بیوسیدن: طمع کردن،توقع داشتن،چاپلوسی

پوده: کهنه و پوسیده

تاب:حرارت ، گرمی ، فروغ ، روشنی

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۰۵:۲۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

سواد هردمبیلی!

قصّه های شهر هرت. قصّۀ 126

#شفیعی_مطهر


 بهار نزدبک می شد و باغچه ها و درخت های کاخ شاهنشاهی حضرت هردمبیل به آرایش تازه ای نیاز داشت .

لذا وزیر دربار، باغبان خوش سلیقه ای را فراخواند  که باغچه های کاخ هردمبیل را با هرس و  گلکاری تازه ، جلوه دوباره ای بدهد .

 موقع حاضر شدن باغبان، وزیر دربار  خطاب به او گفت:
حتما در جربان هستی که اعلی حضرت  در هر کاری بسیار مشکل پسند هستنند!

 تو باید همۀ سلیقه و ذوق و هنرت را به کار ببندی تا اعلی حضرت از چهره تازه باغبانی کاخ مسرور و به شوق و شعف بیفتد!

 وزیر دربار ادامه داد:

در عوض از نظر مزد و اُجرت، تو هر چه بخواهی از سوی قبله عالم پرداخت خواهد شد .

دو/ سه روز گذشت و کاخ شاهنشاهی ، چهره ای کاملا بهاری یافت .

پس از پایان کار هردمبیل  را دعوت کردند تا از نتایج کار باغبان  دیدن کنند.

 به وقت تماشا چهره هردمبیل مثل گل های باغش از هم شکفت .

 شادابی تازه و نشاط دوباره و رنگارنگی و تلوّن گل و گیاه ، فضا را عطرآگین کرده بود.
هردمبیل احمق و هپروتی در بدود بازدید خیلی از آرایش باغ خوشش آمد و باغبان را فراخواند تا به او انعام سزاواری  بدهد.

  باغبان  شرفیاب شد.

شاه  با حفظ تبختُر همیشگی اش  ابراز رضایت کرد و خطاب به پبر با تجربه و رنج دیده  شهر خود گفت:

برای دریافت مرحمتی ما به عنوان انعام و پاداش زحمات خودت از ما چیزی بخواه.
باغبان  با کُرنش و احترام به سخن آمد:  

اعلی حضرتا!

من پسری دارم که سواد چندانی ندارد و مثل خیلی از جوانان قلمرو حکومتی قبله عالم  بی کار است ....شما امر بفرمایید یک کار و کاسبی  مناسبی به نوکر خودتان بدهند.

هردمبیل بدون معطلی،  صدراعظم را صدا کرد و به او امر کرد :

پسرِ این پیر مرد را به عنوان وزیر یکی از وزارتخانه ها منصوب کن!

باغبان با شنیندن این جگاه بلاهت بار از هردمبیل ،صدایش به نشانه عدم رضایت، بلند شد که :

قربان!

فدایت بشوم ...

من درخواست یه شغل ساده و ابتدایی که لقمه نونی دربیاره و سربار مردم نباشه...پسر من سواد تدارد...او کجا وزارت کجا؟

مگه مملکت شما دور از جان شهر هرته؟!!

هردمبیل  فرمان داد:

 پس او را به سمت استانداری منصوب کند...
باغبان مجدّداً معترض شد :

 اعلی حضرتا!

عرض شد که او سواد چندانی نداره. کار دیوانی از او ساخته نیست ... استانداری چیه عزیز من ! گرفتی مارو ؟

القصه هردمبیل ،بسیاری از پست های بالای مملکتی را به او پیشنهاد داد و باغبان از ترس این که فرزند بی سواد او آن مسئولیّت را به ضد فرصت تبدیل کند  و کشور را خراب ،فرزند جوان خود را قابل و لایق آن پست ها و سمت ها ندانست.

 در اینجا عصبانی شدن هر دمبیل  امری قابل پیش بینی بود . لذا با صدای درشت گفت :

پس چه کوفت و زهر ماری  رابه عنوان کار و کاسبی برای پسرت می پسندی؟

باغبان با لکنت زبان پاسخ داد:

 قربان ! اگر لطف بفرمایید دستور دهید بنده زاده را به عنوان آموزگار استخدام کنند،عمری دعاگوی ذات ملوکانه خواهم بود!

شاه با تغیُّر فریاد کشید و گفت:

مردک! مگر نمی دانی آموزگاری سواد و دانش می خواهد و این کار از پسر بی سواد تو ساخته نیست!

....

در اینجا باغبانی که تا چند دقیقه قبل قرار بود مورد اکرام و انعام پادشاه کشورش قرار بگیرد، با نومیدی سرش را پایین انداخت و به سوی درِ خروجی کاخ روانه شد.

در هنگام خروج ،نگهبان از باعبان پرسید:
پبرمرد! اعلی حضرت چه انعامی به تو داد؟

باغبان:وخشت زده  در حالی که دولت سرای پر زرق و برق‌ هردمبیل را با سرعت ترک می کرد،پاسخ داد:

هردمبیل امروز  با همۀ نفهمی اش فهمید که در شهر هِرت تنها مقام و شغلی که سواد لازم دارد آموزگاری است!!

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar


🌱🌱🌱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۵۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #طنزسیاهنمایی.171

مسئولان! منتظر چه هستید؟!


‏گفت: سرانه مصرف ‎گوشت در ایران به حد کشورهای آفریقایی و حتی کمتر رسید. بر اساس اعلام مرکز آمار سرانه ‎ایران به ۶ تا ۸ کیلوگرم رسیده.

 بنا به گزارش فائو: سرانه مصرف غنا  ۹، گینه ۶.۵، نیجریه ۸.۵ و تانزانیا  ۱۰ کیلوگرم است. سرانه ‎یمن با ۱۴.۵ و ‎کره شمالی با ۱۰.۸ کیلو از ایران بالاتراست!!

گفتم:   یک مشاور هموطن روان‌شناس توصیه می کند حالا که اوضاع خراب است مردم برنج خالی بدون خورش بخورند و میوه هم نخورند یا ماهی یک‌بار بخورند. بچه‌هایشان هم اگر دلشان چیزی خواست همین‌طور بارشان بیاورند.خب!مردم توصیه های این روانشناس را رعایت کنند و نخورند!

🔺 مجری تلویزیون به این مشاور برنامه یادآوری می‌کند مردم از گوشت قرمز و آجیل دست برداشته‌اند، باید از مرغ و میوه هم کوتاه بیایند؟ و ایشان می‌گوید چاره‌ای نیست. بهتر است قناعت کنند؛ حتی اگر می‌بینند اقلیتی سه‌کیلو موز را به قیمت نزدیک ۲۰۰هزار تومان می‌خرند، اهمیتی ندهند و برای آرامش‌شان هم شده، نخورند.

گفت: اگر این روانشناس نمی داند تو که می دانی ایران یکی از پنج کشور ثروتمند دنیاست! چرا مدیران کشور نمی توانند این توان بالقوّه را بالفعل درآورند؟

می گویند در شهر هرت فقر و بیکاری بیداد می کرد. یک مرد روستایی به شهر می آید و برای نوکری به خانۀ ثروتمندی می رود. ارباب با شرایطی او را به کار می گیرد که هر چه دستمزد و غذا به او داد،او حقّ اعتراض ندارد. مرد روستایی ناگزیر می پذیرد.

ارباب یک کُلبه در انتهای باغش برای بیتوته در اختیار او می گذارد و در آغاز روزی سه وعده غذا به او می دهد. پس از مدتی یک وعده را حذف می کند. روستایی طبق قولش هیچ واکنشی نشان نمی دهد. ارباب که می بیند نوکرش با همان دو وعده غذا همۀ کارهایش را بخوبی انجام می دهد،پیش خود می گوید من چه ساده بودم که روزی سه وعده غذا به او می دادم.

پس از مدتی یک وعدۀ دیگر غذا را حذف می کند. باز می بیند او از ترس اخراج، وظایفش را بخوبی انجام می دهد.

ارباب پس از مدتی آن یک وعده جیره غذایی را هم نصف می کند. باز صدایی از نوکر برنمی خیزد و کارش را انجام می دهد.

خلاصه پس از چند نوبت نصف کردن،ارباب بکلّی غذادادن به نوکر را قطع می کند. آن بیچاره هم طبق قولش از ترس اخراج هیچ اعتراضی نمی کند. 

صبح دو روز بعد هر چه انتظار می کشند،خبری از نوکر نمی شود و برای انجام کارهای روزانه نمی آید. وقتی ارباب به درِ کلبۀ محقّر او می رود،با جسد بی جان او روبه رو می شود!

حالا آیا مسئولان منتظر چنین سرنوشتی برای مردم هستند؟!

گفتم:باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

 

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۱۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1582

«پگاه روشن» و «پناهگاه ایمن»

همیشه «مایه های نزاع» در «لایه های اجتماع»،

و در «کِشتگاهِ فرق»،به صورت «هرزه گیاهِ فقر» می رویَد.

فقر نه تنها «دردِ فقیر»،که «دستاورد امیر» است.           

فقر چون «شبی ظلمانی» و «تبی پنهانی»،

نه تنها «کوخ های ویرانه»،که «کاخ های شاهانه» را نیز دربرمی گیرد.

تا در هر «شهر و دیار» در هر «دهر و روزگار»،

حتّی یک گرسنه «گام بر زمین» و «سَرِ بی شام بر بالین» گذارد،

در آن جامعه مردم هیچ گاه «پگاهی روشن» و «پناهگاهی ایمن» نخواهند داشت!

#شفیعی_مطهر

--------------------------

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

https://t.me/gahgooyeha

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۲۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی. 170

حلّال مشکلات!!
گفت: آقای زیباکلام نوشته: چرا همۀ دلال‌ها، واسطه‌ها، محتکرین و تروریست‌های اقتصادی، در ایران جمع شده‌اند؟ کمبودهایی که علی‌الدوام در ایران پیرامون کالاها و مایحتاج مردم، همچون آهن، چدن، سیمان، تخم‌مرغ، پیاز، انسولین، مرغ و... اتفاق می‌افتاد، چرا در سرزمین‌های دیگر اتفاق نمی‌افتاد؟ چرا «تروریست‌های اقتصادی»، «ستون پنجم دشمن»، «محتکرین، سودجویان، دلالان و واسطه‌های زالوصفت» و...، همه در ایران جمع شده‌اند؟

چرا اجناس در بلاد دیگر، کمیاب، نایاب و گران نمی‌شوند؟ چرا «بیست‌وسیِ» کشورهای دیگر، مجبور نمی‌شوند دوربین‌به دست، بروند انبار کالاهای محتکرین را به نمایش درآورند و به مردم نشان دهند که مشکلات اقتصادی، ربطی به‌سیاست‌ها و عملکرد نظام نداشته، و دلالان و سودجویان مقصرند، و قوۀ قضاییۀشان هم مجبور نمی‌شوند «سلاطینِ» مربوطه را اعدام کنند؟

گفتم: اگر اشتباه نکنم باز می خواهی با شیطنت ویژۀ خودت #سیاهنمایی کنی و مسئولان کشور را مقصّر جلوه دهی!

گفت: خدا نکند! مسئولان ما همه گُل اند! اگر آدرس ریشۀ همۀ فسادها را می خواهی همان کاخ سفید است که آقای رئیس جمهور فرمودند!

می خواهی ببینی دشمن تا کجا نفوذ کرده؟ موبایل من مختصر عیبی پیدا کرده بود.دیدم با شگرد دشمن! قیمت ها هم به قدری رشد کرده که پول من به خرید گوشی نو نمی رسد.ناگزیر برای تعمیر، آن را پیش یکی از تعمیرکاران بردم.او پس از چند ساعت وررفتن گفت هزینۀ تعمیر مبلغ 900هزار تومان می شود. گفتم من خود گوشی را 800هزار تومان خریدم! گفت: خدا بیامرزد آن روزها را ! خلاصه پول را گرفت و گفت همۀ عیب هایش کاملاً رفع شد. گوشی را گرفتم و آمدم منزل. فردای آن روز دیدم باز هم همان عیب ها را دارد! 

گفتم:خب! چه کردی؟

گفت: فکرهایم را کردم .دیدم هر کس را مقصّر بدانم،اعتراض به او هزینه دارد.بنابراین رویم را به سوی کاخ سفید کردم و ده بار گفتم:

«مرگ بر آمریکا!!» آخیش!! دلم خالی شد!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

🔹️#شفیعی_مطهر 

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۴۹
سید علیرضا شفیعی مطهر