خاطره برگزاری نخستین دوره انتخابات مجلس پس از انقلاب
خاطره برگزاری نخستین دوره انتخابات مجلس
پس از انقلاب
#خاطره_هاومخاطره_ها
#شفیعی_مطهر
نخستین مرحله انتخابات دو مرحله ای مجلس شورای اسلامی پس از پیروزی انقلاب در تاریخ جمعه ۲۴ اسفندماه ۱۳۵۸ برگزار شد. من در آن زمان بخشدار قمصر بودم. بخش قمصر کاشان با شهرستان نطنز روی هم یک نماینده در مجلس داشتند و دارند. در آن زمان این حوزه انتخاباتی ۱۳ کاندیدا داشت.از جمله کاندیداهای معروف آن دوره آقای مهندس احمد کاشانی،آقای موسی سیف امیرحسینی و خانم منیره گرجی بودند.
حدود یک هفته مانده به برگزاری انخابات روزی آقای حسین انواری (که تا چندی پیش سرپرست کمیته امداد امام خمینی کشور بودند) فرماندار وقت کاشان به من تلفن زدند و گفتند:
فورا بخشداری را تعطیل کنید و به اتفاق کارمندان خود به پاسگاه ژاندارمری قمصر بیایید.
من همین کار را کردم. پس از لحظاتی آقای انواری و آقای موسی سیف امیر حسینی به اتفاق حدود ۱۵ نفر از قمصری ها به پاسگاه ژاندارمری قمصر آمدند. وقتی همه در اتاقی نشستیم، آقای فرماندار از همه حاضران خواستند تا مشاهدات خود را درباره ادعای آقای موسی سیف امیرحسینی بیان کنند و به رئیس پاسگاه هم دستور دادند اظهارات ایشان را به عنوان شهود ثبت و صورت جلسه کنند.
ادعای آقای امیر حسینی این بود که من(بخشدار قمصر) با نصب بلندگو روی ماشین بخشداری به نفع خانم گرجی تبلیغ انتخاباتی کرده ام.
شاهدان هر یک چیزهایی متفاوت گفتند.
مثلا یکی گفت: من صدای بلندگو را شنیدم ، ولی از روی ماشین بخشداری نبود. دیگری گفت: من ماشین بخشداری را دیدم، اما بلندگو روی آن نبود و تبلیغی نمی کرد. سومی گفت: ...
خلاصه هیچ کس ادعا و اتهام آقای امیر حسینی علیه مرا تایید نکرد.
در اینجا آقای امیر حسینی خشمگینانه از جای برخاستند و گفتند:
این، تحقیقات نیست! تهدیدات است. در این جلسه همه از بخشدار می ترسند؛ بنابراین حقیقت را بیان نمی کنند.
این را گفت و جلسه را ترک کرد.
پس از اثبات حقیقت، آقای انواری از رئیس پاسگاه خواستند مراتب را صورت جلسه کرده ،به امضای حاضران برسانند.
سپس روی به من کردند و گفتند:
شما به سر کار خود بروید و با قاطعیت وظایف خود از جمله مراحل انتخابات را انجام دهید.
پس از این جریانات تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده است. آقای موسی سیف امیر حسینی برای ورود به مجلس برنامه هایی مفصل تدارک دیده بودند. ایشان قبل از ورود به کاشان ضمن مراجعه به معاون وقت وزارت کشور ، از آنان خواسته بودند که آقای ص.م را مستقیما از تهران به عنوان بخشدار قمصر منصوب کنند. معاون وزیر گفته بودند: تا آنجا که من می دانم قمصر، بخشدار دارد. با این وجود آقای ص.م را به عنوان بخشدار به فرمانداری معرفی کرده بودند. بر حسب شنیده ها آقای امیر حسینی سپس با اخذ تایید نامه ای از آیت الله انواری (ابوی آقای حسین انواری) به دیدار فرماندار کاشان می روند و ضمن ارائه نامه ابوی ، از ایشان می خواهند آقای ص.م را به عنوان بخشدار قمصر منصوب کنند.
آقای انواری در پاسخ می گویند: قمصر ، بخشدار دارد، اگر آقای ص .م می خواهند بخشدار شوند، به آران بروند؛ چون آنجا بخشدار ندارد.
آقای امیر حسینی می گویند: بخشدار قمصر صلاحیت برگزاری انتخابات را ندارند؛ زیرا با نصب بلندگو روی ماشین بخشداری به نفع یکی از کاندیداها تبلیغ کرده اند.
به دنبال این ادعا و ایراد اتهام بود که آقای انواری با این که تازه به کاشان آمده بودند و مرا چندان نمی شناختند، با توجه به درایت و پختگی خود انجام این پیشنهاد را موکول به تحقیق درباره ادعای ایشان می کند. ...که در تحقیق عکس ادعای آقای امیر حسینی ثابت شد.
متعاقب این رویداد آقای ص.م به کار قبلی خود برگشت و بخشدارشدن او منتفی شد.
دو روز مانده به انتخابات روزی برادرم به من تلفن زد که امروز آقای امیر حسینی و چند نفر از دوستان و آشنایان من بناست مرا با خود به دفتر کار تو بیاورند تا از تو بخواهیم با امیر حسینی آشتی کنی. من چون با آنان رودربایستی دارم، همراه آنان می آیم، تو خود هر چه صلاح می دانی، عمل کن.
پس از ساعتی آقای امیر حسینی به اتفاق چند نفر از جمله برادرم و آقایان خلیل ادیبی، سیاهکار و... به دفتر کار من در بخشداری قمصر آمدند. من پس از عرض خوش آمد ، خواستم تا کار خود را بفرمایند.
آقای سیاهکار گفتند: ما می خواهیم شما همه کارمندان و مجریان انتخابات را به دفتر خود احضار کنید و در حضور ایشان بگویید که با آقای امیرحسینی اختلافی ندارید و به ایشان رای می دهید!
من در پاسخ گفتم: من اولا، حتی به همسر و خانواده خودم هم نمی گویم به چه کسی رای بدهند،
ثانیا ،من با آقای امیر حسینی اختلافی ندارم. ایشان به من اتهامی وارد کرده اند. حال اگر واهی بودن آن را درک کرده اند، از من پوزش بخواهند. من با ایشان هیچ کینه و دشمنی و اختلافی ندارم.
ثالثا، اگر شما و ایشان فکر می کنید ایراد این اتهام باعث می شود که من در انتخابات علیه ایشان اقدامی کنم، به این کلام الله مجید( به قرآن روی میزم اشاره کردم) قسم می خورم که تا آنجا که بتوانم نمی گذارم حتی یک رای له یا علیه هیچ یک از کاندیداها جا به جا شود.
سپس اضافه کردم:
من سال ها علیه ظلم و ستم در زمان رژیم شاه و پیروزی انقلاب مبارزه کرده ام؛ اما اکنون چون در جایگاه امین مردم نشسته ام؛ بنابراین اگر این مردم به شاه هم رای بدهند، من رای شاه را به نام خمینی نمی خوانم!
آقای امیر حسینی وقتی این برخورد قاطع را دیدند، ضمن اهانت هایی به برخی از سران نظام، جلسه را ترک کردند.
در تاریخ ۲۴/۱۲/۱۳۵۸ مرحله اول انتخابات برگزار شد. پس از شمارش آراء ،آقای مهندس احمد کاشانی و خانم منیره گرجی به دور دوم راه یافتند. متعاقب اعلام این نتایج اعمال نفوذها آغاز شد. همیاری ۱۱ کاندیدای شکست خورده و قدرت بالای آقای امیر حسینی در دفتر هماهنگی بنی صدر کار را به جایی رساند که فرماندار نطنز و همه اعضای هیئت نظارت و اجرایی نطنز به بطلان انتخابات رای دادند.
من چون یقین داشتم که انتخابات حد اقل در بخش قمصر به سلامت برگزار شده است، با تمام قدرت از صحت آن دفاع کردم.
پس از کش و قوس هایی و آمد و رفت های بازرسانی از وزارت کشور،سرانجام هیئتی متشکل از چند حقوق دان با شرکت نمایندگانی از دفتر هماهنگی بنی صدر و وزارت کشور به فرمانداری نطنز آمدند. از من و هیئت اجرایی و نظارت قمصر و نیز نمایندگان همه کاندیداها هم دعوت کردند تا در جلسه ای در فرمانداری نطنز شرکت کنیم. من با مدارک لازم و تعدادی از اعضای هیئت های اجرایی و نظارت قمصر در آن جلسه شرکت کردم . جالب این که نمایندگان تقریبا همه کاندیداهای شکست خورده آمده بودند، اما دو کاندیدای پیروز آقای مهندس کاشانی و خانم گرجی نه خود آمده و نه کسی را فرستاده بودند.
آن روز بحث ار ساعت ۱۶تا ساعت ۲۴ نیمه شب طول کشید. همه حاضران و حتی هیئت اعزامی همه بر بطلان انتخابات تاکید می ورزیدند، تنها من و مسئولان قمصر از صحت انتخابات دفاع می کردیم. سرانجام من از رئیس هیئت اعزامی خواستم علت قانونی ابطال انتخابات را بفرمایند. ایشان بندی از یک ماده قانون انتخابات را مطرح کردند و یکی از اقدامات ما را مغایر آن بند دانستند. من پس از مطالعه آن ماده و بند،گفتم:
من نه قاضی هستم و نه حقوق دان ، من یک معلم هستم؛ اما آن قدر شهامت دارم که زیر این بند می نویسم که اقدام ما با مفاد این ماده و بند هیچ مغایرتی ندارد. اگر هر یک از شما حقوق دانان شهامت دارید، عکس آن را بنویسید؛ سپس آن را به حضور سایر حقوق دان های کشور عرضه کنیم؛ تا ببینیم کدام یک درست می گوییم؟!
پس از این سخن جلسه در سکوتی معنی دار فرو رفت.
بالاخره گفتند : فردا این بحث را در بخشداری قمصر پی می گیریم.
روز بعد به بخشداری قمصر آمدند و پس از ساعت ها بحث، نمایده وزیر کشور دست مرا گرفت و به اتفاق از جلسه بیرون آمدیم. ایشان به من گفت:
تو از دیروز تا کنون چندین بار تکرار می کنی که از پشت میز مدرسه آمده ای و حقوق نمی دانی! اما نمی دانی همین یک جمله تو همه را خلع سلاح کرده است و چاره ای جز تایید نظر تو ندارند.
در نتیجه هیئت اعزامی از سوی دفتر ریاست جمهوری نیز ناگزیر صحت انتخابات مذکور را تایید کردند. این تجربه موفق به من آموخت که اگر انسان با توکل بر خدا، در هر کاری درست عمل کند، و با منطق سخن بگوید، آن که پیروز می شود، منطق و حقانیت است.
یکی از پی آمدهای این موفقیت اصرار آقای انواری به پذیرش معاونت فرمانداری توسط من بود.
البته آقای امیرحسینی پس از تحمل این شکست غیر قابل انتظار با طرح شکایتی علیه من و آقای حسین انواری مبنی بر دخالت در انتخابات علیه خود در دادگستری، مخالفت خود را با ما پی گرفت. در روز برگزاری جلسه دادگاه در تهران، آقای انواری و من شرکت کردیم؛ اما خود امیرحسینی و وکیل او به خاطر واهی بودن ادعا اصلا حضور نیافتند. در نتیجه حکم دادگاه به نفع ما صادر شد.
...دنباله ماجراهای آقای امیرحسینی را بعدا خواهم نوشت.