« جمعی بسوزیم » تا « شمعی برافروزیم »!
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 458)
« جمعی بسوزیم » تا « شمعی برافروزیم »!
من « مناری از نور » و « آبشاری از سرور » را دیدم
که از « گداز مِهرِ پگاه » و از « فراز سپهرِ سیاه »
بر دامن « دشت های سَتَروَن » و « گُلگشت های اهریمن »
« بی دریغ و بِشکوه » از « ستیغِ کوه »
« نور فرومی ریزد » و با « زور می ستیزد ».
او « آورنده پیام های امید » است و « درهم شکننده اوهام و تردید »....
اما نه «کلامش در گوش ها » اثر می کند و نه « پیامش در هوش ها » ؛
زیرا « گوش ها سنگین از باده بیداد » است
و « هوش ها حزین از افاده استبداد»!
خفتگان در « گور گناه » اند و بیداران « سر در آخور رفاه »!
« سرها اسیر بالش » است و « باورها درگیر چالش »!
خفتگان « خاموش » اند و بیداران سرگرم « نوشانوش »!
در این شهرِ « سرب و سراب » و « شُرب شراب »
برای « رهایی از شوخه زور » و « شکوفایی شاخه شعور »،
« باید جمعی بسوزیم » تا « شاید شمعی برافروزیم »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
منار : جای نور،جای روشنایی،گلدسته
گداز: گداختن،گدازش ،ذوب
مِهر : آفتاب،خورشید
سَتَروَن : نازا،عقیم،نازاینده
افاده (در فارسی): تکبّر،خودبینی و خودنمایی
شوخه : پلیدی
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar