دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد464
دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۴۸ ق.ظ
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد464
من پل صراط را باریک تر از موی و تیزتر از شمشیر دیدم.کسانی می توانند از این پل بگذرند که از پول بگذرند.
من چون ارابه زمان را روان و گهواره زمین را گذران دیدم،دانستم که دمی ایستایی موجب پس رفت است؛بنابراین برای پرهیز از پس رفت،پس باید رفت.پایایی در پویایی است و مرگ در ایستایی.
من طلوع خورشید را نه در پگاه،که در نگاه دیدم؛ نگاهی که در آن امواج محبت می جوشد و دل تشنه ام از آن زلال مهربانی می نوشد.
من در این شهر هر که را پاک تر دیدم،تنهاتر یافتم؛زیرا در بوستان راز هماره بلندترین سرو سرافراز تنهاست.
من قاتل آخرین گرگ گله را آن آهویی دیدم که گرگ به خاطر جاذبه نگاهش و جذابیت چشم سیاهش،گیاه خوار شد!
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
۹۳/۰۳/۲۶