دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۵)
چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۹ ق.ظ

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۵)
من نویسنده ای را دیدم که پایش را شکستند؛ اما پایداریش را هرگز !
...و شاعری را دیدم که دستش را قلم کردند ؛ اما قلمش را هرگز !
من گویشگران و نگارشگرانی را دیدم که قلم هایشان را شکستند و دهان هایشان را بستند؛ در حالی که هزار پنجره پرواز در هر بال داشتند و صدهزار حنجره آواز در هر حال.
من فریادگری را دیدم که « لال گفتن » را می دانست و « زلال شکفتن» را می توانست. حنجر به خنجر سپردِ ولی فریادش نمرد.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
۹۲/۰۹/۱۳