سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

دست در جیب مردم! قصّه های شهر هرت. قصّۀ 159

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۳:۳۲ ق.ظ

دست در جیب مردم!

قصّه های شهر هرت. قصّۀ 159

شفیعی مطهر

بر اثر حیف و میل های بی حساب و کتاب هردمبیل و درباریان از بودجۀ عمومی کشور،خزانه خالی شد و دولت حتّی نمی توانست حقوق کارمندان خود را بپردازد. مراتب به گوش اعلی حضرت هردمبیل رسید. روزی شارل شرلی مستشار فرنگی و صدراعظم را احضار کرد و از آنان دربارۀ افزایش درآمد راهکار خواست. شرلی گفت:

اعلی حضرتا! طبق معمول هر وقت کفگیر خزانه به ته دیگ می خورد، چاره ای جز این نداریم که دست در جیب مردم کنیم.

صدراعظم گفت: قربان! اکثر مردم ما زیر خطِّ فقرند. گرانی بیداد می کند. مردم نان خالی هم ندارند بخورند!

هردمبیل رو به شرلی کرد.یعنی جواب بده!

شرلی گفت:

ما باید طوری از این مردم پول بیشتری بگیریم که مشکل ساز هم نشود!
حالا قربان من یک راه حل دارم. از فردا اعلام می کنیم از این به بعد هر کس که قصد ورود به شهر را دارد باید مبلغ دو سکه پرداخت کند.
پادشاه گفت: نه نه ... این جوری مردم بر ضد ما شورش می کنند، چون بدون دلیل نمی توانیم از آنان پول بگیریم !!!
شرلی گفت: این کار را به من بسپار!
از فردا اعلام شد که هر کس قصد ورود به شهر را دارد باید مبلغ دو سکه بپردازد.
پادشاه مضطرب و منتظر شورش مردم بود.
ولی هیچ کس عکس العملی نشان نداد و از فردا هر کس که وارد شهر می شد مبلغ دو سکه پرداخت می کرد.
وضع به همین منوال گذشت. تا یک روز پادشاه به شرلی گفت: 

من فکر می کردم مردم شورش کنند و ما را از تخت سلطنت به زیر کشند!!!
شرلی گفت:از آن وقتی که مردم را توسری خور بارآوردیم و هر صدایی را با سرکوب خفه کردیم،همه باور کردند که توان مقابله با ما را ندارند. ما می دانیم که بیش از 90 درصد مردم عاصی و مخالف ما هستند.ولی ما توانسته ایم روح خودباوری را در مردم بمیرانیم و روحیه یاس و نومیدی را در آنان دمیده ایم. حالا تسلیم تر از آن هستند که شما فکر می کنید، می خواهم به شما ثابت کنم. از این به بعد برای ورود به شهر هر کس باید 5 سکه پرداخت کند..
پادشاه گفت: این بار حتما شورش می کنند و کار ما تمام است.
ولی شرلی گفت: قربان! این امر را به من واگذار کنید و فقط چهره واقعی این مردم را ببینید.
این بار هم مثل بار اول هر کس وارد شهر می شد 5 سکه پرداخت می کرد و بدون هیچ حرفی داخل شهر می شد.
باز شرلی اعلام کرد که هر کس از شهر بخواهد خارج شود هم باید 5 بپردازد.
باز پادشاه ترسید و شرلی باز گفت: قربان به من واگذار کنید.
کار به جایی رسید که هر کس وظیفه خود می دانست که هم برای ورود و هم برای خروج از شهر 5 سکه بپردازد!!
تا این که یک روز پادشاه به شرلی گفت که مردم خیلی خشمناک هستند و به همین زودی ها بساط تاج و تخت ما را پایین خواهند کشید.
در این حال شرلی پوزخندی زد و گفت: برای اثبات نادرستی حرف شما می خواهم دست به کاری بزنم و گفت : از این به بعد هر کس بخواهد از شهر خارج شود علاوه بر 5 سکه باید یک کشیده هم از مامور ما بخورد!
پادشاه این بار برآشفت و گفت : چنین دستوری نمی دهم، چون این دیگر برای مردم غیر قابل تحمل است و حتما کار ما تمام است.
شرلی گفت: قربان! برای این که به شما ثابت کنم، فردا صبح شما به قسمت برج دروازه شهر بیایید و از بالا شاهد ماجرا باشید.
فردای آن روز مردم برای خروج از شهر صف کشیده بودند و یک مامور 5 سکه از آن ها دریافت می کرد و به آن ها یک کشیده می زد تا خارج شوند.
 ناگهان از بین جمعیت یک نفر فریاد زد :این چه وضعی است، ما را مسخره کرده اید؟!
در همین حین پادشاه که از بالا شاهد ماجرا بود به خود لرزید و به شرلی نگاهی با ترس انداخت و گفت دیدی؟همین الان شورش سنگینی رخ می دهد و کار تاج و تخت ما پایان می یابد!!
مامور از شخص پرسید: چرا فریاد می زنی ؟ مشکل تو چیست؟
مرد گفت :ما همه کار و زندگی داریم و تعداد ماموران شما کم است! چند مامور دیگر بیاورید که سریع تر کار ما را راه بیندازند که به کار و زندگی خود برسیم.

آن روز گذشت و این وضع ادامه داشت تا این که.....!!

دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی