سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

#طنزسیاهنمایی. 518 فریاد«حلال!حلال!»

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۲۳ ب.ظ

#طنزسیاهنمایی. 518

فریاد«حلال!حلال!»

شیری و گرگی و روباهی به شکار رفتند و یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش

شکار کردند . آن‌گاه شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صیدشده را میان خود تقسیم‌کند .

گرگ گفت : گاوِ وحشی سهمِ شیر باشد. بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش،سهمِ روباه .

شیر ناگهان برآشفت و پنجه ای قوی بر او زد و در دَم هلاکش نمود .

سپس رو به روباه کرد و گفت : صیدها را تو تقسیم‌کن .

روباه که سرنوشت ناگوار گرگ را دیده بود، دچار بیم شد و گفت :

تقسیم در اینجا معنی ندارد . همه این صیدها به حضرت سلطان ، تعلّق دارد و ما را در

آن بهره ای و سهمی نیست . این گاوِ تنومند ،چاشت حضرت سلطان است

و آن بز ، سهمِ میانۀ روز و آن خرگوش ، سهمِ شامِ ایشان .

شیر از روباه پرسید:این گونه تقسیم‌کردن را از که آموختی؟

روباه پاسخ داد:از جسد خون‌آلود گرگ!!

گفتم:روباه ،درس خوبی آموخته است. جایی که پای قدرت در میان است،همیشه

حق با قدرتمداران است!

گفت:به نظر تو روباه بر مبنای باور و عقیدۀ خود عمل کرد،یا از ترس قدرت شیر؟

گفتم:بدیهی‌است اِعمال زور و قدرت هیچ‌گاه به ایجاد باور و عقیده نمی‌انجامد.

همۀ پیامبران الهی هم با قدرت استدلال و منطق و اقناع عقلانی کوشیدند

تا پیام آسمانی خود را به صورت یک باور قلبی به پیروان خود منتقل کنند.

گفت: بنابراین برای باوراندن ارزش حجاب به خانم‌های بی‌حجاب به وسیلۀ

نیروی انتظامی و جریمه و بازداشت به ایجاد باور در ایشان می‌انجامد،

یا به تحقیر شخصیت تسلیم‌شدگان؟

گفتم:معلوم است بی‌حجاب‌ها چون چاره‌ای ندارند،بایدتسلیم‌شوند!

گفت:این‌گونه تسلیم‌شدن باعث ایمان و اعتقاد می‌شود؟

مردی راهزن مادر پیر و پرهیزگاری داشت . روزی مادر به پسرش گفت :

”من پارچهٔ یک کفن می‌خواهم، به شرطی که حلال باشد.

روزی از قضا به کاروانی برخورد و طاقهٔ چلواری یافت .به صاحب آن گفت :

”این پارچه را برای کفن مادرم می خواهم، آن را حلال کن“.

صاحب پارچه راضی نمی‌شد.بنابراین آن قدر او را زد تا فریاد زد:«حلال!حلال!»

چون دزد به خانه برگشت و چلوار سفید را به مادرش داد، مادر پرسید :

”آیا مطمئن باشم که این پارچه حلال است ؟“

پسر پاسخ داد : ”کاری کردم که صدای حلال حلالش به آسمان رفت !“

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

شفیعی‌مطهر

لینک کوتاه :

https://www.eqtesaddan.ir/?p=122511

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی