گوساله ها! من پدرِ شما هستم!! قصّه های شهرهرت،قصّۀ182
گوساله ها! من پدرِ شما هستم!!
قصّه های شهرهرت،قصّۀ182
شفیعیمطهر
در شهر هرت روزبهروز بر نفرت و انزجار مردم نسبت به اعلیحضرت هردمبیل افزوده میشد و شعارهای «مرگ بر هردمبیل» گهگاه بر روی دیوارهای شهر خودنمایی می کرد؛به طوری که ماموران بسیاری از سوی «ساشه» (سازمان امنیت شهر هرت) مامور پاککردن شهر از شعارهای ضدّ هردمبیل شده بود.
روزی هردمبیل ،صدراعظم و شارل شرلی،مستشار سیلگنایی را به دربار فراخواند و این مشکل را با آنان در میان گذاشت. آن روز پس از ساعت ها بحث و گفتگو به این نتیجه رسیدند که مصوّبهای به تصویب مجلس دارالشّورای شهر هرت برسانند که مجلس لقب «پدر» را به اعلی حضرت هردمبیل اهدا کند و از آن پس در همۀ رسانهها و خبرها و گفتارها و کتابهای درسی به جای لقبِ «اعلیحضرت»،واژۀ «پدر» قبل از نام ایشان بیاید.
لایحه بزودی آماده و به مجلس فرمایشی جهت تصویب ارائه شد. مجلس هم با فوریت طیّ یک قیام و قعود به تصویب رساندند. برای رسمیّت بخشیدن به این لقب قرار شد یک روز ده هاهزار نفر از دانشجویان و دانشآموزان شهر هرت را در استادیوم بزرگ شهر هرت جمعکنند و اعلیحضرت با یک سخنرانی تشریفاتی از ملّت به خاطر اهدای این لقب عاطفی سپاسگزاری کند و همۀ دانشآموزان و دانشجویان هم با شعار «پدرْهردمبیل» استادیوم را ترک کنند.
برای آماده سازی نوجوانان و جوانان روزهای زیادی در مدارس و دانشگاه ها صرف ساختن سرودی به نام «پدرْهردمبیل» شد. سرانجام در روز موعود ده هاهزار نوجوان و جوان را با زور و اجبار در استادیوم گردآوردند.
پس از نطق تشریفاتی هردمبیل که به طور زنده از همۀ رادیوتلویزیونهای داخلی و خبرگزاریهای خارجی پخش می شد،بلندگوی استادیوم از حاضران درخواست کرد که این شعار را سردهند: «درود بر پدرْهردمبیل»!
ناگهان دهها هزار نفر از نوجوانان و جوانان حاضر یکصدا فریاد برآوردند:«مرگ بر هردمبیل»!
هردمبیل که به شدّت خشمگین و دستپاچه شده بود،دهانش را به میکروفون چسبانید
و فریاد زد:
گوساله ها! من پدر شما هستم!!
با ادای این جمله نه تنها استادیوم،که همۀ شهر هرت یک پارچه از خنده روده بُر شدند
و فریاد مرگ بر هردمبیل همگانی شد!
بدین ترتیب این شگرد فریبکارانه هم با شکستی مفتضحانه روبهرو شد!!
دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین گویه های مطهر
https://t.me/nedayemotahar