معیشت مردم در چرخۀ معیوبِ افیونِ انگل و قانونِ جنگل! قصّههای شهر هرت،قصّۀ 204
معیشت مردم در چرخۀ معیوبِ افیونِ انگل و قانونِ جنگل!
قصّههای شهر هرت،قصّۀ 204
شفیعی مطهر
آقای زلفعلی طاسزاده کارمند ادارۀ ریگشماری شهر هرت بود. کارمندان چون روزها در اداره کاری نداشتند،برای رفع بیکاری با هم درددل میکردند و از اوضاع نابسامان و گرانی و تورُّم و....مینالیدند.
روزی آقای طاسزاده از سایر همکاران پرسید:
شما چگونه زندگی خود را اداره میکنید؟ من که همیشه قبل از پانزدهم ماه همۀ حقوقم صرف خرید اوّلیّهترین نیازهای خانهمان میشود و بقیّۀ ماه را بسختی میگذرانیم.
آقای کارشناسیده یکی از همکاران در پاسخ گفت:
ما که زورمان به اعلیحضرت هردمبیل و عمله و اکرۀ او نمیرسد. همۀ بدبختیهای مردم نیز از دربار فاسد او سرچشمه میگیرد.در شهر هرت قانونی هم برای عدالت اجتماعی وجود ندارد. باید خودمان راه حلهایی برای ادارۀ زندگی و معیشت خود پیدا کنیم.
آقای طاسزاده پرسید: چگونه؟ چه راه حلهایی؟
آقای کارشناسیده گفت: مگر سَرِ کوچۀ شما همیشه عدّهای لات ولگرد بیکار نمیپلکند؟ تو کافی است هر روزی که میخواهی خرید ماهانۀ خود را انجام دهی،با دادن فقط 5 سکّه، یکی از لاتها را با خود ببری و با زور گردنکُلُفتی آن لات هر چیزی را به هر قیمتی میتوانی بخری!
آقای طاسزاده پرسید: آخر با چه منطقی و چه معیاری قیمت مورد نظر خودم را توجیه کنم؟
آقای کارشناسیده پاسخ داد: این که کاری ندارد عزیزم! مثلاً بگو اوّلاً قیمت امروز را قبول ندارم. بلکه همۀ اجناس را باید به قیمت دیروز حساب کنی! ثانیاً این موزها و پرتقال ها و...وقتی پوست بکنی، همچنین گوشت را نیز وقتی بیاستخوان و چربی کنیم،وزنش نصف میشود،پس باید قیمتش هم نصف شود! و بدین ترتیب بقیّۀ مایحتاج خانه را این گونه حساب میکنی و هر وقت زورت به دکاندار نرسید، از گردنِ کُلُفت آن لات مایه بگذاری!
آقای طاسزاده از ماه بعد با همین روش عمل کرد و کاملاً موفّق شد با همین حقوق ناچیز همۀ مایحتاج ماهانۀ خود را تهیّه کند.
چند ماهی اوضاع معیشتی آقای طاسزاده بدین شیوه بخوبی اداره میشد و هر ماه از استادی و مهارت و کاردانی آقای کارشناسیده تشکُّر میکرد.
تا این که در یکی از ماهها وقتی آقای طاسزاده همۀ اقلام مورد نیاز را خرید،موقع محاسببه هر چه خواست مبنای قیمتگذاری خود را بر دکاندار تحمیل کند،زورش به او نرسید. ناگزیر گردن کُلُفت لات را به یاری طلبید! وقی لات گردنکُلُفت برای بقّال شاخ و شانه کشید،ناگهان دو لات گردنکُلُفتتر از او، از پاچال بقّال بیرون پریدند و دخل او را آوردند!
آقای طاسزاده وقتی با لاشۀ لِه و لِوَردۀ آن لاتِ خودی روبهرو شد،دو تا پا داشت،چهارتا پا هم از روباه قرض کرد و پا به فرار گذاشت!
...و بدین ترتیب تامین معیشت مردم در چرخۀ معیوبِ افیونِ اَنگَل و قانونِ جَنگَل افتاد!!
دانلود رایگان کتابها و دیگر آثار این قلم در کانال گزینگویههای مطهر
https://t.me/nedayemotahar