زیبایی های حج
زیبایی های حج
نگاهی به مناسک حج به بهانه عید قربان
نوشته:#شفیعی_مطهر
کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست؟
حج ، آیینه تمام نمای« اسلام» است و لحظه لحظه آن دارای« پیام» است .
حج ، یافتن «آمال » است و روی برتافتن از «امیال».
هویت
انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است . در حج ، خدای احد و واحد است که به این
صفرها هویت می بخشد . «صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .
حج ، «کندن» است و« آکندن» . «کندن»« دِل» از« گِل» و« آکندن» جان با زلال جانان .
حج از« انسان وابسته»، «مسلمان وارسته» می سازد .
حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال «می گشاید» و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها «می آراید» .
عید قربان نه یک «روز» ، که یک« راز» است . راز این روز ، «خود » دادن و «خدا »دیدن است .
آنان که زلال سپیده را در جام« سحر می نوشند» ، زمزمه خلوت یار را از زمزم «ساغر می نیوشند» .
با حبیب عارفانه« راز» می گویند و عاشقانه «نیاز» می جویند .
بر آستان آفتاب و آستانه محراب ، سبد سبد ستاره شوق« می بارند» و سبو سبو باده عشق «می گسارند».
شام را با قیام به بام (بامداد) می رسانند و بام را با صیام ، به شام .
شام را با «شعف »می آغازند و بام را با «هدف» .
به گاه ملال با دل رام و ضمیر آرام در پرنیان آرامش« می آرامند» و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش «می خرامند».
شبانگاهان در چشمه سار مهتاب تن« می شویند» و از نهال نماز ، یاسمن نیاز «می بویند» .
در «میقات» اخلاص ، لباس وابستگی را از بر می کَنَند و «احرام» وارستگی را به بر می کُنند .
در زلال « زمزم » شوق، «وضو می سازند» و در آذر «آرزو می گدازند» .
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام و سروش
اگر
«اعتکاف» در «کعبه حجاز» را نمی توانند ، «طواف » «کعبه راز» را می دانند .
کعبه حجاز را از سنگ و«گِل» می دانند و کعبه راز را از جان و« دِل ».
آن کعبه ساخته ابراهیم «خلیل» است و این پرداخته رب «جلیل» .
حاجیان ، خانه خدا را می طلبند و اینان خدای خانه را . آنان با ناز می روند و اینان با پرواز .
«مروه» معرفت را با «سعی» و همت از «جفای جان می پیرایند» و به «صفای جانان می آرایند» .
از «قصور» خود ناخرسنداند و به «تقصیر» پای بند .
این گونه اند که «سعی» شان مشکور است و «ذنب»شان مغفور .
آن که با ما سر سودا سَپُرد
نیست لایق که دگر جا نگرد
هست آیین دوبینی ز هوس
قبلة عشق یکی باشد و بس
در وقوف ، واقف می شوند و در «عرفات» ، عارف .
در «مشعر» ، شعور را تکریم می کنند و «شعائر» را تعظیم .
(ذلک و من یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب –حج ،33)
در «منای یار »، دل را از« مونای اغیار» می زدایند و به مینای دلدار می آرایند .
از زاری و ذلت در برابر طاغوت ننگ دارند و بر اهریمنان زور و زر و تزویر سنگ می بارند .
شیطان را «رجیم» می دانند و یزدان را ، «رحیم» .
در قربانگاه« نیاز» ، حرص و« آز »را سَر می بُرند و کرکس نفس هوسباز را ، پَر .
با قربانی این شاهین از «غربت زمین» می رهند و به «قربت رب العالمین» می رسند .
ز منجلاب هوسگر برون نهی قــــدمی
نزول در حــــــرم کبــــریا توانـــی کـــــرد
اگر به آب ریاضت برآوری غســـــــــــلی
همـــــه کدورت دل را صفا توانی کــــرد
اگر زهستی خود بگذری یقین میدان
که عرش و فرش و فلک زیر پا توانــی کرد
در عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند و در حریم لاهوت ، «بال» را هم «وِبال» می دانند .
طعم زندگی را از «ملاحت فکر» می گیرند و طعام را از «حلاوت ذکر» .
قرب نی بالا و پستی جستن است
قرب حق از قید هستی رستن است
با این ، عشق را «در می یابند» و با آن به سوی معشوق« می شتابند» .
عروس فکرشان برخاسته از «باور بِکر» است و آراسته به« زیور ذِکر» .
هستی را با نگاه «نماز »می نگرند و با قلم «راز» می نگارند .
در نگاهشان نماز ،« سُرور سپیده» است و «نور دیده» .
با نماز« می زایند» و با نماز «می زیَند» . با نماز جان می گیرند و با نماز می میرند .
"قل ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین "
به آب توبه از زمزم وضـــــــــو کن
به چشــم دل به صاحب خانه رو کن
مواظب باش اینجا کوی یار است
ز شوقش جان و دلها بی قرار است
چو پروانه به گرد شمـــع جــــانان
به گاه طوف بگــذر از ســـر و جـــان
بخواه از قاضی الحاجات حاجــات
بـــــرون آور ز دل دســـت مــناجـــات
در نماز از «غربت دنیا» می نالند و برای «قربه الی الله »می بالند .
از نماز «پر و بال» می گیرند و« شور و حال» .
این بال و حال ، پروانه «خروج از فرش» است و « عروج بر عرش» .
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
مسلمان
حج گزار که در «میقات» وارستگی ، لباس وابستگی را از تن کنده و دل را از
عطر دلدار آکنده ، جان را در زلال عشق جانان شسته ، کعبه عشق را نه با پای
گِل ، که با بال دل « طواف» کرده ، با «سعی»خود از «صفا»ی جان به «مروه»
جانان پر کشیده ، اینک در «منا»ی عرفان ، اسماعیل جان را «قربان » و
«شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .
در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار« می نشیند» و انسان را به تامل« می نشاند» .
در عرفات ، خون سبز عرفان در رگ های سرخ انسان، سرود سپید ایمان می سراید .
حج گزار در محراب عبادت یار ، عبودیت قامت دلدار را قامت می بندد و قائمه حیات را به اقامه مناجات می پیوندد .
در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار به دنیا باریک تر و به خدا نزدیک تر می شود . در «مشعر»، شور و شعور را به هم می آمیزد و ابشاری از عشق و عرفان بر دشت دل فرو می ریزد .
حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها گلوی حرص و آز ، که آرزوی نفس دغلباز را نیز می برد .
عید فرخند قربان ، اوج عشق و عرفان بر همه آزادگان جهان مبارک باد!