مشرطیت گامی در راه مشارکت مردم در حکومت
مشرطیت گامی در راه مشارکت مردم در حکومت
#شفیعی_مطهر
(به بهانه 14 امردادماه سالروز صدور فرمان مشروطیت)
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سرو کاری ندارد
که دهقانش برای دیگری کشت
امروز 14 امردادماه و سالروز صدور فرمان مشروطیت است.مشروطیت ظرفی است که ظرفیت مشارکت مردم را در امر حکومت تبلور می بخشد.
بدین بهانه بحث واره ای زیر فرانام «مشارکت مردم »عرضه می شود.
مشارکت در معنی سنتی آن عبارت است از پیوند دوسویه، سازنده و سودمند میان دو تن یا بیشتر. در تعریفی که سازمان ملل ارائه داده این مفهوم دست می دهد که «دخالت و در گیر شدن مردم در فراگردهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که بر سرنوشت آنان تاثیر می گذارد».
در این تعریف سه اندیشه مهم نهفته است:
در گیر شدن،یاری دادن و مسئولیت . یعنی افراد در این فراگرد به گونه ای فعال درگیر می شوند و چه بسا در این درگیری، به افراد و گروه های همسان در جهت و راستای هدفی که به آن معتقدند کمک و یاری می کنند و این یاری آن ها تؤام با مسئولیت است.
در جامعه ما به اشتباه تلقی می شود که این مفهوم ره آورد فرهنگ و تمدن مغرب زمین و محصول عصر روشنگری و جامعه سرمایه داری و دموکراسی غربی است ؛ در حالی که تاریخ و آموزه های دینی ما بر مشارکت مردم بر سرنوشت خود بارها و بارها تاکید داشته و دارد و صد البته این مفهوم با روح و بطن دین و مذهب ما نه تنها بیگانه نیست ،بلکه سازگار و قرین است.
در تاریخ اسلام می خوانیم که امام علی (ع) با و جود آن که از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل بیعتی که مردم با او به عنوان «خلیفه » نکرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سکوت کرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها کار شکنی نکرد، بلکه همواره در کنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور کمک می کرد. هم او بود که به خاطر مردم و بیعت شان بعد از 25 سال بر مسند خلافت نشست .با وجود این که 25 سال بود که از طرف خداوند به امامت رسیده بود .
برخی از علمای دین بر این نظرند که معرفی امام برای حکومت جنبه تعیینی دارد نه تحمیلی و معصومان ،حق حکومت از طرف خدا دارند که قابل فسخ نیست ؛در حالی که حق حاکمیت از آن مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است. استاد مطهری می گوید:
«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند ،او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل کند.لزوم بیعت هم همین است»
(حماسه حسینی: مطهری،107)
در کلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم که :
«رسول خدا مرا متعهد به پیمانی کرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند ، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار ؛ زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد کرد».
ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:
«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ کس جز آن که شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.»
و این چنین شواهدی که بیانگر سازگاری اسلام با مشارکت جویی و مشارکت خواهی مردم است به حدی است که از ذکر موارد در این مقال خودداری می کنیم.
باری مشارکت چه در شکل و مفهوم غربی و چه در مفهوم اسلامی در بردارنده سه عنصر اساسی است:
۱-سهیم کردن مردم در قدرت
۲-کوشش های سنجیده گروه های اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت و بهبود اوضاع زندگی
۳-ایجاد فرصت هایی برای گروه های فرودست
(چین سرخ،ادگار اسنو:ص ۱۵۳)
جوامع توده وار و سنتی برای ادامه زیست در جهان متکثر امروز چاره ای جز حرکت به سوی جامعه مدنی و جذب و جلب مشارکت همه مردم در قالب نهادهای مدنی ندارند. وقتی مردم با تشکل در قالب نهادهای مدنی،احزاب و NGOها توانستند اراده خود را تحقق بخشند و صدا و آرمان های خود را به گوش حاکمان برسانند، دیگر نیاز و ضرورتی برای شورش و آشوب و احیانا انقلاب باقی نمی ماند و این روند به بهبود زندگی اجتماعی مردم از نظر آزادی های سیاسی و اجتماعی می شود که این امر نیز به نوبه خود حتی در وضعیت معیشتی مردم نیز تاثیر می گذارد.چرا که افراد آزاد طبیعتا افرادی مشارکت جو هستند و این مشارکت جویی باعث کنترل دولت و حکومت و این کنترل باعث خواهد شد که دولت و حکومت مجری اراده مردم بوده و اراده مردم هیچ گاه بر علیه خودشان و منافعشان نخواهد بود.
اما با وجود اهمیت مشارکت در تمام عرصه های زندگی که منجر به بهبودی وضع زندگانی بشر می شود ، آیا ما مردم مشارکت جویی هستیم؟
و اگر نیستیم مشکل از کجاست ؟
چرا فرهنگ مشارکت در جامعه ما نهادینه نمی شود؟
مسلماً مشارکت صرفا به حضور در پای صندوق های رای خلاصه نمی شود و با توجه به آمار شرکت کنندگان در این فراگرد نمی توان رای به مشارکت جویی و مشارکت خواهی مردم داد هرچند که یکی از پارامترهای اساسی در تعیین مشارکت مردم یک جامعه محسوب می شود.
مشارکت آن گونه که در بالا سخن از آن رفت دارای سه عنصر اساسی است که متاسفانه واقعیت های اجتماعی بیانگر این نکته تلخ است که مردم کشور ما افراد مشارکت جویی نیستند .بدیهی است که مردم باید در همه امور مشارکت کامل،آگاهانه و فعال داشته باشند. عرصه های مشارکت مردم را نمی توان به یک یا چند حوزه محدود کرد .نمی توان گفت که مردم فقط باید در حوزه سیاسی یا اقتصادی یا .... مشارکت داشته باشند. نمی توان در حوزه اختیار و تصمیم گیری از آن ها مشارکت را سلب نمود و انتظار داشت که در حوزه مسئولیت پذیری، مشارکت کرده و هزینه تصمیمات ما را بپردازند.لذا مشارکت باید همه جانبه و فراگیر و کامل باشد.
نخستین و در عین حال مشکل ترین عمل در بحث مشارکت، تحقق مشارکت سیاسی مردم است و برای این که توسعه سیاسی تحقق پیدا کند ،«علاوه بر نهادهای قانونی ایجاد تشکل های شناسنامه دار و مشخص که در حد و اندازه خود و در چارچوب قانون سخن می گویند و هر کدام سخنگوی بخش های مختلف جامعه ما هستند لازم است»
( فصلنامه فرهنگ مشارکت، سرمقاله)
اگر مردم محورند و اگر همه چیز برای مردم است ،باید توسعه سیاسی را به عنوان یک اصل و محور بدانیم. از آنجا که توسعه سیاسی مستلزم توزیع مجدد قدرت و به تبع آن ثروت و معرفت و منزلت است و این امر چون با منافع تثبیت شده گروه ها و جریانات و سرآمدان قدرت در تعارض و تضاد است با دشواری همراه است و به سادگی امکان پذیر نیست و افراد ذی نفوذ و صاحبان قدرت نه تنها از این روند حمایت نمی کنند ، بلکه با تمام قوا در برابر مشارکت جویی نخبگان دیگر مقاومت می کنند .لذا ساده اندیشانه است که ما تصور کنیم که جریان مشارکت جویی و مشارکت خواهی جریانی از بالا به پایین است و صاحبان زور و زر از مشارکت فعال افراد و گروه ها و نخبگان حمایت می کنند.
پس چاره چیست و مردم چگونه می توانند در اموری که در دست عده ای به انحصار در آمده فعالانه مشارکت نمایند؟ .فرآیند مشارکت از جنس اطلاع رسانی نیست که بتوان در مدت کوتاهی و به وسیله یک شیوه نامه مدون آن را از عرصه آرمان به میدان عمل آورد و اجرا نمود. مشارکت قبل از هر چیز یک فرهنگ است و هر پدیده مترقی تا زمانی که به شکل یک فرهنگ در نیامده و لباس فرهنگ نپوشیده ،ماندگار و جاودان نخواهد شد. ابل وایزمن می گوید:
«انقلاب ها هرچند اصیل باشند تا به فرهنگ تبدیل نشوند ،ماندگار نخواهند شد». مهم ترین عنصر محوری در مشارکت گریزی یا مشارکت پذیری در امور حکومت، اعتماد است. اعتماد متقابل حکومت و مردم را می توان محور و مدار مشارکت مردم دانست.
مردم ما از نظر فرهنگی و تاریخی دچار یک مشکل هستند و آن عدم تجربه نظام های مردم سالار است. در فرهنگ رایج ما شهریار، قیم جامعه محسوب شده و هم اوست که می تواند در تمام حوزه های زندگی مردم دخل و تصرف نموده و صاحب نظر باشد و این که او از نظر ایده و تفکر توده مردم استفاده نماید و اجازه مشارکت به آن ها بدهد، حالت مضحکی به خود می گیرد و این امر ناشی از سلطه تاریخی حکومت های خود کامه و شاهنشاهی در طول تاریخ است و حال که مردم در طول دوره ای سی و هفت ساله جسته و گریخته توانسته اند مردم سالاری را تجربه کنند. حافظه تاریخی آن ها اجازه اعتماد به خود و صاحبان حکومتشان را نداده و حتی این عدم اعتماد در بسیاری از دولتمردان ما هم تسری پیدا کرده و موجب شده است تا به واسطه همین عدم اعتماد، فرهنگ مشارکت در مردم ما هنوز درونی نشده و هنوز در سطح جامعه ما نگاه بدبینانه ای به این فرآیند و جود داشته باشد.
وقتی که فرار از مالیات و قانون شکنی و .... در جامعه ما برخلاف جوامعی مثل سوئد و .... دیده می شود ،بیانگر این نکته است که در جوامع ما بر خلاف جوامع دموکراتیک اعتماد نسبت به حاکمیت پایین است و مردم شک دارند که این قوانین و هنجارهای شهروندی در جهت منافع آن ها باشد . همچنین وقتی هیچ ابزاری برای نقد سازنده و آرام قدرت در دست نیست و دسترسی مستقیم به مسئولان در جامعه ما به راحتی میسر نیست ،حاکی از عدم اعتماد مسئولان نسبت به توانمندی فکری و شعور اجتماعی عامه مردم است. در حالی که با توجه به مطالب مذکور نمی توان گفت که این مفهوم عاریتی از فزهنگ غرب و یا شرق است ؛ بلکه در بطن اسلام و فرهنگ اسلامی ماست و به صورت قانون اساسی در آمده است. پس باید عینک بدبینی و بی اعتمادی را نسبت به این پدیده به کناری گذاشت و با زدودن غبار تاریخی از فرهنگ اصیل اسلامی و توجه به قانون اساسی ،در نهادینه کردن مشارکت در تمام عرصه های زندگی به سوی آینده ای روشن گام برداریم و با وارد شدن در خم کوچه اول(مشارکت سیاسی) به یاد داشته باشیم که:
گوسفند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست.
بی تردید انقلاب مشروطه را می توان گامی بلند در راه نیل به مشارکت فعال و آگاهانه همه اقشار مردم در اداره امور جامعه است.
ریشه
انقلاب مشروطیت را باید در رفتار ظالمانه پادشاهان قاجار و تعدی و تجاوز
شاهزادگان و وابستگان دربار و حکومت حاکمان ولایات و مداخله بی حد و حصر
دولت های روس و انگلیس در امور ایران و مخالفت مردم با آن ها دانست.
کسانی بر مسند امور تکیه زده بودند که به جای رسیدگی به امور مملکت و
مشکلات مردم، با بذل و بخشش های بیدریغ به فکر استحکام موقعیت خویش
بودند.
با به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، فساد در دربار و فقر و
بیعدالتی در جامعه بیداد میکرد. در ابتدا کلید حرکت انقلاب مشروطه از
اهانت به روحانیان شروع شد. از آن طرف، به دلیل اهانت کارگران بانک روس به
قبرستان مسلمانان و اجساد مردگان، مردم به ساختمان در حال احداث بانک روس
حمله کردند و آن را ویران ساختند. از سویی جنگ روس و ژاپن باعث شد قیمت قند
بالا رود و به این بهانه دولت، دو تن از تجار و از مهمترین بازاریان
تهران را به چوب بست. بازار تعطیل شد و مردم و روحانیون جمع شدند و به مسجد
آمدند و مساجد به عنوان مهمترین پایگاههای انقلابی وارد عمل شدند.
در
نهایت و پس از طی حوادث فراوان، حرکت مردم با ارشادات و رهبری روحانیت
آغاز شد و برای رسیدن به خواستههای خویش که یکی از آن ها تأسیس عدالتخانه
بود، ادامه مسیر دادند و در این راه، تحصن علما و مردم در صحن حرم حضرت
عبدالعظیم در ری و سپس مهاجرت به قم باعث عقب نشینی دستگاه استبداد شد.
علما در اعتراض به تعلل شاه و صدر اعظم در تاسیس عدالتخانه که از خواسته های علما در مهاجرت اول به شهر ری و تحصن در شاه عبدالعظیم بود، به قم مهاجرت کردند. عده ای از کسبه و اصناف آزادی خواه نیز پناهنده شدن به سفارت انگلستان را برای عملی شدن خواسته های خود انتخاب کردند.
اهم درخواست های متحصنان عبارت بود از :
- عزل عین الدوله از صدارت،
- مجازات قاتلان شهدای وطن،
- بازگشت دادن علما از قم
- و عودت دادن تبعید شدگانی چون حاج میرزا حسن رشدیه و دیگران به تهران
- و مهم تر از همه تاسیس دارالشورای ملی.
لازم به ذکر است در مهاجرت اول، صحبت از تاسیس عدالتخانه بود و حرفی از دارالشوری به میان نیامده بود ،در حالی که در مرحله دوم صرفا هدف، تاسیس دارالشوری ملی بود.
با طولانی شدن تحصن در سفارت انگلیس، این کشور رسماً به میانجی گری برخاست و از دولت ایران خواست که به درخواست های مردم پاسخ دهد و شورش را بخواباند.
مظفرالدین شاه که مدت ها به علت بیماری در کاخ صاحب قرانیه بستری بود و از حقایق بی اطلاع مانده بود، به سرعت در جریان قرار گرفت.
نهضت
به شیراز و تبریز و اصفهان نیز بسط یافت و مظفرالدین شاه که از هیجان مردم
به وحشت افتاده و احساس خطر کرده بود، خواهی نخواهی در ۱۴ مرداد ماه ۱۲۸۵
مصادف با ۱۴ جمادی الاخر سال ۱۳۲۴ ه.ق. به صدور فرمان مشروطیت و تأسیس
مجلس شورای ملی مرکب از برگزیدگان ملت تن داد. با اعطای مشروطیت تحصن
روحانیونی که خاک ایران را ترک کرده بودند با استقبال باشکوهی به پایان
رسید.
این مبارزه در مرحله بعد منجر به ایجاد نظام مشروطه و تأسیس مجلس شورای ملی گردید و به حکومت استبداد پایان داد.
مجلس
یکم در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ ه.ق. با حضور شاه در کاخ گلستان گشایش یافت و در
آخرین روزهای زندگی مظفر الدین شاه (۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ ه.ق.) پنجاه و یک اصل
قانون اساسی به امضای شاه رسید.
صدور فرمان مشروطیت و تغییر رژیم سیاسی ایران که طی یک نهضت و انقلاب آرام صورت پذیرفت، شور و هیجان فوق العاده در میان آزادی خواهان و ملّیون و مشروطه طلبان به وجود آورد. پناهندگان سفارت انگلیس از آنجا خارج شدند و روحانیون و علما در میان استقبال پر شور مردم از قم به تهران بازگشتند و دو شبانه روز سراسر تهران غرق در جشن و سرور و شادمانی بود.
ضمن
گرامی داشت سالروز صدور فرمان مشروطیت ، این نخستین گام در تحکیم حاکمیت
مردم را به همه مردم فهیم و فرزانه ایران بزرگ تبریک می گویم.
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar