دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد439
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد439

من زندگی را رویای غافلانه و مرگ را بیداری هشیارانه دیدم. تا خفته، دل به
بیداری نسپارد، رویایش را هشیاری می پندارد. «الناس نیام اذا ماتوا
انتبهوا» (با الهام از حدیث شریف)
من ملتی را دیدم که چونان
درختی خشک ، هماره چشم به راه بود؛البته نمی دانست چشم به راه بهاری حیات
آفرین باید باشد یا تبری پولادین؟!!
من
چه بسیار سرکشان دون و خودکامگان گردون را دیدم که جهان را در مشت می
انگاشتند و خورشید را بین دو انگشت خویش می پنداشتند ؛اما چند صباحی نگذشت
که خشم ملت ها آنان را از اریکه غرور به باریکه گور کشید!!
من خورشید منور را در دستان مردی روشنگر دیدم که می کوشید با نور آگاهی و منشور الهی ،چراغی فراراه تاریک انسان ها برافروزد و رشد و رویش را بیاموزد.
من نسل نو را دیدم یگانه با عطوفت، و بیگانه با خشونت. او چون آفتاب مهر و مدارا می تابید و دنیای پر از خشم و خشونت را برنمی تابید.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر