سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

#طنزسیاهنمایی 88

خمِ ابرو!!

گفت: آقای رئیس جمهور فرموده اند:

«با وجود تحریم ها خم به ابروی مردم نیامده!!»

گفتم: بله،مگر شکّی داری؟

گفت: البتّه خم به ابروی ایشان و امثال ایشان نیامده،ولی مردم را باید از خودشان پرسید.

می گویند: در یک روز سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود،
ناصر الدّین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد .
درشکه چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد که اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیّا کنند .آنگاه در حالی که دو سوگلی را در دو طرف اش گرفته بود در درشکه گرم و نرم به درشکه چی دستور حرکت داد .
کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد ،هوس بذله گویی به سرش زد و برای این که سوگلی های خود را بخنداند با صدای بلند به پیر مرد درشکه چی که از سرمای بیرون می لرزید گفت :
درشکه چی !به سرما بگو ناصرالدّین ! تره هم واست خرد نمی کند !
درشکه چی سکوت کرد !
اندکی بعد ناصرالدّین شاه دوباره پرسید:
به سرما گفتی مردک؟!
درشکه چی که از سرمای جانسوز نای حرف زدن نداشت ،جواب داد :
بله قربان گفتم !
خب چی گفت ؟
پیر مرد در جواب گفت :
سرما گفت با حضرت همایونی کار ندارم .ولی پدر تو یکی را درمی آورم !!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

چشم به راه شما در کانال گاه گویه های مطهر هستیم

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۳۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

 آسایش در نفهمی!!

قصّه های شهر هرت/قصّۀ100

#شفیعی_مطهر

خودکامگان در هر پایه ای از قدرت و با هر سرمایه ای از شوکت باشند ،همیشه از هر اعراض و اعتراض مردمی  به شدّت می هراسند و قبل از خیزش هر آشوب به سرکوب می اندیشند.

هردمبیل نیز هرگاه خبری از نارضایتی و خیزش های مردمی می شنید،هراسناک شارل شرلی مستشار سیلگنایی را به حضور می طلبید و برای سرکوب هر شورشی راهکار طلب می کرد. 

صدراعظم و سایر درباریان مشاهده می کردند که هردمبیل روز به روز دارد فرمان های خشن تری درباره سرکوب توده های مردم صادر می کند و احتمال می دادند که دارد روانی می شود. لذا از شرلی خواستند چاره ای بیندیشد.

روزی شرلی با کسب اجازۀ ملوکانه سگی را با خود به دربار آورد.در حضور شاهانه با شلّاقی بی رحمانه به جان سگ زبان بسته افتاد!

سگ از شدّت درد صداهای وحشتناکی سر می داد و سعی می کرد از هر راهی که شده فرار کند ولی نمی توانست چون دستان شرلی برای او خیلی نیرومند بود.شرلی تا سرحدِّ مرگ با چوب و شلّاق و مشت و لگد سگ بیچاره کتک زد! به گونه ای که سگ ناله کنان گوشه ای افتاد!

 پس از پایان کار شاری رو به شاه کرد و گفت: 

"حالا ببینید چه اتّفاقی می افتد!

آن گاه استخوانی پیش سگ انداخت. سگ در حالی که ذلیلانه سر بر پای شرلی می نهاد و می کوشید ملتمسانه او را بر سرِ رحم آورَد ،به دنبال او می دوید و ابراز اطاعت و خاکساری می کرد!
شاه و یارانش در کمال تعجّب او را مشاهده می کردند ، درحالی که سگ بیچاره در حال درد و خونریزی بود، پی در پی او را تعقیب می کرد و قدم به قدم دنبال او می رفت.‏در این جا شرلی به شاه روی کرد و گفت : 

در یک جامعۀ خفته ، ساده لوح ها به همین راحتی اداره می شوند.
مشاهده کردید که سگ با وجود تحمّل تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم باز هم مرا تعقیب کرد  تا استخوانی برای زنده بودنش از من بگیرد!
جامع
ۀ ساده لوح هم به همین راحتی اداره می شود.

اعلی حضرتا! من این آزمایش ساده و روشن را در حضور ملوکانه انجام دادم تا روش رفتار تحقیرآمیز ارباب قدرت را با مردم تحت امر نشان دهم و تشریح کنم. ما باید مردم را با شعارهایی چون «آزادی»،«حقوق شهروندی» ،«برابری حقوق»،«رفع همۀ تبعیض ها» و...که امروزه روشنفکران سرمی دهند ،مردم را بفریبیم و در یک روند «فرار به جلو»،حتّی دور را از دست روشنفکران بگیریم ،ولی عملاً با رفتارهایی حساب شده به آنان بفهمانیم که در برابر قدرت سلطنت هیچ اند! تا مبادا احساس «خودارزشمندی» کنند و برای احقاق حقوق خود بپاخیزند! اعلی حضرت ملاحظه فرمودند که من این سگ را هر چه بیشتر تحقیر و اذیّت کردم،بیشتر به پای من افتاد و  اظهار خاکساری کرد! نگاهِ ارباب قدرت به مردم باید این گونه باشد. تک تک مردم شهر هرت باید به این باور برسند که آسایش آنان در نفهمی است!در این صورت اعلی حضرت می توانند  شب ها با خیال راحت سر بر بالین آسایش گذارند و استراحت کنند!»

رفتگر فقیری که مشغول نظافت کاخ بود،برخی از این جملات را می شنید.  مدّت ها بود سه فرزندش هوس پرتقال کرده بودند و او آن روز توانسته بود کمی پول صرفه جویی کند تا چند پرتقال برای بچه هایش بخرد. وقتی به میوه فروشی رفت و قیمت ها را دید،فهمید که با همۀ پولش نمی تواند بیش از یک پرتقال بخرد؛بنابراین از میوه فروش خواهش کرد که در ازای پول اندکش از آن پرتقال های مانده و درجه دو حدّاقل سه پرتقال به او بدهد.میوه فروش بی انصاف سه پرتقال فاسد به او داد. مرد رفتگر با خوشحالی پرتقال ها را به خانه آورد. وقتی اولی را پوست کند،دید فاسد و غیرقابل خوردن است! دومی هم همین طور! لذا با ناراحتی برخاست و چراغ را خاموش کرد و پرتقال سومی پوسیده را در تاریکی پوست کنده، بین بچه هایش تقسیم کرد! آن گاه معنای حرف شرلی را خوب فهمید که تک تک مردم شهر هرت باید به این باور برسند که آسایش آنان در نفهمی است!

آگاهی زاده درد است.

در کانال رسمی گاه گویه های مطهر چشم به راه شما هستیم

  https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1504) 

«مِهرِ آگاهی» در «سپهرِ دادخواهی»

در این «کویرِ مُرده» با تاریخی پر از «اساطیرِ افسرده»،

هر گاه چون «هور درخشیدیم» و به همگان «نور بخشیدیم»،

«نورستیزان» و «شعورگریزان»،

آنان که «دشمنِ خورشیدند»،ما را «فروکشیدند».

اینان تا بدان پایه «اسیرِ وَهم اند» و «نمی توانند بفهمند»،

که «غروب خورشید» و «سرکوب شدید»،

نه «نور را می پوشاند» و نه «شعور را می میراند»، 

بلکه «مِهر آگاهی» در «سپهر دادخواهی»،

در هر «پگاهی پسین» با «نگاهی نوین»،

از «اُفُقی تازه» با «تخلُّقی پرآوازه»،

به هر «سرای سرمی زند» و با هر «درای درمی زند»!

«خفتگان را بیدار» می کند و «آشفتگان را هُشیار»! 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------  

 اساطیر : جِ اسطوره ؛ افسانه ها، افسانه های باستان دربارة خدایان و پهلوانان 

هور : آفتاب ، خورشید، ستاره ، بخت ، طالع

تخلُّق: خوی گرفتن ،خوش خو شدن

 درای : زنگ بزرگ ، جرس ، پُتک آهنگران

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۳۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

#سیاهنمایی/86

مطرودان محبوب!

 گفت: آیا می دانی علّت علاقۀ مفرط نسل جوان به شخصیت هایی چون #ناصرملک_مطیعی چیست؟ در حالی که در دوران شهرت و بازیگری او هنوز متولد نشده بودند و او 40سال است منزوی و خانه نشین است! 

گفتم:خب،نظرت چیست؟

گفت: آیا فکر نمی کنی بخشی از این ابراز احساسات ناشی از برخورد منفی برخی مسئولان بویژه #صداوسیما با ایشان است؟!اینان کدام شخصیت را طرد کرده اند که محبوب خلق نشده باشد؟ 

می گویند مردی با قیافه ای ترسناک کودک گریانی را در آغوش گرفته بود و می کوشید او را آرام کند،ولی هر لحظه ناآرامی و ضجّّۀ کودک بیشتر می شد. شخص آگاهی به او گفت: تو به جای بغل کردن و آرام کردن فقط او را زمین بگذار،خودش آرام می شود! او از خود تو می ترسد!

حالا صداوسیما دست از تحقیر و نکوهش آنان بردارد،خود مردم  شناخت و شعور کافی دارند!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۰۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1503) 

حاکمیّت «یوغ» و «دروغ»

در جامعه ای که حاکمان «راز مدیریّت را در یوغ» 

و «رمز موفّقیّت را در دروغ» می پندارند، 

«حقایق»،«عایق» می شود و «منافق»،«فایق»!

بهترین «دین نمونه» را چون «پوستین وارونه»،

بر «کلام کیش» و «اوهام خویش» می پوشانند. 

بر سر حکومت «چتری از تقدُّس»می گسترند،

تا جایی برای«سطری از تفرُّس» باقی نمی نماند.

تنها «بشارتِ راهِ رهایی» از «اسارتِ جانکاهِ تک صدایی»، 

«آگاهی توده» و «دادخواهی ستوده» است

از «تاجوران بدسگال» و «غارتگران بیت المال»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------- 

یوغ: چوبی که هنگام شخم زدن روی گردن گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند

عایق: بازدارنده،مانع

فایق: چیره،مسلّط

تفرُّس: به فراست دریافتن،با زیرکی چیزی را فهمیدن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۵۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی/85 

ضرب شست!!

گفت: چند روز پیش رئیس بنیاد مستضعفان در یک مصاحبۀ جنجالی با کمال شجاعت!!اعلام کرد که چند نهاد مهم و شخصیّت بالای نظام، املاک و اموال بنیاد را غصب کرده و به ما پس نمی دهند!

پس از این که با واکنش تند آنان روبه رو شد و دید که زورش به آنان نمی رسد،فشارش را گذاشت روی مردم مستضعف روستای ابوالفضل(ع) که زورش به آنان می رسد!! 

گفتم: لابد املاک روستا واقعاً متعلّق به بنیاد است.

گفت: مردم مستضعف روستای ابوالفضل(ع) ده ها سال است در آن جا ساکن اند،چرا حالا برای تخلیۀ روستا آنان را در فشار گذاشته است؟!

گفتم: بالاخره حرفی زده و باید یک کاری بکند و ضرب شستی نشان دهد!

گفت: میگن یه بابایی چهارتا زن گرفته بود؛ یک اصفهانی،یک تبریزی،یک تهرانی و یکی هم از گوآتمالا.
ازش پرسیدن: چرا چهارتا زن گرفتی؟
گفت: اون اصفهانی به خاطر این که مقتصد است،اون تبریزی به خاطر این که دست پختش خوبه، اون تهرانیه به خاطر این که سر و زبون داره!!
میگن: خب با وجود این سه تا اون گواتمالایی رو واسه چی گرفتی؟؟
گفت: اونو گرفتم، هر وقت اینا کار بدی کردن، اونو بزنم اینا بترسن!
حالا بنیاد مستضعفان وقتی زورش به ملک میلیاردی بعضی ها!! نرسید، رئیسش مجبور به عذرخواهی شد. دید هوا پسه؟ گفت چیکار کنم؟ یه گوآتمالایی پیدا کرد، شروع کردن اونا رو زدن تا ما بقی بترسن!
رفت و فشار آورد به یک روستا به اسم حضرت ابوالفضل که آقا اینجا زمینش مال ماست!
حالا خود امام جماعت اون روستا میگه ملت اینجا از قبل از انقلاب اینجا ساکنن، بنیاد میگه نه!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر 


کلّیِۀ آثار این قلم درکانال رسمی گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

 گم شدن تسبیح هردمبیل

قصّه های شهر هرت/قصّۀ99

 #شفیعی_مطهر

اعلی حضرت هردمبیل تسبیحی گران قیمت از دانه های مروارید و یاقوت داشت که معمولاً در هر مراسمی در حضور مردم ، برای خودنمایی و جانمازآب کشیدن!! تسبیح را در دست می چرخاند و تظاهر به ذکرگویی می کرد.

روزی قرار بود برای سالروز تولّدش در جشنی در حضور مردم ظاهر شود،هر چه به دنبال تسبیحش گشت،پیدا نکرد. ناگزیر رئیس ساواک(اطّلاعات و امنیّت) شهر هرت را محرمانه فراخواند و موضوع را با او در میان گذاشت و گفت احتمالاً یکی از مخالفان آن را دزدیده است،بنابراین از او خواست با شگردهای امنیّتی مظنونان را احضار و ضمن بازجویی های پیچیده دزد یا دزدان واقعی را پیدا و اعدام کند.

یک هفته از این رویداد گذشت. روزی هردمبیل در اتاق خوابش ناگهان  تسبیحش را پیدا کرد. فوراً رئیس ساواک را فراخواند و به او گفت:

تسبیح من پیدا شد. دست از تعقیب مظنونان بردار!

رئیس گفت: قربان! نفرمایید!کار ما لوث می شود. ما طیّ عملیاتی پیچیده و علمی و مبتنی بر آخرین دست آوردهای علمی بشری همراه با شکنجه های سخت از تعداد 28 نفر از مظنونان بازجویی های مکرّر به عمل آورده ایم و تا کنون 4 نفر زیر شکنجه جان باخته و 11 نفر اعتراف به دزدیدن تسبیح کرده اند!!

هردمبیل گفت: حق با توست! بنابراین برای زهرچشم گرفتن از بقیّۀ معترضان این 11نفر را به جرم دزدی و خیانت و جاسوسی به نفع بیگانگان تیرباران کنید تا دیگر در سراسر شهر هرت هیچ معترضی جرات اعتراض و انتقاد نداشته باشد!

فردای آن روز از سوی ساواک بیانیّه ای به این شرح  منتشر شد:

به نام نامی اعلی حضرت قَدَر قُدرت و قوی شوکت

در راستای حراست از کیان سلطنت و استقلال شهر هرت با تلاش پیگیر جان نثاران ذات ملوکانه و طیّ عملیاتی پیچیده و فوق سرّی یک تیم جاسوسی و مزدور دشمن متلاشی و تعداد یازده نفر خائن خودفروخته بازداشت شده و پس از محاکمه در دادگاه صالحه و اعترافات صریح متّهمان، صبح امروز هر یازده نفر با تیرباران به سزای اعمال خیانتکارانۀ خود رسیدند.

دیگر آثار این قلم در کانال رسمی گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1502

  «حریمِ دل ها» یا «اِقلیمِ گِل ها»؟!

هر انسان در «پویش راه» و «گویش دیدگاه»،

در هر «مکانِ تباه»،«امکانِ اشتباه» دارد.

اگر انسان در این جا از «لغزش»،«پوزش» بخواهد،

این کار نه «سبب فرسایش غرور»،که «ادب نمایش شعور» است.

پوزش،«نشانۀ شهامت» است و «کرانۀ کرامت».

پوزش نه از «وقار» می کاهد و نه از «اقتدار».

بلکه «ظرافت را می پیراید» و بر «ظرفیّت می افزاید»! 

چه «حقیر»اند و «شایستۀ تحقیر»،    

آنان که نه «توان پوزش» دارند و نه «امکان پردازش»!

بیاییم بر «آستانۀ تحمُّل» و «پیمانۀ تامُّل» بیفزاییم

و بر «حریم دل ها» فرمان برانیم،نه بر «اقلیم گِل ها»!

#شفیعی_مطهر

----------------------------

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۵۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی/84

شاخۀ بلند!!

گفت: آقای واعظی گفته اگه کسی 50 تا 60 هزار بشکه اوراق نفتی خرید، میتونه یک کشتی کوچک اجاره کند و نفت را صادر کنه!

 گفتم: پس تو هم برو توی کار صادرات نفت!

گفت: با چه سرمایه ای؟ چه امکاناتی؟

گفتم: مگه تو کمتر از ب.ز هستی؟

گفت: او به بالا بالاها وصل بود!

میگن یه کلاغ روی یه شاخۀ بلند درختی نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد. یه خرگوش از کلاغ پرسید: 

منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ 

کلاغ جواب داد: البته که می تونی! 

خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد. یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و مشغول خوردن او شد!

کلاغ ضمن خنده  گفت: خرگوش جان!اینو هم باید بدونی برای این که بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی و سودهای کلان ببری، باید اون بالابالاها نشسته باشی!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!!

#شفیعی_مطهر

در کانال رسمی گاه گویه های مطهر چشم به راهتان هستیم

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۵۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1501)

«آزادی تن» و «آبادی وطن»

بدون «پایشِ مردم» و «آیشِ تفاهُم»،

«کِبریای فرمانروایی» به «ادّعای خدایی» می انجامد.

این «کمندِ کمین» هر «سمندِ سَمین» را 

هر چند با «قدرت بتازد»،از «پای درمی اندازد»!

آن که «راغ را به حجّار» می سپارد و «باغ را به نجّار» ،

همۀ«فصولش خزان» است و «اصولش،پریشان»!

مردمی هم که «کارنامۀ میهن» را به «خودکامۀ اهریمن» می سپارند، 

نه هرگز «آزادی تن» را می بینند و نه «آبادی وطن» را!  

بیاییم با «توفندگی بپاخیزیم» و با «خودکامگی بستیزیم»؛

درمانِ «رِخوَت خواب را به رختخواب» واگذاریم و «نِخوَت حُباب را به احباب»!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------  

پایش: نظارت و کنترل

آیش: اسم مصدر از آمدن ،زمان بین بار دادن درختانی که یک سال در میان بار می دهند، در کشاورزی به زمین آماده برای کشت می گویند.

سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد

سَمین:  فربه ، چاق،  سخن استوار، عالی

راغ: مرغزار،دامن کوه، صحرا

حَجّار: سنگتراش

رِخوَت: سستی

نِخوَت:تکبر، خودبینی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر