«عکس» یعنی «بر عکس» قصه پنجاه و چهارم/ قصه های شهر هرت
«عکس» یعنی «بر عکس»
قصه پنجاه و چهارم/ قصه های شهر هرت
اعلی حضرت هردبیل علاوه بر داشتن ده ها نقص و ضعف اخلاقی و رفتاری دو عیب بارز جسمانی نیز داشت. او فقط یک چشم و یک پا داشت.
هردمبیل شاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داده بود تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند.
اما
هیچ کدام نمی توانستند و جرات نمی کردند سیمای ذات ملوکانه را با یک چشم و
یک پا به تصویر بکشند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک
پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
نقاشان
بارها دیده بودند که هر کس کوچک ترین نقد و انتقادی نسبت به پادشاه مطرح
کرده ،به بدترین نسبت های خیانت به میهن،مرتدشدن،جاسوس دشمن بودن و ده ها
تهمت اخلاقی و ناموسی متهم شده و به سخت ترین مجازات ها رسیده است؛
بنابراین می دانستند اگر پرتره ای از شاه بکشند و عیب و نقصی در اندام
ایشان به تصویر بکشند،حسابشان با کرام الکاتبین است!!
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد.
نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد.
او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.
این
نقاش در مکتب حاکمیت استبداد یاد گرفته بود که در سخت ترین شرایط تنفس
چگونه نفس بکشد و از کنار فاجعه ها با چه ترفندی به سلامت بگذرد!!
...و این گونه درس ها بود که به بسیاری از ملل جهان سوم آموخته بود که عیب ها را ببینند،اما محاسن را بگویند!!
...ستم ها را تحمل کنند، اما عدالت را به تصویر بکشند!
...اشک های ستمدیدگان را ببینند ،ولی اشک شوق بنامند!
...طوق بردگی بر گردن بنهند ،اما آن را عطایای ملوکانه و تفقدات شاهانه بدانند!!
...و چنین شد که هر کودکی در مکتب خودکامگان می آموخت که:
چرا ما نتوانیم از سیمای اعلی حضرت چنین تصاویری نقاشی کنیم؟
پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت ایشان...
این است رمز موفقیت و راز سلامت در تحت حاکمیت خودکامگی هردمبیل ها!!
این گونه شد که «تصویر» را «عکس» نامیدند؛ «عکس» یعنی همه چیز«برعکس!!»