سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

#طنزسیاهنمایی 225 کاسبان تحریم!

شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۲ ق.ظ

 #طنزسیاهنمایی 225

کاسبان تحریم!

گفت:آقای حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، در جلسه هیات دولت  گفته: "اصل" مشکل تحریم دست ایران است و می‌تواند همین هفته اگر بخواهد آن را تمام کند و می‌تواند آن را ادامه هم بدهد.

گفتم: اگر دست ایران است ،چرا پایان نمی دهد؟

گفت: چون نان بعضی ها آجر می شود! نفع کاسبان تحریم در همین است. 

می گویند قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید . لذا نزد حکیم باشی شهرشان بود رفت . حکیم بعد از ضد عفونی زخم می خواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است . می خواست آن را بیرون بکشد اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم.

از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداری گوشت با خود  می برد و با مبلغی به حکیم باشی می داد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد اما  زخم قصاب خوب نشد که نشد .
پس از مدتی حکیم چند روزی به سفر رفت  و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود به جای او بیماران را مداوا می کرد .

آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا می کند .

دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : 

تو بهتر از پدرت مداوا می کنی . زخم من امروز خیلی بهتر است . 

پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت :

از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی.

چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت . وقتی بر سر سفره متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب به پسرش گفت : 

این غذا چرا گوشت ندارد؟  مگر قصاب نزد تو نیامد ؟

پسر با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی را که لای آن مانده بود، بیرون کشیدم . مطمئن باشید کارم را خوب انجام داده‌ام!

حکیم آهی کشید و روی دستش زد و  گفت : از قدیم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار . من  خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من بیاید و مقداری گوشت برایمان بیاورد .

از آن روز به بعد درباره ی کسی که جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند ، می گویند : استخوان لای زخم می گذارد .

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۰۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی