#طنزسیاهنمایی.377 می بینید که نمی شود!!!
#طنزسیاهنمایی.377
می بینید که نمی شود!!!
گفت: بیش از یک سال از آغاز کار این دولت انقلابی می گذرد. چرا به قول هایی که داده بودند،عمل نکردند؟
گفتم: چه قول هایی دادند؟
گفت: مثلاً برای امروز وعده داده بودند:
۱.یکمیلیون واحد مسکن
۲.یکمیلیون شغل
۳.تورم تکرقمی
۴.اینترنت رایگان
۵.کاهش ۵۰درصدی هزینه درمان
۶.حل مشکل بورس
۷. متناسبسازی حقوق مردم با تورم
۸.حل مشکل مسکن جوانان در شرف ازدواج
و...
گفتم: کمی انصاف بده!یک دولت در این شرایط سخت تحریم و بحران اقتصادی چطور می تواند این همه برنامه های دشوار را عملی سازد؟
گفت: ما هم این را می دانستیم،که نمی توانند،ولی خودشان قول دادند!
می گویند پهلوانی تنومند و معرکه گیر وسط میدان ایستاده و جمعیت زیادی دور او حلقه زده بودند .او آفتابه کوچکی را به همه خلق نشان می داد و ادّعا می کرد که با این هیکل درشت و تنومند خود می رود توی این آفتابه کوچک! همۀ مردم هم ناباورانه و متعجّبانه او را نگاه می کردند.
پهلوان می گفت: اگر شما جمعیت صدهزار تومان به من بدهید،من قول می دهم بروم توی این آفتابه!
مردم یک پارچه فریاد می زدند که این کار محاله! محاله!
اما برای ارضای حسِّ کنجکاوی خود به هر قیمتی بود صدهزار تومان جمع کردند و به او دادند و گفتند:
حالا ببینیم چطور می روی توی آفتابه؟!
مرد پهلوان اول کوشید با فشار، سر خود را توی آفتابه فروکند! ولی هر چه فشاد داد نرفت که نرفت!
بعد پای راست خود و سپس پای چپ را به داخل آفتابه فشار داد؛باز هم نرفت!در آخر کوشید دستانش را توی آفتابه کند،باز هم نشد که نشد!
سر انجام با نومیدی آفتابه را گذاشت روی زمین و رویش را به مردم کرد و گفت:
مردم! شاهد بودید که من همه تلاشم را کردم که بروم توی آفتابه،ولی می بینید که نمی شود!!!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!
#شفیعی_مطهر