«رقابتها» و «رفاقتها» خاطرهها و مخاطرهها
«رقابتها» و «رفاقتها»
خاطرهها و مخاطرهها
#شفیعی_مطهر
من و مبصر کلاس ششم ابتدایی در درس ها و کسب نمره با هم رقیب بودیم. روزی ساعت اول تاریخ داشتیم. حجم درس آن روز زیاد و مشکل بود. معمولاً همیشه قبل از آمدن معلّم،مبصر، کلاس را اداره میکرد. آن روز به محض تشکیل کلاس،پیش از آمدن معلّم،مبصر با توجّه به دشواری درس آن روز مرا برای درس جوابدادن فراخواند. من هم برخاستم و پای تخته رفتم و درس را شروع کردم.
در همان زمان معلّم از راه رسید و مبصر توضیح داد که شفیعی مطهر را برای درس جواب دادن فراخواندهایم. معلّم هم به من اشاره کرد که ادامه بده.
من اتّفاقاً آن روز درس را کامل خوانده و دقیق جواب دادم. چون حجم درس زیاد بود و من همه را توضیح میدادم،حدود 20 دقیقه طول کشید. در پایان معلّم به قدری از کامل پاسخدادن درس خوشش آمد که از همۀ خواست مرا تشویق کنند.
سپس گفت: چون وقت گذشته است ،به افتخار فلانی که خیلی خوب درس را جواب گفت من درس تازه را شروع میکنم.
آن روز واکنش مبصر و نیز نگاههای زیرچشمی بچهها به او دیدنی بود!چون نقشۀ او نتیجۀ عکس داده بود!
چه خوب است «رقابتها»،حریم «رفاقتها» را نشکند و بدانیم مرگ هیچ کس بر طول عمر ما نمیافزاید!