سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

#طنزسیاهنمایی.829

ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ هزینه‌ای ﺳﻨﮕﯿﻦ دارد!!

 

گفت: استاد محمّد دادکان ضمن نوشتن نامه‌ای سرگشاده به آقای رئیس جمهور می‌نویسد:

اگر قرار باشد ناترازی در پول از بین برود، باید این ۴ مورد مدِّنظر قرار بگیرد.

گفتم: این چهار مورد چیست؟

گفت: این موارد عبارتند از:

🔸یک:ما این همه مرکز فرهنگی داریم که در سال بودجه‌های کلان می‌گیرند و خروجی خاصّی هم نداشته‌اند. همین مصوّبۀ حجاب را در نظر بگیرید. کجای این مصوبّه با شرع و دین و جامعۀ مدنی هماهنگی دارد؟
عکس دختربچه ۵ ساله‌ای منتشر شده که روسری به سر دارد ولی پایش برهنه است. معنای این عکس را در نظر داشته باشید.

🔸دو: بچه‌های برخی مدیران را که ثروت‌های مملکت را با رانت از کشور خارج کردند، بازخواست کنید و جلوی‌شان را بگیرید تا ببینید چه پولی برای مملکت ذخیره می‌شود.

🔸سه: شما باید جلوی این همه اختلاس‌ها و فساد‌های کلان را بگیرید که در روز روشن در مراکز دولتی انجام می‌شود، از چای دبش گرفته تا بابک زنجانی و دیگران .

🔸چهار: باید جلوی پول‌هایی را گرفت که از مملکت به کشور‌های همسایه می‌رود و خرج می‌شود.

گفتم: موارد جالبی است. ان‌شاءلله آقای دکتر پزشکیان با عزمی راسخ این موارد را پیگیری فرمایند.

گفت: استاد دادکان در پایان نامه می‌افزایند:

🔸مردم سوال می‌کنند چرا مملکتی که روی ثروت خوابیده باید در پول ناترازی داشته باشد؟

چرا همه جوان‌ها دارند از این مملکت فراری می‌شوند؟

تازه بدتر از این که مغز‌های این کشور در حال فرار هستند، این است که برخی بی‌مغز‌ها مسوولیت دارند.

🔸آقای پزشکیان!

سال‌ها است برای تمام درد‌ها مُسکّن تجویز شده است. شما و همکاران‌تان دیگر این کار را نکنید. شما بعد از این همه سال باید این بیمار در حال فوت را احیا کنید. این بیمار احتیاج به CPR دارد.

گفتم: با توجُّه به این که دغدغه‌های دلسوزانۀ امثال استاد دادکان کاملاً جدّی است ،آیا کسی در کشور پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌داند و توان اجرای این چهار خواستۀ معقول و منطقی و کارشناسانه را ندارد؟

گفت: مسئولان و کارشناسان کشور هم پاسخ پرسش‌ها را می‌دانند و هم توان اجرای آن‌ها را دارند،ولی...

گفتم: ولی چه؟

گفت: ولی این را هم می‌دانند،که دانستن،هزینه‌ای سنگین دارد!

دزدی مرتّباً به دهکده‌ای می‌زد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩِّ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ،ﯾﮑﯽ گفت :

ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ،

ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎیﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤۀ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ.

ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ می‌کرﺩ.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ‌ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐه ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩِ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ.

ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :

ﮐﺪﺧﺪﺍ، ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ!

ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می‌ﺷﺪﻧﺪ، ﮐﺪﺧﺪﺍ می‌گفت:
ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﻓﺮسنگ‌ها ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ می‌ترﺳﯿﺪﻧﺪ.

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ!!

گفتم: باز هم#سیاهنمایی کردی؟!

شفیعی مطهر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۰/۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی