#طنزسیاهنمایی. 891 مدیریّت شهرداری یا مرغداری؟!
#طنزسیاهنمایی. 891
مدیریّت شهرداری یا مرغداری؟!
گفت : به نظر تو چرا مسائل اخلاقی،اجتماعی و اقتصادی کشور ما حل نمیشود؟
گفتم: به قول ابل وایزمن هیچ باور ارزشی تا به صورت فرهنگ درنیاید،ماندگار نمیشود؟
گفت: چرا ارزشهای اخلاقی،اجتماعی و اقتصادی به صورت فرهنگ درنمیآید؟
گفتم: چون مدیران و مسئولان ما خیال میکنند همین که بر اریکۀ قدرت و ریاست نشستند،همه چیز با فرمان ، دستور ، مصوّبه و بخشنامه حل میشود!
گفت: آفرین! استثنائاً این دفعه حق با توست! این دفعه نظرت را قبول دارم و تازه میفهمم علّت عدم توفیق دوستم در مدیریت چیست؟
گفتم: علّت عدم موفّقیِت دوست تو در مدیریِت چه بود؟
گفتم: دوستم مدیر یک مرغداری بود. بر اثر وابستگیهای باندی به عنوان شهردار منصوب شد و کوشید با همان سبک مدیریّت مرغداری، مدیریّت شهرداری را نیز ساماندهی کند!
گفتم: سبک مدیریّت مرغداری او چگونه بود؟
گفت: دوستم یک مرغداری باز کرد. روز اول سرِ یک مرغ را بُرید و به بقیّۀ مرغها فرمان داد:
اگر کسی تا فردا سه تا تخم نگذارد، این بلا بر سرش میآید.
روز بعد میآید میبیند همه سه تا تخم گذاشتهاند،امّا یکی از آنان دوتا تُخم گذاشته!
با فریاد خشمگینانه بر سرش دادمیزند: آیا میخواهی سرت را ببُرَّم؟
طرف پاسخ میدهد: آقا، به خدا من خروسم! میفهمی؟؟ خروس!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
#شفیعی_مطهر