#طنزسیاهنمایی. 917 هر عیب که سلطان بپسندد هنر است!
#طنزسیاهنمایی. 917
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است!
گفت: ما یک رییس اداره داریم که در هیچ رشتهای تخصُّص ندارد و دربارۀ همۀ موضوعات هم اظهارنظر میکند و همۀ کارکنان اداره نیز از ترس موقعیّت و میز و مقام خود همۀ نظریّات آقای رئیس را بشدّت تایید میکنند!
گفتم: تو لااقل از روی دلسوزی عیوب این آقای رئیس را به او بگو.
گفت: میترسم! پارسال یکی از کارکنان بسیار فاضل و صاحبنظر با دلایل متعدّد یکی از نظریّات رئیس را حضوری و دلسوزانه و محرمانه با ایشان مطرح کرد.
گفتم: خب؟ موثّر واقع شد؟
گفت: بله! کاملاً!! الان یک سال است آن بندۀ خدا خانهنشین شده و با تحصیلات دکتری برای گذران زندگی در اسنپ کار میکند!
گفتم: آیا واقعاً در میان کارکنان کسی یا کسانی نیستند که اراجیف متوهّمانۀ آقای رئیس را به او تذکُّر دهند؟
گفت: گویند شاه عبّاس صفوی، رجال کشور را به ضیافت شاهانه مهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیانها به جای تنباکو، از سرگین اسب استفاده کنند.
میهمانها مشغول کشیدن قلیان شدند و دود و بوی پهنِ اسب، فضا را پر کرد اما رجال از بیم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قلیان پک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا میدادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیدهاند!
شاه رو به آنها کرده و گفت:
«سرقلیانها با بهترین تنباکو پر شدهاند. آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است.»
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند:
«براستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت.»
شاه به رئیس نگهبانان دربار، که پکهای بسیار عمیقی به قلیان می زد، گفت:
« تنباکویش چطور است؟»
رئیس نگهبانان گفت:
«به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان میکشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیدهام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت:
«مُردهشوی شما را ببرد که بهخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بهجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَهبَه و چَهچَه کنید.»
بعضیها برای حفظ پست و مقام و جایگاه خود حاضرند به هر کاری دست زده و یا هر چیزی را قبول و تایید کنند!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
#شفیعی_مطهر