سرنوشت اتوبوس هردمبیلی!! قصّه های شهر هرت. قصّۀ 183
سرنوشت اتوبوس هردمبیلی!!
قصّه های شهر هرت. قصّۀ 183
شفیعیمطهر
☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺
هر روزی که از عمر آلودۀ هردمبیل خودکامه می گذشت،صدها خبر و گزارش از افزایش فقر،دزدی،گرانی،تورُّم،اختلاس،بی عدالتی و...از سراسر شهر هرت به دربار اعلیحضرت هردمبیل می رسید.
هردمبیل روزی صدراعظم و شارل شرلی مستشار سیلگنایی را به دربار فراخواند و چندین کیلو نامههای شاکیان و گزارشهای ساواکیان را به روی میز ریخت و از آنان راه چاره خواست.
پس از ساعتی بحث و جدل سرانجام صدراعظم گفت:
اعلیحضرتا! راه چارۀ واقعی را همه میدانیم و آن تسلیمشدن به خواست ملّت است،ولی از آن جایی که خواست واقعی ملّت نابودی و براندازی ماست؛بنابراین باید همچنان برای فریب تودههای مردم راهکارهای تازه ای بیابیم. چون همۀ راهکارهای چند دهۀ گذشته نخ نما شده و دیگر کسی زیر بار قول ها و وعدههای ما نمیرود.
هردمبیل پرسید: راهکار تازه چیست؟
صدراعظم پاسخ داد: باید راه فهم و بیداری و اندیشیدن مردم را ببندیم. حقایق را یا پنهان کنیم و یا وارونه جلوه دهیم.مثلاً هر چراغ روشنگری را باید خاموش کنیم و هر زبان حقگو را ببرّیم و هر قلم آگاهیبخش را بشکنیم.
هردمبیل فریاد زد: این کارها را که چندین دهه است انجام داده و میدهیم.
صدراعظم پاسخ داد: درست است!ولی حالا باید رنگ و روی آن را عوض کنیم.
صدراعظم سپس تمثیل زیر را تعریف کرد:
🚎 اتوبوسی در مسیر کوهستانی و خطرناک در حال حرکت و با مشکلات زیادی روبه رو بود و راننده میکوشید مسافران را آرام و خونسرد نگه دارد.
🔨 ناگهان چراغ بنزین روشن شد. راننده با چکّش زد و چراغ را شکست و به مسافران گفت: نگران نباشید چراغ بنزین خاموش شد!
🪓 پس از لحظاتی چراغ روغن روشن شد. راننده با سیم چین قطعش کرد و به مسافران گفت:، نگران نباشید مشکل حل شد!
🔥 ساعتی نگذشت که رادیاتور جوش آورد. راننده آمپر را از جا کند و به مسافران گفت:
نگران نباشند،بزودی حل شد!
🚎 چند لحظۀ دیگر یکی از چرخهای اتوبوس که پنچر شدهبود و صدا می داد،راننده صدای نوار را تا آخر زیاد کرد که مسافران صدا را نشنوند!
⛔️ ضمناً راننده، اتوبوس را در خلاف جهت جاده می راند و همه ماشینهای روبهرو اعتراض می کردند. راننده مرتّب سرشان داد میکشید که شما نمیفهمید و شما خلاف مسیر میآیید!
👮♀ در همین هنگام پلیس به او اخطار توقُّف داد. راننده بدتر گازش را گرفت که پلیس را بپیچاند و با صدای بلند میگفت: پلیس غلط میکند!
😭 خلاصه ، این مسافران بدبخت که عملا گروگان راننده بودند، چارهای نداشتد جز سکوت. اگر حرفی میزدند، شاگرد راننده، فرد معترض را از پنجره به بیرون پرتاب میکرد.
📣 راننده مرتّب در بلندگو از رانندگی خودش تعریف می کرد و به مسافران میگفت:
شانس آوردید سوار ماشین ما هستید. اگر سوار ماشین دیگری بودید بدبخت میشدید!!!
ناگهان یکی از مسافران هشیار فریاد زد:🚌مسافران عزیز! کسی هدایت این اتوبوس را برعهده دارد که با الفبای رانندگی آشنایی ندارد و این عدم آشنایی را انکار میکند!! بیدار شوید و همه با هم فرمان اتوبوس را از دست او بگیریم!
شاگرد راننده فوراً او را پنجره به بیرون پرتاب کرد.در حالی که بیشتر مسافران در حال چُرتزدن بودند و ...
در این جا هردمبیل معترضانه گفت:
سرنوشت این اتوبوس که معلوم است. در آیندۀ نزدیکی به تهِ درّه سقوط میکند!
صدراعظم با کلّی عذرخواهی و شرمندگی پاسخ داد:
درست است اعلیحضرتا! درست مثل سرنوشت خود ماست!!
☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺
دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین گویه های مطهر
https://t.me/nedayemotahar