خورشید خاوران
خورشید خاوران
#شفیعی_مطهر
در تابستان سال 1338 من تازه از امتحانات نهایی کلاس ششم ابتدایی(دبستان ابن سینا) فارغ شده بودم.شعری سرودم در وصف خورشید، با همان زبان و ادبیات کودکانه خود.خیلی دوست داشتم در نشریه ای چاپ و منتشر شود.
آن روزها در کاشان روزنامه ای به نام «شفق کاشان» منتشر می شد. در این نشریه ستونی یا صفحه ای به نام «دانش آموزان ما» وجود داشت که به سرپرستی استاد علی شریف فرهنگی پیشکسوت کاشانی مدیریت می شد.
من سروده ام را برای این روزنامه فرستادم. پس از چندی دیدم که شعرم با اصلاحاتی به نام خودم در ستون دانش آموزان ما چاپ شد.
امروزه وقتی شوق زائدالوصف آن روزم را که در ذهنم مرور می کنم،به اثر تشویق آمیز چاپ و انتشار آثار نوقلمان پی می برم.بنابراین از اهالی نشر و متولیان نشریات در هر رسانه،اعم از حقیقی یا مجازی خواهشمندم نسبت به چاپ و انتشار نوجوانان نوقلم اقدام نمایند.
باشد که «فردا»ی ما را این «فرد»های امروز بهتر و روشن تر بسازند!
**************
این هم متن سروده ای که در روزنامه شفق کاشان چاپ شد:
(از بیان کودکانه و سبک ابتدایی آن پیشاپیش پوزش می خواهم.)
****************************
خورشید خاوران
سحر چون موکب خورشید پیدا گشت در خاور
تلولو زد چو دریای گهر بنمود بحر و بر
نمایان گشت چون این زورق اندر مشرق عالم
ز نورش شد منور کوهسار و دشت سرتاسر
تو گویی شد جهان زرین طلایی چون گل زردی
چنان آراست اندر گُلسِتان گل ها به صد زیور
نسیم صبح چون باد صبا از روی گل بگذشت
وزید از باغ و بستان بر فلک با عنبر و اذفر(پُربو،بسیار بویا)
نوای بلبلان از سر گرفت و نغمه مرغان
به پرواز اندر آوردند سوی گلسِتان از سر
تو گویی آسمان دریاست از آبی و بر رویش
به گردان است این زورق چو مرغان می زند پرپر
بتابید و چپو مینا گشت و گردان گشت بر گردون
به یک ساعت منور کرد دور گنبد اخضر
چو آهنگ میانروز از سر گلدسته ها آمد
ز مشرق سوی مغرب شد به امر خالق داور
چو شد بر عرصه اسما گهر بارید و نار افروخت
جهان را چون گل سرخی نمود از لاله و گوهر
همی رفت از بر گردون و سوی مغرب اندر شد
گهی تابان و گه مخفی به زیر ابر در منظر
چو شد مخفی به زیر کوه ،شد عالم چنان تاریک
که گویی کوه ناپیدا و عالم گشت چون چنبر
پدید آورد اندر آسمان بس اختران روشن
تو گفتی سر برآورده است خورشید جهان از سر
چه خوش گفتی«شفیعی» وصف خورشید جهان آرا
که شعرت هست خوش تر از عبیر و شهر و هم شکر
تابستان 1338
@amotahar