سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات استاد سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات استاد سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

(شفیعی مطهر)

بایگانی


 از زندگی عاقلانه تا بردگی ذلیلانه!

قصه های شهر هرت / قصه چهل و ششم

 

 در روزگاران قدیم مردم شهر هرت نیز چون مردم سایر کشورهای جهان با سختکوشی و تلاش و همت والای خود به کارهای تولیدی مهم  چون صنعت و کشاورزی و...مشغول بودند.آنان با هوشمندی و زیرکی خود کالاهایی با ارزش افزوده زیاد تولید و مازاد بر مصرف خود را به سایر کشورها صادر می کردند.

 بیگانگان اجنبی و خودکامگان داخلی به منظور سلطه گری و سودجویی خود کوشیدند با اعمال ترفندهایی جلوی پیشرفت این مردم را بگیرند و آنان اسیر و وابسته به خود کنند.

 بدین منظور طرحی ریختند و به موجب آن به مردم اعلام کردند که از امروز برای خرید هر سگ 20 دلار به آن ها پول خواهد داد.

 مردم شهر هرت هم که دیدند اطراف‌شان پر است از سگ؛ کم کم از کار و کوشش و کشاورزی و صنعت دست کشیدند به جنگل و بیابان ها هجوم آوردند و شروع به گرفتن‌ سگ ها کردند .مردم هر روز هزاران سگ را می گرفتند و هر یک را به قیمت 20 دلار به کارتل بیگانه می فروختند.

 به تدریج با کم شدن تعداد سگ ها مردم دست از تلاش در راه صید سگ ها کشیدند و کم و بیش به کارهای تولیدی روی آوردند.…

 بنابراین رانت خواران بیگانه پرست این‌بار پیشنهاد دادند برای هر قلاده سگ به آن ها 40 دلار خواهند پرداخت.

 با این شرایط مردم شهر هرت دوباره فعالیت صید سگ ها را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی سگ ها باز هم کمتر و کمتر شد تا دوباره مردم دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند.

 این بار پیشنهاد به 50 دلار رسید و در نتیجه تعداد سگ ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد سگی برای گرفتن پیدا کرد.

 این‌بار نیز کارتل بیزینس سگ ها ادعا کرد که برای خرید هر سگ 100 دلار خواهد داد؛ ولی مدیر شرکت چون برای کاری باید به فرنگ می‌رفت، کارها را به معاونش محول کرد تا از طرف او سگ ها را بخرد.

 بار دیگر مردم کارهای تولیدی صنعتی و کشاورزی را رها کردند و به شدت در جست وجوی بقیه سگ برآمدند.اما هر چه بیشتر می گشتند،کمتر سگ می یافتند؛ چون آنان همه سگ های ولایت را جمع آوری کرده و به شرکت خارجی فروخته بودند.

تمام شدن سگ ها در شهر هرت از یک سوی و از بین رفتن زمین های زراعی و کارخانه ها از سوی دیگر و همچنین نابودی فرهنگ کار و تلاش و نهادینه شدن فرهنگ تنبلی و مصرف زدگی همه دست به دست هم داده و نیروی تفکر و قدرت تصمیم گیری را از آنان سلب کرده بود.

 در این صورت معاون شرکت وقتی مردم را در یافتن سگ درمانده و مستاصل یافت و از سوی دیگر کار تولیدی درآمدزایی هم نداشتند ،فرصت را غنیمت شمرده،به آنان پیشنهاد کرد:

 «در غیاب مدیر شرکت، این همه سگ را در قفس ببینید! من آن ها را محرمانه هر یک 80 دلار به شما می فروشم، تا شما پس از بازگشت مدیر عامل، آن ها را به 100 دلار به او بفروشید

 مردم شهر هرت که احتمالا از یک طرف مثل من و شما وسوسه شده بودند و از سوی دیگر فرهنگ کار و کوشش و تلاش را به فراموشی سپرده بودند و حال کارکردن نداشتند،ناگزیر پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام سگ ها را خریدند...     

 ******************

 البته از آن پس دیگر کسی مدیر عامل شرکت و معاون و کارمندانش را ندید و تنها مردم بی کار و مصرف کننده ماندند و یک دنیا سگ بی ارزش...!!!

 ...و مردمی که سال ها با پول بادآورده سگ فروشی!! زیسته و به تنبلی و تن پروری خو کرده بودند ،در طلسم ویرانگر اقتصادی بیمارگونه و آلوده به رانت خواری گرفتار و اسیر شدند. بر اثر مفت خواری و مصرف زدگی، نسلی بی عار و بی هویت تربیت شده بود که دیگر فرهنگ کار نداشت ،اما به شدت به مصرف کالاهای لوکس خارجی عادت کرده بود.

*****************

....و این گونه شد که مردم شهر هرت ناگزیر دست های تسلیم را در برابر سلطه خودکامگان و بیگانگان بالا بردند ،تا بتوانند چند روزی بیشتر به زندگی عاقلانه که نه،به بردگی ذلیلانه خود ادامه دهند!!

                                «شفیعی مطهر»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر


 نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد410


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من رویاها را بادکنکی پوچ بر مسیر کوچ دیدم؛اما همین پدیده پوچ ،بار سنگین و حجم وزین واقعیت ها را به دنبال خود می کشد و به آمال تحقق می کشاند.

 من آدم های حسود و انسان های عنود را زندانی پندار باطل و گمان عاطل خود دیدم . او نمی تواند بفهمد که راه رهایی از این زندان پیراستن دل از رذائل است ،نه فرار از چهاردیواری و سلاسل. آن راه دیدن آفتاب است و این رسیدن به فاضلاب!!

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من نظم بخشیدن در سایه خشونت و نیز حاکمیت بی نظمی در پرتو عطوفت هر دو را حقیقت گریز و کمال ستیز دیدم. کمال انسانی در نظمی محبت آمیز و انتظامی خشونت گریز است.

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من توسعه فرهنگی و فرهنگ توسعه را برترین راه پیشرفت ملت ها دیدم....و کلید همه آگاهی ها در گسترش و نهادینه کردن فرهنگ مطالعه است.

یک نقاشی دیواری فوق العاده با عنوان فقر

من دنیایی بزرگ و سینه ای سترگ در دل کوچک کودکان دیدم که هنوز دنیای کوچک ما بزرگسالان نتوانسته است فروغ آن را بیالاید و به دروغ بیاراید!

ادامه دارد...

                        شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد408


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من وقتی دیدم که در این شهر کسانی هستند که به جای مردم می بینند و به جای مردم سخن می گویند،در این صورت احساس کردم چه لزومی به دیدن و گفتن و چه بهره ای از رشد و شکفتن؟!

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من در این شهر مردمی را دیدم که نه تنها در خواب غفلت،که در رختخواب ذلت فرورفته اند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.persian-star.org

من کسانی را دیدم که همه سرمایه شان در سایه شان خلاصه می شد....و چه بدبخت مردمی که زیر سایه اینان به سرمی برند!!

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من وقتی دیدم نمی توان اندیشه ای در سر داشت،با خود اندیشیدم چه فایده ای از سر داشتن و با سرداران! سر به سر گذاشتن؟!!

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

من مردمی را دیدم که در زیر بمباران رسانه ای از سرها مغز را و از گفتارها،سخنان نغز را ربوده بودند.با خود گفتم :چه سود از نهال های بی ریشه؟!! و سرهای بی اندیشه؟!

ادامه دارد...

                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۲۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۹)

               ویژه نیمه شعبان 

من مکتب انتظار را دیدم و دانستم:

با جور و جمود و جـــهل باید جنگید
تاپاک شودجهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشـــکاند
یا سرخ به خون خویــش باید غلتید  

من در قاب انتظار، سیمای زیبای عشق و امید را دیدم و فهمیدم:

بنیان کاخ هستــــــی انســــان پاکــــزاد          

  بر عدل و عقل و علم بنا می توان نهاد

 با این سه«عین»بکن ریشه سه«جیم»

جور و جمود و جهل سه عفــریت بدنهاد  

من در قاموس انتظار ظهور، صد اقیانوس سرشار نور را دیدم و آگاه شدم که:

من قطره ام اما به سر سودای اقــــیانوس دارم

من واژه ام اما به دل صد دفــــتر قامــــوس دارم

در عرصه اندیشه می رزمم سلاحم کلک و کاغذ

در ظلمت جور و جمود و جهل یک فــــانوس دارم 

من منتظر ظهور و چشم به راه نور را دیدم که چونان شمع می سوخت ، اما هماره و همیشه نور می افروخت . مشتاقانه به او گفتم:

بسوز امروز ای ققنوس مظلوم

که از سوز تو عــدل و داد خیزد

به فـــــردا از دل خاکــــستر تو

هــــزاران خوشـــه فریاد خیزد 


 من منطق انتظار و قانون بهار را دیدم و یقین کردم که:

حتی اگر حجم عظیم ظلمت در تمام طول شب از هر حنجره باریک و پنجره تاریک فریاد برآورد: مرگ بر آفتاب!!  ...اما آفتاب طلوع خواهد کرد به گاه خویش و از بارگاه خویش!

سحر گه هر مناره داد می زد

طلــــوع نور را فـــــریاد می زد

همین فریاد را شــــمع دل من

همه شب بر سر بیداد می زد

فرخنده زادروز منجی حق باوران و رهبر ستم ستیزان تاریخ بر همه انسان های امیدوار و منتظران بهار مبارک باد! 

                                           شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۰۹
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

 دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد۴۸)

من بخیلی را دیدم که برای ثروت خود حصار بود و برای وارثان، انباردار

 

Mona Lisa.jpg

 من زندگی را چون لبخند ژوکوند دیدم که در نگاه نخستین به رویت تبسم می کند ، اما در واقع می گرید. 

من «مشکلات » و « موفقیت ها » را دیدم. اولی را بر ماسه های روان نوشتم و دومی را بر مرمرهای دوران نگاشتم. 

من اصلاحگر اندیشمندی را دیدم که اصلاح نهال را از ریشه ها ، و اصلاح خصال را از اندیشه ها آغاز می کرد، نه از شاخه های سرگردان و احساسات لرزان.

 

من شکست های زیادی را دیدم. هر شکستی بیانگر بن بست بودن راهی ، و خود تجربه گرانبهایی بود.  

ادامه دارد....

                             شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۷)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من درخت حکمت را دیدم که ریشه در دل داشت و میوه هایش از سرشاخه های زبان می رویید. 

من کوهساران فلک فرسا و ملک آسا را دیدم پر از چشمه های زلال آب ، و دل های بزرگ را پر از اشک ناب

من خاطره های شکوهمند را در خاطرهای نژند دیدم که چون تیغ تیز بود .آن تیغ رگ ها را نمی برید، اما دل را زخمی می کرد. 

 

من دلی را دیدم که در لحظه ای کوتاه شکست، اما بازسازی آن در عمری به هم نمی پیوست

من اشتباهات زیادی را دیدم. چون نمی توانستم جبران کنم ، نام آن ها را تجربه نهادم.  

ادامه دارد.....

                                         شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 
نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۶)

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد .....و من دانستم که انسان همیشه و همواره عمر باید مفید و اثر بخش باشد. 

من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زیرا انسان با غرور بر دیگران می تازد ، با دروغ ،جان خود را می گدازد و با عشق سر را می بازد.

  

من موش کوری را دیدم که عاشق ترین دلدادگان بود؛ زیرا زیبایی همسرش را نادیده باور داشت.. 

من سرمایه و حاصل زندگی را دیدم، نه در اموالی که اندوخته بودم؛ بل که در قلب هایی که به آن ها عشق آموخته بودم. 

من سیمای فقر را دیدم ، نه در چهره گدای نادار ، بل که در صورت انسان زیاده خواه و طمعکار.  

ادامه دارد...

                                                شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۲۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۵)

   تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من یک ماهی را دیدم که برای رهایی از محبس تنگ مینا خود را به خاک صحرا افکند.

 ...و من آنگاه بود که دریافتم تخدیر گرچه انسان را از اندوه می رهاند، اما در ژرفای شوربختی انبوه می میراند.

 

من «تنها»یی را دیدم که دربه در به دنبال دوست می گشت.....

  و چون می یافت، به دنبال عیب هایش می گشت....

 و جون او را از دست می داد، به دنبال خاطراتش می گشت...

او رشته های مودت را می گسست و دل ها را می شکست ...و باز هم او همچنان تنها بود!  


 تبر هیزم شکن

من هیزم شکنی را دیدم که هر روز بر تلاش خود می افزود ، اما حاصل کارش کاهش می یافت.....زیرا او فرصت نداشت تا تبرش را تیز کند!! 

او به جای این که بهتر بیندیشد، بیشتر می کوشید.  

یک هیزم شکن وقتی خسته می شود که تبرش کند باشد، نه این که هیزمش زیاد باشد.

تبر ما انسان ها نیز باورهایمان است، نه آرزوهایمان!

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من خط فقر را دیدم . خط فقر دقیقا زیر پای مرفهان بی درد بود. خط فقر، پیکر نحیف و لطیف کودکی خیابانی را در زیر جرثومه سیاه و سنگین خود می فشرد و طراوت نوجوانی اش را بی رحمانه می پژمرد. 

  من « دل شکسته» ای را دیدم که تاوان لحظات « دل بستگی » اش را می داد... 

 

ادامه دارد... 

                                            شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر


 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 44)

من راهی را دیدم که به بی سرانجامی و ناکامی آن مطمئن بودم و آن راه خوشنود کردن همگان بود!! 

 من مدیری را در اوج کارآمدی دیدم ؛ زیرا او می دانست کی و در کجا و چه مقدار از قدرت خود بهره گیرد.

 

 من «صدا»یی را شنیدم و « سیما»یی را دیدم که تلاشش نه تنویر اندیشه ها، که تخدیر ریشه ها بود؛  آگاهی بخشی آن نه «کاری سیاسی » که « سیاسی کاری » بود ؛ او اندیشه ها را به جای انتشار ، به حبس در حصار انحصار فرامی خواند. 

 

 من روشنگری را دیدم که بر این باور بود که پوسته شب سیاه ، خورشید روشن پگاه را در نهانگاه خود نهفته است. او همه طول شب بر آن پیکره سیاه چنگ انداخت و جان را در این گدازه گداخت . او حتی سینه سیاه شب را شکافت؛ اما خورشیدی نیافت......و من دریافتم که گل به گاه خود می شکفد و پرده  غنچه را می شکافد

 

 من انسانی را و گرگی را دیدم که هر دو می خوردند و می خفتند و شهوت می راندند. در این عرصه ها اشتراک ها را یافتم، اما افتراق ها را درنیافتم؛ تا این که انسان اندیشید.... 

ادامه دارد....

                                                شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۳) 



من کسی را دیدم که روی ترازو ایستاده بود تا وزن خود را بسنجد . او در همان حال شکم خود را تو داده بود تا سبک شود!!.... و من اطراف را نگریستم . او خیلی مشابه داشت... 

 من انسانی را دیدم که با یک تصمیم ، آستانه راه رستگاری و سبکباری را گشود. در نتیجه عمری را با رامش بیشتر و آرامش بهتر زیست. تصمیم او این بود که از آن پس در رفتار با دیگران تنها کمی مهربان تر باشد!! 

 

 من جهان هستی را دیدم. نگاه و نگرش من بصارت بیشتر و شفافیت بهتر نیاز داشت؛ بنابراین بر آن شدم هر از چند گاهی با قطراتی از زلال اشک آن ها را بشویم تا راه رشد و رویش را بهتر بپویم. 

 من جهان سوم را دیدم ؛ در حالی که آبادگرانش ، همه خانه خراب و ویرانگرانش همه شاداب بودند.

 من بسیاری از انقلاب ها را دیدم که به کژراهه انحراف یا به دره سقوط افتادند و بسیاری از انقلابیون را دیدم که جانشان را نه در راه تحقق اهداف و اصول، که در طریق افراط و افول نهادند؛اهداف و اصولی که برای تحقق آن ها انقلاب کرده بودند. 

ادامه دارد....

                                                         شفیعی مطهر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۳
سید علیرضا شفیعی مطهر