سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

    دل دیدنی های شهر سرب وسراب(4)

    عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۶:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر
    عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

جام جان

 

 
عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب وسراب(3)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب وسراب(2)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۶:۳۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب وسراب(2)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

روایت هایی از رویت شهر هرت  


یا شهر سرب وسراب(1)  


ادامه دارد...

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(2)

کاه یا گندم؟!

 من کشاورزانی را دیدم که گندم می کاشتند

 و به گاه درو ، کاه را برمی داشتند

 و گندم را فرومی گذاشتند!  

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۷:۲۸
سید علیرضا شفیعی مطهر


       

     دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۱)

  سال هاست که از شهر هرت ،رویت ها داشتم و روایت ها نگاشتم ؛ از این شهر شهیر و دیار تزویر ، قصه ها نوشتم و غصه ها سرشتم ؛ اما هماره در این اندیشه بودم که بر این دیار همجوار و حصار انحصار گذری و سفری در عرصه مجاز و قلمرو غماز داشته باشم.  

  اکنون فرصتی دیدم و سفری را آغازیدم . این دفتر سفرنامه من است از این شهر شگفت انگیز و دیار رنگ آمیز ؛ شهری سیراب از سرب و سراب و تشنه جرعه ای از آفتاب !

                          

   حفظ«وحدت» با نفی «وحدانیت»

من شهری را دیدم که برای ایجاد وحدت ، مردم را قالب گیری! می کردند  

و برای حفظ این وحدت یک دستگاه ماشین چمن زنی اختراع کرده بودند که هر کس قد و اندازه فکر و اندیشه اش بیشتر رشد می کرد و از دیگران فراتر می رفت،

 سرآمد او را می بریدند تا وحدت کاملا حفظ شود.  

هر روز صبح در این پادگان فکری  همه اندیشه ها را به خط می کردند و فرمانده شعورها با یک فرمان نظامی : از جلو نظام !! همه اندیشه های متجاوز از حد و حدود را مشخص می کرد و به دست تیغ ماشین جمن زنی می سپرد!  

...و بدین سان با نفی«وحدانیت»،«وحدت»را برقرار می کردند!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 هردمبیل ،استاد تیراندازی!

قصه های شهر هرت / قصه پنجاه و هشتم

روزی اعلی حضرت هردمبیل در میدان تیر، سربازی را دید که تیرهایش به خطا می‌رفت .او را فراخواند و تفنگ را از دست یک سرباز گرفت و گفت:

حالا خوب دقت کن!  تا شیوه درست تیراندازی را به تو یاد بدهم!

سپس هردمبیل از آنجا که هیچ مهارت و هنری از جمله مهارت  تیراندازی نداشت ،پس از نشانه گیری دقیق  تیری شلیک کرد که اصلا به تخته نشانه هم نخورد! 

بعد زیر چشمی نگاهی به سربازان انداخت و احساس کرد که همه سربازان آماده اند تا از خنده منفجر شوند! اما با سختی و از روی ترس خودشان نگه داشته اند! بنابراین برای حفظ موقعیت رو به سرباز کرد و گفت:

متوجه شدی؟! تو این طوری تیراندازی می‌کردی!!

 پس از این رسوایی و افتضاح هردمبیل، اطرافیان و فداییان اعلی حضرت برای غلبه بر جو رسوایی یک پارچه شعار سر دادند که:

ای آرش کمانگیر 

تیراندازی رو یادگیر!

 (شفیعی مطهر)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۱
سید علیرضا شفیعی مطهر