سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 #طنزسیاهنمایی/ 54

خجالت نمی کشی؟!

پخمه گفت: من دوربینی برای کنترل سرعت در بزرگراه ها اختراع کرده ام!

گفت: آفرین بر تو! همیشه به جای زبان درازی و #سیاهنمایی از این گونه کارهای مثبت بکن.خب،حالا بگو ببینم این دوربین تو چه امتیازاتی نسبت به دیگر دوربین های مشابه دارد؟

گفت: دوربین من به قدری حسّاس است که حتّی اگر خودروی نیم کیلومتر بیش از حدِّ مُجاز براند،آن را ثبت و گزارش می کند! فقط یک عیب بسیار کوچک دارد!

گفتم: چه عیبی؟

گفت: فقط سرعت های بیش از 5کیلومتر غیرمُجاز را نمی تواند ثبت و گزارش کند!

گفتم: خسته نباشی!!خیلی زحمت کشیده ای!! این هم شد اختراع؟!مهم سرعت های بالاست که خطرآفرین است! تو خجالت نمی کشی به این می گویی اختراع تازه؟!

گفت: آخر من دیدم دزدان و اختلاسگران و فاسدان بزرگ سر از کانادا و...درمی آورند و کسی کاری با آن ها ندارد،ولی آفتابه دزدها محاکمه و به اشدِّ مجازات محکوم می شوند. بنابراین فکر کردم ارقام درشت اهمّیّتی ندارد؛ این چیزهای کم و اندک مهم است!!   

می گویند یک نفر در مسجد گناه زشتی انجام می داد. یکی آن را دید و گفت:

تُف بر تو! در مسجد و این کارها؟!

فرد گناهکار گفت: تو خجالت نمی کشی؟در خانۀ خدا تُف می اندازی؟! بگذار کارم تمام شود ،حسابت را می رسم!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۲۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

 «پخمه ترین» در جایگاه «نُخبه ترین»!! 

قصّه های شهر هرت/قصّۀ88

#شفیعی_مطهر

اعلی حضرت هردمبیل داشت کم کم پیر می شد. تصمیم گرفت پسر خود هردمبیلَک را به مقام ولایت عهدی منصوب کند. ولی او خیلی خِنگ و کم عقل بود. بنابراین برای او یک معلم خصوصی گرفت تا او را آموزش دهد. بدین منظور جمعی از آقازاده های درباری را در کلاسی گردآوردند تا آقا معلم هردمبیلک و بقیّۀ بچه ها را آموزش دهد.

معلم روز اول به بچّه ها گفت: من امروز دو تا درس به شما می دهم.باید بعد از کلاس هر کجا رفتید، بکوشید در انجام همۀ کارها از این دو درس استفاده کنید.

نخستین درس آقامعلم این بود: «کار از محکم کاری عیب نمی کند!» 

و درس دوم:«از هر وسیله در جای مخصوص خود استفاده کنید!»

آقا معلم درباره این دروس بیش از یک ساعت با بیان مثال های متعدّد، مواردِ کاربُرد آن ها را توضیح داد. مثلاً میزی به ایشان نشان داد و گفت: 

این میز روی سه تا پایه هم سرِپاست،ولی اگر چهار پایه داشته باشد،محکم تر قرار می گیرد.

یا این تابلو با یک میخ هم روی دیوار نصب می شود،ولی با دو یا سه تا میخ محکم تر روی دیوار می مانَد. 

مثلاً فرق گالش با کفش چرمی این است که در معابری که آب جمع شده با گالش می توان به وسط آب ها رفت،زیرا آب به داخل گالش نمی تواند نفوذ کند.

خلاصه آن روز از شاهزاده و سایر بچّه ها خواست که پس از کلاس در انجام هر کاری بکوشند از این درس ها استفاده کنند.

اتّفاقاً عصر آن روز والاحضرت هوس کرد گشتی در بازار سرپوشیدۀ شهر بزند و احتمالاً اگر از چیزی خوشش آمد،آن را بخرد. در وقت خروج از قصر باران می آمد.لذا گالش پوشید و چتری هم به دست گرفت.

در کوچه ها همین طور که به سوی بازار می رفت،در یک طرف کوچه سنگفرش بود و طرف دیگر که گودتر بود،مقداری آب و گِل و لای جمع شده بود. والاحضرت بر خلاف سایر مردم به میان آب های گُل آلود رفت! همۀ مردم تعجُّب کردند و به او گفتند: 

چرا به وسط آب و گل و لای رفتی؟ این سوی کوچه که بهتر است.

پاسخ داد: آقا معلم گفته گالش را برای عبور از داخل آب و گل درست کرده اند. باید از هر چیز در جای خود استفاده کرد!!

همه پنهانی خندیدند،ولی کسی جرات نکرد از والاحضرت انتقاد کند!

گذشت تا وارد بازار سرپوشیده شد. مردم وقتی به زیر سقف بازار می رسیدند،چترهای خود را می بستند؛ ولی والاحضرت همچنان با چتر باز در بازارها حرکت می کرد.

مردم هر چه به او می گفتند: 

والاحضرتا! اینجا سقف دارد. اینجا که دیگر باران نمی بارد! چتر خود را ببندید!

والاحضرت پاسخ می داد: کار از محکم کاری عیب نمی کند!

مردم همه یواشکی در دل خود می خندیدند و سرِ خود را پایین می انداختند و می  رفتند! همه در دل خود می گفتند چقدر ما بدبختیم که این کودک کودن سلطان آینده ماست!!  

روزی آقا معلم با شاگردانش از جمله هردمبیلک در کلاس درس دور هم نشسته بودند. وقتی همه برخاستند ،دیدند هردمبیلک برنمی خیزد. از او پرسیدند:

چرا برنمی خیزی؟

پاسخ داد: انگشتم را داخل این حلقه کرده ام.حالا گیر کرده بیرون نمی آید!

رفتند و آهنگری را آوردند و انگشت او را از حلقه درآوردند.

 روز بعد دوباره وقتی همه بچّه ها برخاستند،دیدند باز هم هردمبیلک نشسته است. وقتی علّت را پرسیدند،پاسخ داد: 

باز هم انگشتم در همین حلقه گیر کرده!

به او گفتند:چرا دوباره انگشتت را در همان حلقه کردی؟

گفت: می خواستم ببینم آیا انگشت من لاغرتر یا حلقه گشادتر شده یا نه؟!

یک روز دیگر هردمبیلک گریه کنان به نزد آقا معلم رفت و گفت:

من از یکی از همشاگردی ها شکایت دارم.او به من می گوید تو هیچ غلطی نمی توانی بکنی!

آقامعلم فوراً گفت: بی خود گفته. تو تا زمانی که شاهزاده هستی هر غلطی می توانی بکنی!

هردمبیلک شاد و خندان برگشت و پیش بچه ها کلّی پُز داد که هر غلطی می تواند بکند!!

روزی آقامعلم در کلاس از هردمبیلک پرسید :فرق بین خر و الاغ چیست؟ 

فوراً جواب داد: عین حضرت عالی و جناب عالی.!!

کلاس منفجر شد از خنده! و معلم با خشم گفت: آفرین!کرّه خر!


روزی آقامعلم علوم تجربی درس می داد.پس از شرح مفصّل درباره ریه و تنفُّس از هردمبیلک پرسید: 

پسرم! اگر کسی وقت نفس کشیدن سینه اش بسوزد،چه باید بکند؟ 

هردمبیک پاسخ داد: آقا !باید چند روز نفس نکشد تا سینه اش خوب شود!

همۀ مردم این حرف ها را در دل خود یا درگوشی می گفتند،ولی نه آن روز و نه هیچ گاه، هیچ کس جرات نکرد مردم را گِردآوَرَد و علنی مردم را بیدار کند تا زیر بار زور این هردمبیل های زورگو و خودکامه نروند!!

وقتی سال تحصیلی به پایان رسید،طبق معمول هرساله رتبه های برتر شهر هرت توسط صداوسیما و سایر رسانه ها معرفی می شدند و ضمن تجلیل فراوان، برای آنان جوایزی درنظر می گرفتند.

عصر آن روز وقتی همۀ رسانه ها اسامی رتبه های بالا را اعلام کردند،مردم ناگهان نام والاحضرت هردمبیلک را به عنوان رتبۀ اول کشور در صدر اسامی نُخبگان مشاهده کردند!!

بدین گونه «پخمه ترین» فرد شهر هرت بر جایگاه «نُخبه ترین» تکیه زد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۴۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

سهم مسلمانان در تولید جهانی 

 

۲۰درصد جمعیت دنیا مسلمان هستند(بیش از یک میلیارد نفر).

ولی تنها ۵ درصد تولید ناخالص ملی دنیا - یعنی کمتر از کشور فرانسه !- را دارند . 

(کیهان-۱۴/۱۲/۸۰)

 

نکته : حضرت محمد (ص) پیامبری بود که در باره مشی زندگی پر برکت ایشان گفته اند : 

"قَلیلُ المَوُونَه وَ کَثیرُالمَعُونَه "بود . 

یعنی مصرف و هزینه اش کمتر از همه و تولید و کمکش به دیگران بیش از همه بود .

امام صادق (ع) می فرمایند : "کوُنوا لَنا زَیناً وَ لاتَکونوا عَلَینا شَیناً ".

ای مسلمانان ! برای ما مایۀ زینت و آبرو باشید و مایۀ ننگ و عار نباشید !

آیا ما مسلمانان جهان برای این پیامبر و امام مایۀ افتخار و زینت هستیم یا.....؟! 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

با عرض تسلیت سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1471)

«حسرت گفتن» و «فرصت شکفتن»

 

 هر «پگاه نوروز» این «نگاه روز» را 

در «یاد»ها «فریاد» می زند،

که «زمستان سرد» و «دوران درد» ،

هر چند «بیش بپاید» و بر «تشویش بیفزاید»،

سرانجام «گزیری» و «گریزی» ندارد،

جز این که «بساط سپید» و «انبساط پلید» خویش را 

«بی توشه ای رام برچیند» و «در گوشه ای آرام بنشیند»! 

در پسِ هر «خزانی زرد»،«زمستانی سرد» فرامی رسد .

آن نیز «دیری نمی پاید» و «دوری نمی آساید»،

که «نسیم بهارِ وِداد می وزَد» و «سَمومِ زمستان بیداد به انزوامی خزَد»!

ولی زینهار از «بهار بی باغبان» و «مهار خسروان» ،

که «انبوه علف های هرز» همۀ «هدف های کشاورز» را 

با «پژمُردن گُل ها» و «افسُردن سُنبُل ها» نابود سازد!

بهار،«فصل رویِش» است با «اصل پویِش»!

نگذاریم «تبسُّم بر لبِ گُل ها بپژمُرَد» و «ترنُّم بر لبِ بلبل ها بیَفسُرَد» !

دریغ اگر «غنچه های نشکفته را پرپر» کنند و «سخن های نگفته را خون جگر»!

افسوس اگر «حسرت گفتن» و «فرصت شکفتن» بر لب ها بماند!

#شفیعی_مطهر

---------------------------- 

انبساط: گشاده رویی،شادی،بازشدن،گسترده شدن

وِداد: دوستی ،محبّت،دوست داشتن

سَموم:باد زهرآگین،باد خفقان آور

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی /53

لجبازی!

پخمه گفت: من برای وزارت آموزش و پرورش پیشنهادی تربیتی دارم.

گفتم: آفرین! پیشنهادت چیست؟توضیح بده!

گفت: پیشنهاد می کنم در مدارس درسی تحت عنوان گسترش فرهنگ اعتیاد به دخانیات و موادّ مخدِّر  برای دانش آموزان بگذارند!

گفتم: امروز یا سرت به جایی خورده یا یک چیزی زدی!! وگرنه وظیفۀ تربیتی مدارس مبارزه با اعتیاد است.

گفت: نه سرم به جایی خورده و نه چیزی زدم؛بلکه حساب دو،دوتا چهارتاست!به قول تو تا حالا هم وظیفۀ مدارس مبارزه با اعتیاد بوده و هست،ولی بر اساس گزارش جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران، میزان استعمال دخانیات در میان دانش آموزان 13تا 15سال که در سال 82حدود 12درصد بوده است در سال 86 به حدود 27درصد افزایش یافته است.یعنی ظرف 4 سال بیش از دو برابر شده،حالا سوال من این است که اگر مدارس به جای مبارزه با اعتیاد به تبلیغ آن می پرداختند،چه می شد؟!

من گمان می کنم دانش آموزان دارند با مربّیان خود لجبازی می کنند.

می گویند دو گدا در خیابانی نزدیک واتیکان کنار هم نشسته بودند. یکی صلیب گذاشته بود و دیگری ستاره داوود... مردم زیادی که از آنجا رد می شدند، به هر دو نگاه می کردند و فقط در کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود، پول می انداختند.

کشیشی از آنجا می گذشت، مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که صلیب دارد پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد. رفت جلو و گفت: 

رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا مرکز مذهب کاتولیک است. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی پول نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار یه گدای دیگری که صلیب دارد. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به اون یکی پول می دهند نه تو.

گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرف های کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت:

هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۳۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1470)

 

«بنده» یا «شرمنده»؟!

انسان با دیدن یک «دل آشوبی» از دوست،یک عمر «خوبی» را فراموش می کند

و می خواهد فوراً آن «بی انصافی» را «تلافی» کند؛

ولی خدای مهربان یک عمر «بدی» و «بی خردی»را 

از یک «بنده»می بیند،ولی او را «شرمنده» نمی کند 

و با یک «کار خوب» و «ابتکار مطلوب» او را می بخشاید.

«غفّار» با یک «استغفار»،

«کوهی از گناه» را با یک «آه» 

و عمری «نافرمانی» را با یک لحظه «پشیمانی» می بخشاید.

بیاییم  «رحمانی ببخشاییم»،تا بتوانیم «انسانی بیاساییم»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------- 

دل آشوب:آن چه باعث آشوب و به هم خوردگی دل شود

بخشودن: عفوکردن،از گناه کسی درگذشتن،(بخشایش:درگذشتن از گناه)

بخشیدن:عطاکردن،(بخشش:بذل مال)      

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

دعای شاهانه!!

قصّه های شهر هرت/قصۀ 87

 #شفیعی_مطهر

اعلی حضرت هردمبیل و درباریان متملّق و چاپلوس او برای بهره برداری از عقاید مذهبی مردم شهر هرت می کوشیدند به جایگاه سلطنت ،قداستی آسمانی بدهند. بدین منظور داستانی خیالی ساختند که هردمبیل در دوران کودکی روزی از روی الاغ پرت می شود.هردمبیل فریاد می زند: یا مولانا!

فوراً دستی از غیب او را در هوا می گیرد و آرام روی زمین می گذارد!

از آن پس در بین مردم شایع می کنند که آن دست خدا ! بوده و هردمبیل «مستجاب الدّعوه» است.بنابراین علاوه بر لقبِ «ظِلّ الله» به دنبال اسم او دعای«ایَّدَهُ الله» هم افزودند!

بدین وسیله به هردمبیل شخصیّت قدسی می دهند و سال ها اقشار وسیعی از مردم ساده لوح و نادان را می فریبند.

سال گذشته اتّفاقاً در شهر هرت خشکسالی سختی بروز کرد ،به طوری که همۀ صحراها و دشت ها و باغ ها در شُرُف خشکیدن بود.کم کم سروصدای مردم بلند شد که حالا که شاهنشاه ما «ظلُّ الله»،«ایّده الله» و «مستجاب الدّعوه» است،چرا به درگاه خدا دعای طلب باران نمی خواند؟!وقتی ما گناه کاریم و خشم خدا ،باران رحمتش را از ما دریغ کرده،چه کسی در درگاه خدا عزیزتر و محبوب تر از اعلی حضرت هست که دعای طلب باران بخواند؟!

این شایعه به صورت یک مطالبۀ همگانی درآمد. هردمبیل ناگزیر شد به همۀ مردم فراخوان داد و روزی همۀ اعوان و انصار و جیره خواران و مواجب بگیران درباری را فراهم آوردند و در حالی که در رکاب اعلی حضرت ذلیلانه می دویدند،شعار می دادند:

هردمبیل مقدّس/به خشکسالی بگو بس !

دعا بخون بارون بیاد / گوشت و برنج و نون بیاد!

خلاصه هردمبیل را با شعارهای عوام فریبانه وارد میدان کردند.هردمبیل هم پس از نطق غرّایی دعاهایی خواند و از خدا درخواست باران کرد.

مردم اصرار کردند که از خدا بخواه همین فردا باران ببارد. هردمبیل که ژستی مقدّس مآبانه به خود گرفته و طوری وانمود می کرد که خدا گوش به فرمان او ایستاده تا زمان بارش باران را تعیین کند،بنا به اصرار مردم تاکید کرد که:خدایا! همین فردا باران ببار!

مردم شادی کنان هورا کشیدند و به ذات ملوکانه دعا کردند!

پس از پایان مراسم دعای طلب باران،جمعیت متفرّق شدند و اعلی حضرت به کاخ شاهانه تشریف بردند. وقتی شاه با خواصّ درباری خلوت کرد،رو به ایشان کرد و گفت: خب، این دعای طلب باران!حالا اگر باران نبارید،ما چه جوابی به مردم بدهیم؟با رسوایی عدم اجابت دعا چه کنیم؟

وزیر اعظم به عرض رسانید: خبر تلخ تر این که باغستان های کاخ نیز در شُرُف خشکیدن است! اگر باغستان های کاخ نیز بخشکد،دیگر حنای ما پیش مردم هیچ رنگی نخواهد داشت!

بعضی چاپلوسان افراطی به عرض رساندند که فعلا اعلی حضرت به سازمان هواشناسی دستور دهند که برای فردا هوای بارانی پیش بینی کند. تا مردم امشب را با امید به باران فردا با دل خوش بخوابند!

شاه برای فردا که هیچ ،حتی برای لحظاتی دیگر نیز نمی توانست تصمیمی بگیرد و تدبیری بیندیشد، ولی این پیشنهاد ناپخته را پذیرفت و فوراً به رئیس هواشناسی دستور داد که برای فردا،بارش باران پیش بینی کنید. 

کارشناسان هواشناسی وقتی این دستور مافوق را دریافت کردند، به رئیس گفتند: پیش بینی ما این است که اتّفاقاً هوای فردا کاملاً آفتابی است. اگر ما باران پیش بینی کنیم،رسوا می شویم و دیگر مردم حرف ما را نمی پذیرند!

رئیس گفت: فعلاً چاره ای نداریم! چه فرمان یزدان،چه فرمان شاه!

ناگزیر هواشناسی ضمن صدور اعلامیّه ای ضمن پیش بینی بارندگی شدید،به همۀ مردم درباره جاری شدن سیلاب در خیابان های شهر هشدار داد!

در حالی که مردم شهر آن شب غرق شادی و رقص و پایکوبی بودند،در دربار هردمبیل همه از نگرانی رسوایی و دلشورۀ اعتراض های مردمی در فردا خواب نداشتند.

 سرانجام فردا فرارسید .در همۀ پهنای آسمان حتّی لکّۀ ابری هم دیده نمی شد.مردم همچنان چشم به راه باران بودند.حتی این آفتاب را هم نشانه ای از کرامت شاهانه می پنداشتند که خداوند می خواهد به طور ناگهانی ابرهای بارانزا را بفرستد !

ولی ظهر شد و عصر و غروب هم گذشت.بارش باران که هیچ،حتّی لکّۀ ابری هم در آسمان پیدا نشد! 

در شهر کم کم پچ پچ مردم شنیده می شد و مردم داشتند به دعای شاهانه و فریب های حکومت بدبین می شدند.این خبرهای تلخ به اعلی حضرت می رسید و کلافه می شد.سرانجام درباریان را جمع کرد تا برای توجیه این رسوایی چاره ای بیندیشند.

یکی از مشاوران گفت: حالا که این وضع پیش آمده،برای ما حفظ آبروی اعلی حضرت واجب ترین وظیفه است. اگر هیمنه و کوکبۀ اعلی حضرت بشکند، همه ما از بین می رویم. ادامۀ حیات ما به حفظ حیات و آبروی اعلی حضرت وابسته است. 

شاه گفت: آفرین! درست گفتی.ولی بگو چه کنیم تا آبروی ریخته را جمع کنیم؟

مشاور گفت:باید همۀ تقصیرات را از گردن شاهنشاه برداریم و بر دوش دیگران بگذاریم. مثلاً بگوییم تقصیر هواشناسی است که اشتباه پیش بینی کرده! یا اصلاً می گوییم یکی از مشایخ فرشتۀ عذاب را در خواب  دیده که گفته علّت نباریدن باران ناسپاسی مردم است که قدر اعلی حضرت هردمبیل را ندارند و تقصیر مردم است که از بس در برابر حکومت عادلانۀ اعلی حضرت ناشکری کرده اند، آتش خشم خداوند هنوز خاموش نشده .مردم باید همه در معابد جمع شوند و ضمن دعا به ذات ملوکانه از ناشکری های خود در برابر خدمات اعلی حضرت اظهار ندامت و توبه کنند تا خداوند آنان را ببخشد و با توبۀ آنان باران رحمتش را سرازیر کند! 

شاه و همۀ درباریان این نظر را پسندیدند و قرار شد از فردا همۀ رسانه ها و تریبون ها همین تبلیغات را منتشر کنند.

...و این گونه شد که باز هم همۀ تقصیرها به گردن مردم ساده لوح افتاد!

آیا ساده لوحی و عوامیگری کم گناهی است؟!پس عذاب خشکسالی برای این مردم چندان غیرعادلانه هم نیست!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1469)

 «طناب پوسیده» و «آب بیوسیده»

چه زشت است «شهریاری پست» با یاری «یاران همدست»،

ملّتی «دل مُرده» و «سرسپُرده» را

با «طنابی پوسیده» به امید یافتن «آبی بیوسیده»،

به ژرفای چاهی «بی آب» و پر از «سراب» بیفکنند

و با «گُسستن طناب» و «بستن راه انتخاب»،

به همۀ «اقشار»،«فشار» وارد آورند ؛

 نه به «دادشان» برسند و نه به «فریادشان»!

در این جا نه تنها «شهریاران دُژآگاه»،که «شهروندان ناآگاه» نیز 

باید «تاوان بردگی» و «خُُسران سرسپردگی» خویش را بپردازند.  

زیرا هیچ «خردپیشه» بدون «اندیشه»،

به هیچ «عماد»،«اعتماد» نمی کند .

همۀ «پریشانی های شر» ریشه در «نادانی های بشر» دارد*.

#شفیعی_مطهر

------------------------------ 

بیوسیدن: امیدداشتن، توقّع داشتن، طمع کردن به چیزی،چاپلوسی

دُژآگاه: بداندیش ،بددل ،بدخو، تندخو، نادان و بی تربیت

عماد : تکیه گاه ،بنای بلند

*رسول الله (ص): خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ؛ 

خیر دنیا و آخرت با دانش است و شرّ دنیا و آخرت با نادانی. (بحارالانوار، ج79، ص170)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #سیاهنمایی/ 61

پیاده یا سوار؟!

پخمه گفت: سال هاست بسیاری از مسئولان هر جا هر چه را خراب می کنند،وقتی با اعتراض روبه رو می شوند،می گویند  داریم اسلام را پیاده می کنیم!

گفتم: خب! حالا اسلام را واقعاً پیاده کردند؟ 

گفت: بعله! کاملاً! اسلام را پیاده کرده،خودشان سوار شده اند!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1468)

«توله های خنّاسی» و «کوتوله های سیاسی»

آن گاه که سایۀ «توله های خنّاسی» و «کوتوله های سیاسی»،

به «بلندی» و «شکوهمندی» بگراید،

این نشانۀ «غروب خورشید آزادگی» و «سرکوب شدید ایستادگی»است. 

چون «زاغ های مست» و «کلاغ های پست»،

«باغ را جایگاه آواز» و «راغ را جولانگاه پرواز» قراردهند،

«گل ها باید بپژمُرند» و «بلبل ها باید بیفسُرند»!

باغ دیگر «عرصۀ نوحه نوایی» است،نه «صحنۀ نغمه سرایی»!

بیاییم «زاغ های سفاهت» و «کلاغ های بلاهت» را

از «گلستان زندگی» و «بوستان ارزندگی» برانیم 

تا «گل های داد چهره گشایند» و «بلبل های استعداد نغمه سرایند»!

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

خنّاس: شیطان،آدم بدکار و شیطان صفت

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۱۹
سید علیرضا شفیعی مطهر