سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 #سیاهنمایی/ 60

من زن و بچّه  دارم!!

پخمه گفت: یادته سران سه قوّه در مناظرات انتخابات 96 چه اتّهاماتی علیه یکدیگر مطرح کردن؟ آیا حرفایی که می گفتن راست بود؟

گفتم:بله! اینا که دروغ نمیگن! اگر اینا دروغگو باشن،کی راستگوست؟!

گفت: پس هر سه راست گفتن؟ یعنی....؟!!

گفتم: باز هم میخوای#سیاهنمایی کنی؟ 

گفت:من که چیزی نگفتم!

گفتم:خب ،می خواستی بگی یعنی چی؟!

گفت: من زن و بچه دارم!! بگذریم!!

میگن در مبارزات مشروطه به یکی گفتن:تو طرفدار استبداد هستی یا مشروطه؟

گفت: من زن و بچّه  دارم!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

خاطره ها و مخاطره ها

خوش به حالت که این قدر خوبی!

در سال های خیلی قدیم دوستی داشتم ساده دل،بی ریا و مخلص و بی کلک. او کارگری می کرد و اصلا سواد نداشت.هر وقت با هم روبه رو می شدیم ،تکیه کلامش این بود:«خوش به حالت که این قدر خوبی»!

من آن زمان ها درباره معنی و مفهوم این جمله نمی اندیشیدم و آن را جزو تعارفات معمول ارزیابی می کردم. 

اکنون سال های سال از آن زمان ها می گذرد و من از او بی خبرم ولی هر چه بیشتر روی این جمله فکر می کنم،بیشتر به مفهوم و ژرفای حکیمانه بودن آن پی می برم. من گر چه مصداق این جملۀ حکیمانه نیستم و آن را ناشی از حُسن نظر ایشان می دانم،ولی مفهوم جمله را بسیار حکیمانه ارزیابی می کنم . زیرا «خوب بودن» هر کس نشانۀ زیرکی و هوشیاری اوست. هر کس معنی زندگی را بفهمد و خوشبختی و رستگاری هر دو جهان را با هم بخواهد، بهترین گزینه «خوب بودن» است!

و من یقین می دانم این جمله برآمده از قلب پاک و زلال گویندۀ آن است؛زیرا سوادی نداشت که در جایی آن را خوانده و فراگرفته باشد!

بیاییم همیشه و همه جا و برای همه کس فقط «خوب» باشیم! خوب!!!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1467)

 

«حرفی برای گفتن» و «شگرفی برای شکفتن»

 

یک کاغذ نه «پلید و پشیز»،که هر چند«سفید و تمیز» هم باشد،

هیچ کس آن را  «قاب» و در «نقاب» نمی کند؛

ولی اگر بر روی آن «عبارتی حکیمانه» برای «عبرتی عارفانه» بنگارند،

آن را در «قابی نفیس می آرایند» و با «القابی سلیس می ستایند»!

بنابراین برای «رستگاری در زمین» و «ماندگاری در زمان»،

باید «حرفی برای گفتن» و «شگرفی برای شکفتن» داشته باشیم.  

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

شگرف: عجیب، نیکو و خوش آیند، کمیاب و بی نظیر در خوبی و زیبایی

پشیز: پول سیاه،سکّۀ مسین کم ارزش

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۱۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #سیاهنمایی/59

 کی 65 میلیارد را داده و کی گرفته؟!

پخمه گفت: آقای میرسلیم نماینده تهران در مجلس گفته اند:

برای پس گرفتن یک طرح تحقیق و تفحص 65 میلیارد تومان فقط به یک رئیس کمیسیون در مجلس پرداخت شده است. 

گفتم:باعث تاسف است که در حکومتی که با نام اسلام اداره می شود چنین فسادهای بزرگی  روی دهد. حالا کی داده و کی گرفته؟

گفت: فعلا همه پرسشگرند!کسی پاسخ نمی دهد!

گفتم:تو به چه کسی یا کسانی مشکوک هستی؟

گفت: زمانی دزدی شبانه خانۀ ما را زد. پس از شکایت، پلیس از من پرسید: 

 به چه کسی مشکوک هستی؟

پاسخ  دادم: به همان دزدی که اموالم را برده!!

پلیس گفت: این را که همه می دانیم! اسم ببر!

پاسخ دادم: می ترسم!!

حالا هم من می ترسم اسمی از دزدان ببرم ، همه را رها کنند و مرا بگیرند! 

گفتم: بار هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۰۶:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1466 )

«خواب» یا «رختخواب»؟!

چه بسیارند افرادی که هر «پگاه» و در هر «سحرگاه»، 

چون «سحرخیزند»،زود «برمی خیزند»،

البتّه نه از «خواب»،که از «رختخواب»!

آن چه برای انسان ها «تحوُّل می آفریند» و «راه تکامل را برمی گزیند»،

نه تنها «بیداری از خواب»،که «هوشیاری در انتخاب» است.

بیاییم از «خواب غفلت،بیدار» و در «سراب جهالت،هُشیار» شویم .

از «تمجید چاپلوسانه» و «تقلید کورکورانه» «بپرهیزیم»

و «سیرِ سیرت» را با «بهارِ بصیرت» «بیامیزیم».

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

سیر: گردش،رفتار،رفتن 

سیرت:سنّت،طریقه،روش،خو و خُلق

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

#سیاهنمایی/ 58

#سیاهنماییِ «بهار»!

پخمه گفت:  با توجّه به این که نمایندگان این دورۀ مجلس نسبت به همۀ دوره ها کمترین پشتوانۀ مردمی یعنی 42درصد آرای مردم را بیشتر ندارند،برای مردم چه می خواهند بکنند؟

گفتم: بگذار کارشان را آغاز کنند.بعداً معلوم می شود.

گفت: چون من از اول پاسخ تو را می دانستم پرسش خود را از مرحوم ملک الشّعرای بهار پرسیدم!

گفتم: آن مرحوم ده ها سال است که درگذشته! چطور از او پرسیدی؟ 

گفت:من به دیوان اشعار ایشان تفاُّل زدم، این طور نظر دادند:

به بهارستان افتاد مرا دوش عبور
جنّتی دیدم بی حور و سراپای قصور
بلبلش نوحه گر از فرقت مردان شریف
قمری اش مویه گر از مرگ وکیلان غیور

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

گفت: این دفعه این ملک الشّعرای بهار است که دارد #سیاهنمایی می کند.

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1465)

«انگل ستم» و «جنگل عالَم»

 حسّاسیّتی که ما روی «کیفر کافر» داریم،اگر روی «خطر ستمگر» می داشتیم،

و اگر «ستم را از ریشه» و «ستمگر را از اندیشه» می زدودیم،

 هم «زمینۀ پیدایش کفر» می خشکید و هم «کینۀ کشمکش کافر»!

 «عُدول از عدالت» به منزلۀ «نُزول از رسالت» است.

  عدالت برای «سقف آسمان» و این «سقیفۀ بی کران»*،

«ستونی استوار» است و «قانونی پایدار» .

«موریانۀ ستم» می تواند «آشیانۀ عالَم» را ویران کند.

همان گونه که یک «فضلۀ موش» یک «کیلۀ نوش»را می آلاید

یک «انگلِ ستم» ،«جنگلِ عالَم» را می خشکاند. 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

کیله: پیمانه

*-پیامبر( ص) :بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ ؛

آسمان ‏ها و زمین، با عدالت، پا برجا مى ‏مانند.

( عوالى اللآلى ، ج ۴، ص ۱۰۳)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۳۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

 راه سخت روشنگری

1- معمولاً همۀ روشنفکران براین باورند که اگر همۀ مردم مثل آنان می اندیشیدند و عمل می کردند، همۀ نابسامانی های جامعه رفع می شد.

2- با تایید فرض اول همۀ روشنفکران باید با روشنگری توده های ناآگاه را آگاهی ببخشند.

3- حالا شما به عنوان یک روشنفکر آگاه بفرمایید تا کنون با رفتار و گفتار خود چند نفر مثل خود را ساخته اید؟!

 سخن گفتن و نوشتن برای خواص و نخبگان به اصطلاح کلاس گوینده و نویسنده را بالا می برد؛ اما پرسش اصلی و تاریخی که معمولاً همواره بی پاسخ می ماند، این است که چه قشری از اقشار فکری و فرهنگی جامعه نیازمند ارشاد و ارتقای فرهنگی و اجتماعی هستند؟

 تاریخ ما حد اقل در این ۱۵۰ - ۱۰۰ اخیر نشان می دهد که بارها با تلاش و مجاهدات نخبگان، علما و روشنفکرانِ این مرز و بوم نهضت ها و جنبش های رهایی بخش تا نزدیکی های قلل پیروزی و تا مرز توسعه یافتگی و استقرار دموکراسی پیش رفته ایم ، ولی هر بار توسط مُشتی عوام و عوام زده چون شعبان بی مخ ها!! دوباره به اعماق درۀ اختناق و استبداد سقوط کرده ایم.

  رشد دادن اقشار عامی و فرودست فرهنگی جامعه که همیشه مستعدترین وسیله ، آلت دست و ابزار پیشبرد مطامع خودکامگان قرار می گیرند، کاری سخت و دشوار است؛ اما گذرکردن از این عقبۀ سخت ناگزیر است، حتی اگر به گذشتن از جان و آبرو بینجامد.

گویند روزی ملاصدرا استادش میرداماد را در خواب می بیند و از وی می پرسد: 

 چطور است من با این که ادامه دهندۀ اندیشه های تو هستم، مردم مرا کافر پنداشته و تو را تکریم می کنند؟ 

میر در پاسخ می گوید: 

 از آن روی که من حرف هایم را جوری می زدم که فقط خواص و عالمان می فهیمدند و تو جوری که کوچه و بازاری هم آری...

 بهـــــار دین و آزادی و انصاف        

   طــــراوت گر نبخــشد این چمن را

خروسان را بگو دیگر نخــوانند          

  که صبحی نیست دیگر این وطن را

 #شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

#سیاهنمایی/57

 کارگران دکتر!

پخمه گفت: میخوام برم کویت کارگری! 

گفتم: دیوونه شدی؟ تو این قدر تلاش کردی تا مدرک دکتری گرفتی! حالا بری کارگری کنی؟

گفت: دینار کویت به ۵۸ هزار تومان رسید! دستمزد هر کارگر در کویت روزی ۶۰ دینار کویتی است؛ اگر اون جا کارگری کنید ،میشه روزی ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و ماهی بالای ۱۰۰ میلیون تومان !

گفتم: آخه با مدرک دکتری کی میره کارگری کنه؟اگر بفهمن تو دکتری بیرونت می کنن!

گفت: از کجا بفهمن من دکترم؟ این جا یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه...!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه!!
یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! 

تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن:

انتگرال بگیر !! 

تازه می فهمه که همه دکترند!

گفتم: تو هم مثل اینا رسوا میشی!

گفت: نه دیگه! این جا صدها دکتر میرن رفتگری!اون جا فقط من یک نفر دکترم!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۳۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

کی به کیه؟ تاریکیه!

قصّه های شهر هرت/قصّۀ 86

#شفیعی_مطهر

در شهر هرت خانواده ای زندگی می کردند که پسری نابغه و درسخوان و تیزهوش به نام سپهر داشتند. آموزگارش همیشه به او و خانواده اش توصیه می کرد که قدر فرزندشان را بدانند و به او کمک کنند تا همۀ مدارج علمی و آکادمیک را طی کند و بتواند به جامعۀ خود خدمت کند!

ولی پدر او که یکی از مفتخوران دربار بود،مرتّب می گفت: 

پسرجان! در شهر ما درس و بحث و علم و دانش به درد نمی خورد! تو باید در دربار یا دستگاه های وابسته به قدرت میزی و مقامی  به دست بیاوری و مثل بابایت عمری با رفاه زندگی کنی!اینجا سویس که نیست! اینجا شهر هرت است ! اینجا هر کاری که زورت برسد،باید بکنی و پشت خودت و دودمانت را ببندی! کی به کیه؟ تاریکیه! 

سپهر بنا به فطرت انسانی خود برایش خیلی دشوار بود که زیر بار نظریات پدرش برود.بنابراین می خواست به او ثابت کند که می توان با هوش و استعداد و درس خواندن موفّق شد. بنابراین به پدرش گفت: 

شما دخالتی در کار من نکن .من قول می دهم با اتّکا به استعداد خودم به موفقیت برسم.

سپهر در سال آخر دبیرستان بود و در کلاس خود شاگرد اول به حساب می آمد و هم دبیران و هم همشاگردی ها یقین داشتند که در امتحانات نهایی رتبۀ اول را به دست می آورد. ولی پس از اعلام نتیجه بر خلاف انتظار یکی دیگر از دانش آموزان کودن کلاس به عنوان شاگرد اول معرفی شد. این حرکت با اعتراض جدّی سپهر روبه رو شد. ولی همۀ تلاش ها و مکاتبات او به جایی نرسید و نهایتاً محرمانه و درگوشی به او گفتند که بی ثمر خودش را خسته نکند. پدر آن دانش آموز وابسته به دربار اعلی حضرت هردمبیل است و با سفارش وزیر او را به عنوان رتبۀ اول معرفی کرده اند! کی به کیه؟ تاریکیه!

سپهر خیلی ناراحت شد.ولی چاره ای جز پذیرفتن این واقعیّت نداشت. ناگزیر از روز بعد همۀ توان و انرژی خود را برای قبولی در رشتۀ پزشکی در دانشگاه به کار گرفت. 

در کنکور نیز با اتّفاق مشابهی وقتی رتبه های بالای کنکور را اعلام کردند،نام بسیاری از همشاگردی های بازیگوش و کودن را جزو آنان دید و خودش با رتبه ای پایین و در رشته ای معمولی قبول شده بود.

سپهر قصّۀ ما پس از مدّتی کلنجار با خودش نهایتاً دریافت که در شهر هرت نمی شود با تکیه بر استعداد و توانایی های علمی و ذاتی کاری از پیش برد؛بلکه با بهره گیری از هر گونه دوز و کلک و چاپلوسی و تظاهر و عوامفریبی می توان به پست و مقامی رسید و زندگانی مرفّهی  برای خود و دودمان خود فراهم کرد.اینجا کی به کیه؟تاریکیه! 

سپهر پس از فراغت از تحصیل بالاخره با پارتی بازی پدرش در یکی از ادارات استخدام شد. روزی خانوادۀ سپهر عازم یک سفر تفریحی یک هفته ای بودند .به سپهر گفتند: یک هفته از اداره ات مرخصی بگیر. 

سپهر گفت: اداره مرخصی نمی دهند. 

پدر گفت: تو نرو .بعداً یک گواهی از یک پزشگ بگیر و بگو بیمار بودم. 

پس از برگشت از سفر روزی سپهر به مطبِّ یکی از دکترها مراجعه کرد تا گواهی بیماری بگیرد و بتواند از مرخصی استعلاجی استفاده کند. در حین معاینه یک نفر بازرس از راه رسید و از دکتر خواست که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد.
دکتر بازرس را به کناری کشید و پولی به دست بازرس داد و گفت: 

من دکتر واقعی نیستم، شما این پول را بگیر و بی خیال شو.کی به کیه؟ تاریکیه!
بازرس پول را گرفت و از در خارج شد. سپهر به دنبال بازرس رفت و دم در یقۀ بازرس را گرفت و اعتراض کرد.
بازرس گفت: منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخّاذی آمده بودم .کی به کیه؟ تاریکیه!

 سپهر گفت: پس من و سایر بیمارانی که جانمان در دست این پزشک قلّابی است چه بر سرمان می آید؟

بازرس گفت: خب، توی مریض می توانی از دکتر قلّابی شکایت کنی.
سپهر لبخند تلخی زد و گفت: اتّفاقاً من هم بیمار واقعی نیستم، آمده ام چند روز استراحت استعلاجی بگیرم برای مرخصی محلِّ کارم ! 

آن روز بود که سپهر به محض این که به خانه رسید،پیش پدر رفت و با صدای بلند فریاد زد:

پدرجان! حالا فهمیدم شهر هرت کجاست! واقعا! کی به کیه؟تاریکیه!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۱۷
سید علیرضا شفیعی مطهر