سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۴۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 621

 

«ریاست ریا» و «سیاست سیا»!

 Related image

من مردمی «دل ریش» و «ساده اندیش»را دیدم 

که به «کتاب های نفیس» آن گونه می نگریستند که به «افراد قِدّیس»؛ 

هر دو را از روی ریا «می بوسیدند»، 

اما هر دو در انزوای «قداستِ واهی» 

و «سیاستِ ناآگاهی» «می پوسیدند»!

آن جا که «ریا»،«ریاست» می کند 

و «سیا»،«سیاست» می ورزد،

کس «خِرَد» را به پَشیزی «نمی خَرَد».

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

سیا: آژانس اطلاعات مرکزی (به انگلیسی: Central Intelligence Agency)، هم‌چنین مشهور با سرواژه «سیا» و یا «سی‌آی‌اِی» (به انگلیسی: CIA) سازمان اطلاعات برون مرزی غیرنظامی دولت آمریکا

قدّیس: پاک و منزّه،بسیار پارسا

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 620)  

 

منافع «فرد» یا «جمع»؟

 

در ورزش همیشه تیم هایی «برنده اند» که بازیکنانش «برازنده اند». 

بازیکن «زنده» و «برازنده» کسی است 

که همواره «منافع تیم» را بر «منافع خویش» مقدّم می شمارد.

در «عرضه جهانی» و «عرصه انسانی» نیز  

جوامعی «پیشتازند» و به پیشرفت خود «می نازند»،

که شهروندان آن نه تنها به فکر «خویش اند»،

که نخست به منافع ملّتِ خویش «می اندیشند».

اینان بر این «باورند» و بر این باور «پای می فشرند»،

که آن گاه که «مهر فروزان» بر سینه «سپهر دوران» «بدرخشد»،

به «خانه هر شهروند» و «کاشانه هر ورجاوند» نیز «نور می بخشد»!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

ورجاوند: برازنده ،ارجمند،نیرومند،بلندپایه

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 619

 

 «مشق هوس» یا«عشق مقدّس»؟!


 

چه بسیار «عشق های هوسناک» و «دوستی های ناپاک» 

که با «لبخند، آغاز» و با «بوسه ،طنّاز» شد ؛ 

«با خنده بالید» و «با گریه نالید» .

...و سرانجام با ۱۱۰ پایان یافت!  

 قلب برخی از «جوانان حسّاس» و «پسران پراحساس» مثل پارکینگی است 

که هیچ گاه تابلوی «ظرفیّت تکمیل» و «خدمت تعطیل» بر در آن دیده نمی شود

و اما قلب بعضی از «دختران لطیف» و «دوشیزگان ظریف» مانند فرودگاهی است 

که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد.

«عشقِ مقدّس» ،«کمال» می آفریند 

و «مشقِ هوس»،«وبال»!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------

بالیدن: رشدکردن،تناورگشتن،نموکردن

وبال: سختی،عذاب،بدسرانجامی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۴۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 618

 

«قصر قیصر» و «عصر ستمگر»!

 

 Image result for ‫کاکتوس‬‎

 «کاکتوس» گیاهی «نامانوس» است، 

اما برای «خودکامگان ستمگر» و «فرمانروایان کینه ور»،

«نمودی از زیستن» و «نمادی از نگریستن» است؛

  زیرا ظاهرا نه «می مانَد» و نه «می میرَد»، 

بلکه از «بُرون می بیوسد» و از «درون می پوسد». 

«خارهای کاکتوس» چون «شعارهای فُسوس» است؛

نه «علامت زندگی»،که «لئامت گزندگی» است.

برای خودکامگان نیز «تیغ های تیز» و «جیغ های فتنه انگیز»،

نه «نشانه حیات»، که تنها «بهانه مباهات» است!

همان گونه که سرنیزه برای خودکامگان نه «جوانه جاودانگی»، 

که «نشانه دیوانگی» است. 

«قصر قیصر» و «عصر ستمگر» نیز

هر چند برای بقا «مُدام از برون بستیزد»،

«سرانجام از درون فرومی ریزد»!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

بیوسیدن: امیدداشتن(به زنده ماندن)،توقع داشتن،طمع داشتن

فُسوس: حسرت،اندوه،ریشخند،استهزاء

لئامت: پستی،فرومایگی،پست فطرتی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 617

 

«قِصّه شیرین» و «غُصّه دیرین»!


 


من در آغاز همه «قِصّه های شیرین»،«غُصّه هایی دیرین» دیدم 

و آن این که: «یکی بود، یکی نبود»!

همواره «می اندیشیدم» و از خود «می پرسیدم»:

چرا برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد؟ 

گویی در ذهن ما شرقی ها "باهم بودن" و "با هم ساختن"نمی گنجد!!

ما اسیر این «قِصّه کهن» و «غُصّه مردافکن» هستیم، 

که برای بودن یکی ، با «بی پروایی و پستی»،

دیگران را از «دارایی و هستی»« نیست» می کنیم. 

انگار بودنمان وابسته به نبودن دیگری است!!!

انگار که هیچ کس نمی داند و نمی فهمد جز ما !

گویا کسی که نمی داند و نمی فهمد، «نه ارزشی دارد برای زیستن» 

و «نه نگرشی برای نگریستن»!

و متأسفانه این «ارثی شوم» و «میراثی مشئوم» است 

که آن را «خوب آموخته ایم» و «در قلوب اندوخته ایم».

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------- 

مشئوم: نامبارک،بدیمن،بدشگون

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

داوری !!!  


قصه دوم / قصه های شهر هرت

#شفیعی_مطهر


    ـآی دزد! آی دزد! دزد آمده ! آهای ! آهای !

    دزد بدشانس وقتی صدای صاحب خانه را شنید ،ناگزیر پلّکان پشت بام را پیش گرفت . پشت بام به گریزگاهی راه نداشت. دزد دست و پا گم کرده خود را به لب پشت بام مُشرف به کوچه رساند. ارتفاع دیوار بلند بود . ولی چاره ای نبود . چون صاحب خانه و همسایگان که بیدار شده بودند ،با چوبدستی پشت سر او بودند . دزد عجول فرصتی برای اندیشیدن نداشت. یک راه تحمّل ضربات چوب صاحب خانه و راه دیگر پریدن به داخل کوچه بود . دزد راه دوم را بر گزید و خود را به داخل کوچه انداخت. دیوار بلند و دزد هم چاق و تنومند بود . در نتیجه پای دزد نسبتا محترم!! شکست!

     صبح روز بعد دزد با پای شکسته و عصای زیر بغل روانه قصر حاکم شهر هرت شد .

     - آقای قاضی ! من شکایت دارم! حق مرا از این صاحب خانه بی انصاف بگیر ! آخ ! وای !

    - چه شده ؟ چه کسی پای تو را شکسته؟

  - آقای قاضی ! قصه من دراز است . دیشب نزدیکی های سحر طبق معمول در انجام وظیفه ! و شغل شریف!خود وارد خانه ای شدم . در اثنای کار صاحب خانه از خواب بیدار شده و به اتفاق همسایگان با چوب و چماق به سوی من یورش آوردند. من ناگزیر از ترس ضرب و شتم از بالای پشت بام به داخل کوچه پریدم . به علت بلندی پشت بام پایم شکسته است . حال شکایت من این است که چرا این صاحب خانه پشت بام خود را این قدر بلند ساخته است که دزد نتواند به سلامت از بالای آن به پایین بپرد؟! اکنون من از این صاحب خانه شکایت دارم و خواهان مجازات او هستم!

     - درست است ! حق با شماست ! حتما او را احضار و به اشدّ مجازات محکوم می کنم !

     حاکم سپس به گزمه ها دستور داد صاحب خانه را احضار کردند.

     - آقای صاحب خانه ! چرا دیوار پشت بام خود را تا این اندازه بلند و مرتفع ساخته ای که این دزد محترم(!!) وقتی ناگزیر از روی آن پریده پایش شکسته است ؟!

     - قربان ! من  تقصیری ندارم . معمار و مهندس نقشه آن را این گونه کشیده است !

     - بسیار خوب! معمار را احضار کنید .

      پس از احضار معمار قاضی رو به او کرد و با توپ و تشر گفت :

     - آقای معمار ! چرا نقشه خانه این شخص را این طوری کشیده ای که بلندی پشت بام آن باعث شکستن پای این دزد شریف!! شده است؟!

     - آقای قاضی محترم! من تقصیری ندارم . بَنّای ساختمان آن را به این بلندی ساخته است .

     - بسیار خوب! بنّا را بیاورید!

     پس از حضور بنّا قاضی بر سر او فریاد کشید :

    - چرا پشت بام این آقا را این قدر مرتفع ساخته ای به حدّی که دزد نتواند از بالای آن به راحتی بگریزد؟  

     - قربان ! من تقصیری ندارم. مقصّر اصلی خشت مالی است که خشت ها را ضخیم قالب گیری کرده است!

      قاضی با عصبانیت نعره کشید:

    - فورا خشت مال وظیفه نشناس را احضار کنید تا او را به سختی مجازات کنم .

     پس از احضار او قاضی با چند دشنام و ناسزا گفت :

     -چرا تو خشت ها را کلفت و ضخیم قالب زده ای که...

     - قربان ! به جقّه مبارک قسم می خورم که من تقصیری ندارم. نجّار بی انصاف قالب خشت مالی را این گونه ساخته است ! 

      - فورا این نجّار متخلّف و جنایتکار را بیاورید تا بلایی به روز او بیاورم که دیگر هیچ نجّاری جرات نکند چنین خلاف بزرگی مرتکب شود .

     پس از مدتی گزمه ها نجّار بدبخت را کشان کشان به محکمه آوردند .

    - ای نجّار گناهکار! یاالله! زود به جنایت خود اقرار کن ! چرا قالب خشت مالی را  این انداره پهن ساخته ای که ...

     - قربانت گردم ! این اندازه طبیعی آن است. همیشه  و همه جا قالب خشت مالی را همین طور و به همین اندازه می سازند و من ...

     -کافی است !دیگر حرف نزن ! مقصّر اصلی تو هستی! آهای گزمه ها! به او دستبند بزنید و یک قفس بسازید به ابعاد یک "متر " و او رادر آن محبوس کنید.

     پس از ساختن قفس گزمه ها هرچه کوشیدند هیکل درشت و تنومند نجّار را در آن جای دهند نتوانستند . ناگزیر نزد حاکم رفتند و گفتند :

     قربان ! نجّار بسیار چاق و تنومند است و در این قفس جای نمی گیرد . چه فرمان می دهید ؟

     حاکم که دیگر در این داوری های مشعشع !!خود درمانده بود در حالی که فریاد می زد گفت :

     - این قدر برای این کارهای کوچک وقت مرا نگیرید ! آیا این کار ساده پرسیدن دارد؟ اگر نجّار چاق است و در قفس جای نمی گیرد، بالاخره یکی باید مجازات شود(!!) بگردید و کسی را پیدا کنید که قد و قواره او دراین قفس بگنجد !! او را در قفس محبوس کنید و این دعوا را فیصله دهید !!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 616)

 

«اهلی» یا «وحشی»؟!! 

 

 انسان ها بسیاری از «حیوانات آزاد» و «پرندگان شاد» را 

در «باغ های وحوش» و «قفس های خاموش» محبوس می کنند ، 

سایر حیوانات را نیز اگر «پرورش» یا «افزایش» می دهند، 

برای این است که شیرشان را «بدوشند» 

یا پوستشان را به جای لباس «بپوشند».

  گروهی را «شکار» می کنند و جمعی را در «حصار»!

تا جانشان را «بخرند» و گوشتشان را «بخورند»!

...و جالب این که ما انسان ها بر این «پنداریم» 

و این «پندار» را «افتخار» «می انگاریم» 

که ما «اهلی» هستیم و حیوانات ، «وحشی»!!

 

#شفیعی_مطهر 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۲۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 615)

 

«سایه پدر» و «نمایه مادر»!
Image result for ‫پدر و مادر‬‎

روز مادر بود. 

من بچه ها را دیدم که می خواستند برای مادرشان هدیه بخرند،

ولی نه «پول» داشتند و نه «تیول» .

بزرگ ترها را دیدم که هم «پول» داشتند و هم «تیول»،

ولی نه «فرصت» داشتند و نه «فراغت».

...و پیران را دیدم که هم «پول» داشتند و هم «تیول»، 

هم «فرصت» داشتند و هم «فراغت»،

ولی دیگر نه «پدر» داشتند و نه «مادر»!

من وقتی مادرم را دیدم، 

فهمیدم که فرشته ها هم می توانند یک زن باشند. 

تا از «پدر،سایه ای بر سر»

و از «مادر ،نمایه ای در بر»داریم،

آنان را «قدر بدانیم» و «بر صدر نشانیم»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

تیول:ملک و آب و زمین،ثروت

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۰۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 614)

 

 «تقابُل» یا «تعامُل»؟!

 Image result for ‫عصیان نسل جوان‬‎

من گمشده «نسل جوان» را در «فصل عصیان»

نه «بُحران اعتقاد»،که «فُقدان اعتماد» دیدم .

در این «عصر نو» و «نسل پیشرو»

فرزندانی در حال «زایش» و «افزایش» هستند

که «رشته های وصل و وصال» و «سرشته های عقل و عِقال»

با «مهد پیشین» و «عهد دیرین» را از کف داده اند.

اینان از «کان» و «نیاکان» «گسسته اند» 

و به «طغیان» و «حرمان» «پیوسته اند».

به نسل پیشین «برمی آشوبند» و باورهایشان را «سرمی کوبند»!

  نه بر «اعتماد»شان، «اعتقاد»ی دارند

و نه بر «اعتقاد»شان ، «اعتماد»ی.  

«نسل نوین گرم احساس» است 

و «نسل پیشین سرگرم اختلاس»!

آنان «راه کوچ» را برگزیده اند و اینان «رفاه پوچ» را!

آنان «سرمایه» اند و اینان،«بی مایه»!

در رفتار با این نسل باید «سلاح تقابُل را سوخت» و «راه تعامُل را آموخت»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

بُحران: آشفتگی و تغییر حالت،تغییر حالت ناگهانی مریض تبدار

فُقدان: از دست دادن،گم کردن،گم شدن

عقال: زانوبند،سربند،مهارکننده

مَهد: گاهواره،زمین پست و هموار

 کان: مرکز معدن احجار و فلزات،خاستگاه

حِرمان: بازداشتن،منع کردن،نومیدی،بی بهره ماندن

تقابُل: روبه روشدن،روبه روی هم واقع شدن

تعامُل:با یکدیگر کارکردن،همکاری

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۰۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 613)

 

 «مشکلات ویژه» و «ثمرات آویژه» 

 

با طلوع هر پگاه «سیلی از مشکلات» و «خیلی از ثمرات» از راه می رسند.

هر روزی «مشکلاتی ویژه» و «ثمراتی آویژه» در بردارد.

بنابراین نباید مشکلات فردا را به مشکلات امروز افزود.

 با «سرانگُشت تدبیر» می توان «مُشت تقدیر» را «گشود»

و با «نیروی تدبُّر» می توان «تابوی تعسُّر» را «زدود»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

آویژه:ویژه،خاص،خالص،یار و دوست نزدیک

ثمر: میوه،بر،بار

تدبُّر: اندیشیدن،اندیشه کردنفچاره اندیشی

تابو: شخصی یا چیزی مقدس که دست زدن و نزدیک شدن به آن ممنوع باشد

تعسُّر:دشوارشدن،سخت شدن،دشواری و سختی 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر