سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

اشکنۀ هردمبیلی! قصّه های شهر هرت.قصّۀ 144

جمعه, ۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۳ ق.ظ

  

 اشکنۀ هردمبیلی!

قصّه های شهر هرت.قصّۀ 144

#شفیعی_مطهر

روزی اعلی حضرت هردمبیل هوس کرد تا از وضع زندگی و معیشت طبقات محروم و زیر خطِّ فقر شهر هرت دیدن کند. با کمک وزیر دربار برای او لباسی مندرس و معمولی تهیّه و قیافۀ او را به گونه ای گریم کردند که کسی نتواند او را بشناسد. بدین شکل و شمایل به میان زاغه نشینان جنوب شهر هرت رفت. شامگاه بود که با دو تن از همراهان به دَرِ زاغه ای نیمه مخروبه رسیدند. مرد ژولیده ای از راه رسید که به نظر می رسید صاحب این زاغه است. آن مرد در حال ورود به زاغه نگاهش به هردمبیل و همراهانش افتاد. آنان را به خانۀ خود دعوت کرد. هردمبیل هم پذیرفت و وارد شد. پس از ساعتی سفرۀ ساده ای گستردند و همسر این مرد با کاسه ای از آبدوغ خیار وارد شد. سپس مقداری نان خشکیده را خُرد کردند و داخل کاسه ریختند و به مهمانان ناشناس تعارف کردند که شام را با آنان صرف کند.

هردمبیل که اصلاً رغبتی به لب زدن به این غذاها را نداشت،با بهانه ای از شام خوردن خودداری کرد.  ولی آنان با کمال اشتها آبدوغ خیار را خوردند و کنار نشستند. هردمبیل با بی حوصلگی از جا برخاست و به اتّفاق همراهان با صاحبخانه خداحافظی کرد و از زاغه بیرون آمد و سریعاً به کاخ برگشت.

روز بعد به وزیر دربار گفت: به نظر ما آبدوغ خیار غذای خیلی خوشمزه ای است. چون دیشب این فقرا چنان  با اشتها و رغبت می خوردند که من دهانم آب افتاد! حالا برای شام امشب بگو آبدوغ خیار درست کنند تا ببینیم فقرا و اقشار زیر خطِّ فقر چگونه زندگانی می کنند. درباریان که شان سلطان را بالاتر از خوردن غذایی چون آبدوغ خیار می پنداشند، با مشورت سرآشپزان مجرَّب کوشیدند تا با افزودن موادِّ مختلفی مانند ماست، خیار، دوغ یا شیر، کشمش، گردو، خامه ،انواع سبزیجات تازه و خشک (ریحان، پونه ،گل سرخ،نعنا، شوید، مرزه، ترخون و غیره)، نمک و فلفل سیاه چنان آبدوغ خیاری درست کنند که طعمش همیشه زیر زبان شاه بماند.

طرز تهیه آب دوغ خیار , دستور آب دوغ خیار مجلسی ساده با ماست , xvc jidi Hf n y odhv

هردمبیل از خوردن این آبدوغ خیار لاکچری خیلی لذّت برد و قدری پرخوری کرد. پس از صرف غذا چند آروغ زد و گفت:

این مردم زیر خطِّ فقر عجب غذاهای خوشمزه ای می خورند و باز می نالند!!

سپس از وزیر دربار پرسید: این اقشار آسیب پذیر غیر از آبدوغ خیار غذای دیگری هم می خورند؟

وزیر به عرض رسانید: بله ،قربان! اینان گاهی هم اشکنه می خورند.

هردمبیل می پرسد: اشکنه دیگر چیست؟ برای شام فردا شب اشکنه درست کنید ببینیم این فقرای پرمدّعا دیگر چه می خورند و چه قدر سختی می کشند!!

روز بعد همۀ درباریان بسیج شدند تا با کمک سرَآشپزهای معروف موادِّ لازم را برای اشکنۀ لاکچری فراهم آورند. لذا موادّی چون سیب زمینی،پیاز،تخم مرغ،شنبلیله خشک،آرد،رُبِّ گوجه فرنگی،نمک،زرچوبه و فلفل و روغن و...تهیّه و برای آشپزباشی آماده کردند. 

هردمبیل پس از خوردن این اشکنۀ لاکچری به قدری خوشش آمد که پس از چند آروغ بلند فریاد زد:

چقدر این روشنفکران پرمدّعا دربارۀ فقر و گرسنگی طبقات محروم شهر هرت قلمفرسایی می کنند؟ این قشر زیر خطِّ فقر نه تنها بد نمی گذرانند،که خیلی هم خوشگذران هستند! دیگر هیچ رسانه ای حق ندارد دربارۀ فقر و فقرا مطلبی بنویسد و آه و ناله سردهد! چقدر این طبقۀ ففیر ناسپاس و قدرنشناس هستند.

روز بعد هردمبیل در حیاط کاخ و در میان باغچه ها قدم می زد. نگاهش افتاد به باغبان. یادش افتاد که این باغبان نیز از فقر و گرسنگی و کمی حقوق و دستمزد می نالید. او را صدا کرد و گفت:

تو چقدر از وضع معیشت خود می نالیدی؟! حالا که اشکنه و آبدوغ خیار شماها را خورده ام،می فهمم که چقدر به شما طبقۀ فقیر خوش می گذرد!

باغبان پاسخ داد: قربان! اشکنه و آبدوغ خیار سلطان با اشکنه و آبدوغ خیار ما زمین تا آسمان فرق دارد. شما یک بار در کلبۀ ما غذای ما را میل بفرمایید تا طعم فقر را بچشید!

در همین بین در انتهای باغ  به درِ کلبۀ باغبان رسیدند.  باغبان اضافه کرد:

اگر اعلی حضرت ما را قابل بدانند کلبۀ ما را با قدوم مبارک خود مزیّن فرمایند و قدری از اشکنۀ ما را هم تناول فرمایند.

هردمبیل برای تجربه کردن وارد کلبۀ باغبان شد. اتّفاقاً همسر باغبان در حال تهیّۀ اشکنۀ ساده ای بود. کاسه ای از اشکنه را با مقداری نان برای شاه آوردند. هردمبیل به محض این که لب به غذا زد،فوراً قاشق غذا را برگردانید و در کاسه گذاشت. همه فهمیدند که شاه از این اشکنه خوشش نیامده و به اشتباه خود در مقایسه اشکنۀ هردمبیلی با اشکنۀ مردمی پی برد!

بنابراین با شرمندگی کامل سرش را پایین انداخت و کلبۀ باغبان را ترک کرد.

کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۰۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی