سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

بُنجُل های هردمبیلی!

قصّه های شهر هرت .قصّّۀ 152

شفیعی مطهر

اعلی حضرت هردمبیل چون روز به روز پشتوانه های مردمی خود را از دست می داد،ناگزیر برای بقای سلطنت خود دست به دامان قدرت های خارجی می شد. ابرقدرت ها نیز فرصت را مغتنم شمرده،طیّ قراردادهایی ظالمانه اجناس و کالاهای بُنجُل خود را به دولت شهر هرت می فروختند.

 یکی از روزنامه نگاران شهر هرت به نام روزبه در مقاله ای ضمن محکوم کردن این قراردادهای ذلیلانه ،نوشته بود: بازار شهر هرت پر از کالاهای بُنجُل فرنگی ولی گران قیمت شده است.کیفیّت ها پایین،ولی قیمت ها بالاست. حکومت با قراردادهای تجاری تحمیلی  بُنجُل های فرنگی را وارد می کند و مردم ناگزیر به خرید هستند .

وقتی این خبر به گوش اعلی حضرت هردمبیل رسید،او را احضار کرد و با تشر بر سرش فریاد کشید: 

مگر تو همه را تست کرده ای که همه را بنجل نامیده ای؟ الان دستور می دهم تو را با گیوتین فرنگی اعدام کنند تا کیفیّت کالای فرنگی برایت معلوم شود.

سپس دستور داد او را با گیوتین اعدام کنند.

فردا ماموران اجرای حکم ملوکانه به عرض رسانیدند :

قربان! موقع اجرای حکم تیغۀ گیوتین گیر کرد. هر تعمیرکاری آوردیم نتوانست تعمیر کند.

هردمبیل گفت: باید اول گیوتین را تست و تعمیر می کردید که آبروی ما نرود .پس امروز با طناب او را حلق آویز کنید.

باز فردا به خاک پای ملوکانه معروض داشتند:  رفتیم یک طناب خریدیم و دور  گردن روزنامه نگار بستیم. به محض این که چهارپایه را از زیر پایش کشیدیم،طناب پاره شد و افتاد.

هردمبل گفت: خب، باید اول کیفیت طناب را امتحان می کردید که آبروی ما نرود. حالا هم بروید او را با مواد سمّی مسموم کنید.

باز روز بعد گزارش دادند : رفتیم از داروخانه داروی مرگ موش گرفتیم و به او خورانیدیم. دل درد شدیدی گرفت ولی باز هم نمُرد. 

هردمبیل پرسید: چرا؟

گفتند: دارو قلّابی و تاریخ گذشته بود و اثرش را از دست داده بود.

گفت:چرا موقع خرید تاریخ تولید و مصرف را نگاه نکردید که آبرویمان نرود؟ فردا با کلت به سر و قلبش شلّیک کنید و او را بکشید تا خیالمان راحت شود.

روز بعد باز به شرف عرض ملوکانه رسانیدند که:  با یک کُلت فرنگی هر چه سر و سینه اش را نشانه گیری و شلیک کردیم ، گلوله در لوله کلت گیر کرد.

هردمبیل فریاد کشید : باید کلت را موقع خرید تست می کردید که آبرویمان نرود. این دفعه او را از بالای یک ساختمان بلند به پایین پرتاب کنید. ولی بار آخر باشد که او را زنده می بینم.

از قضا روز بعد برای هردمبیل خبر آوردند که مردم شهر چادر بزرگی در پایین ساختمان آوردند و همه اطراف آن را گرفتند. پس از پرتاب روزنامه گار،او به روی چادر افتاد و سالم از جای برخاست،مردم او را بر سر دست گرفتند و با شعار «روزبه قهرمان / زبان آزادگان» ،او را در همۀ خیابان ها گرداندند. نیروهای ما هر چه تلاش کردند نتوانستند او را دوباره دستگیر کنند. با توجّه به این که لحظه لحظه بر انبوه جمعیت افزوده می شد،نیروهای ما در میان هوکشیدن مردم چاره ای جز فرار نداشتند.

روز بعد بیانیه ای با هزاران امضای مردم شهر هرت در سطح شهر خطاب به هردمبیل منتشر و توزیع شد که با طعنه به او نوشته بودند: حالا کالاها و اجناس بُنجُل اربابانت را تست کردی؟!

 کانال رسمی ندای مطهر

https://t.me/nedayemotahar

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی