سخن مطهر

شکنبۀ هردمبیلی!!

قصّه های شهر هرت.قصّۀ 175

در شهر هرت معلّمی با خانواده وقتی از سفر برگشت،دید دزدان همۀ وسایل خانه

اش را دزدیده اند و خانه خالی است. فوراً به کلانتری رفت و موضوع را گزارش داد و

ضمن انتقاد از ماموران کلانتری که در حفاظت از اموال او کوتاهی کرده اند، از کلانتر

خواست تا دزدان خانه اش را بیابند. کلانتر پس از بازدید از خانه به او گفت:

از کجا معلوم که خودت خانه ای بهتر و بزرگ تر خریده ای و به خانه نو اثاث کشی

کرده ای! تو باید ثابت کنی که اموالت را دزد برده است.

معلّم گفت: من چطور ثابت کنم که اموالم را دزد دزدیده است؟

کلانتر گفت: این مشکل شماست! به من ربطی ندارد!

کلانتر این را گفت و خانه را ترک کرد.

معلّم ناگزیر به عدلیۀ شهر هرت مراجعه و شکایت خود را کتباً ارائه کرد. رئیس عدلیه

زیر شکایت او چیزی نوشت و گفت: بعداً مراجعه کن!

معلّم هر روز به عدلیه مراجعه می کرد و با وعده ای نومیدانه برمی گشت.

روزی در عدلیه مرد سبیل گنده ای را با دستبندی سنگین دید. از او پرسید:

چه کردی؟

او پاسخ داد: من تا کنون خانۀ ده ها معلّم و کارگر بدبخت فقیر را زده ام ولی گیر

نیفتادم! از بخت بد دیشب خانۀ یکی از گردن کلفت های درباری را زدم و صبح اول

وقت بازداشت شدم!

معلّم تازه فهمید که با این رفت و آمدها به جایی نمی رسد. ناگهان چشمش به یک

وکیل دادگستری افتاد. نزد او رفت و ماجرای خود را شرح داد. وکیل لبخندی زد و

گفت:

عزیزم!در شهر هرت هر کس سر روده اش به شکنبۀ دربار سلطنتی وصل

باشد،دُمش در بشقاب است وگرنه باید برود کشکش را بسابد!!

بعد این خاطره را برایش نقل کرد:

در شهر هرت دزدی مقادیر زیادی پول دزدید، دزد دیگری هم به کاهدان زد و مقداری

کاه دزدید.

هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند . قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال

حبس با اَعمال شاقه محکوم کرد .

کاه دزد به من گفت:

چرا قاضی پول دزد را آزاد کرد و من که فقط مقداری کاه دزدیدم به دو سال حبس با

اَعمال شاقه محکوم شدم؟!

من پاسخ دادم :

آخه قاضی شهر هرت که کاه نمی‌خورد!!

دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین گویه های مطهر

https://t.me/nedayemotahar