سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

گل‌گشتی در کوچه‌باغ‌های تاریخ ادب پارسی

(فرگرد دوم)

شفیعی مطهر

حافظ می‌افزاید :

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

و نیز :

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

و شیخ اجل ، عشق را سر نهانی عاشق می‌داند :

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدّعیان در طلبش بی‌خبرانند

کان را که خبر شد خبری باز نیامد

در گل‌گشت بوستان و گلستان سعدی از هر گلبُنی گلی و از هر نهالی سنبلی می‌چینیم . زلال مُل معنی را در جام گُل سخنشان می‌نوشیم و نغمۀ ملکوتی عرفان را از آواز لاهوتی پیامشان می‌نیوشیم .

سرانجام از عُسرت و با اشک حسرت دیار یار را پشت سر می‌گذاریم و با دلی سوخته و درس‌هایی آموخته ، روی به دیار سوخته‌دل قونیه حضرت مولانا می‌آوریم . شراب طهور مثنوی و بادۀ حضور معنوی او چنان مَستمان می‌کند که دامن پرگل گلستان از کف‌مان می‌رود و خود را مرغی از باغ ملکوت می‌یابیم که دو سه روزی قفسی از بدنمان ساخته‌اند و باز بر آنیم که رخت خود را همان جا بیفکنیم .

پس از قونیه سفری داریم به گنجه و دیداری با حکیم نظامی گنجوی . " پنج گنج " حکیم چون پنج خورشید درخشان بر تارک آسمان ادب پارسی می‌درخشد . " مخزن الاسرار " او حدیث عشق " خسرو و شیرین " و " لیلی و مجنون " را برملا می‌کند و قصّۀ " هفت پیکر " و " اسکندرنامه " او داغ دل عاشق را تازه می‌کند .

عطر گلستان سعدی را در " بهارستان " جامی استشمام می‌کنیم و رایحۀ عرفان را در " نفحات الانس "و " لوایح " او ،و " هفت اورنگ " او هفت آسمان ادب پارسی را درمی‌نَوَردَد و خورشیدوار نور می افروزَد .

در این جا سوته‌دل همدانی بابا طاهر عریان هم ما را بی‌نصیب نمی‌گذارد و با یک ناله قلبمان را به آتش می‌کشد .

به یک ناله بسوزم هر دو عالم

که از سوز جگر خُنیاگرستم

اقیانوس موّاج ادب پارسی همچنان در برابرمان گسترده و امواج خروشان ، درهم‌فشرده ، هر موج هزاران دُرِّ غلتان و گوهر درخشان در سینه دارد و صد هزار لعل و یاقوت جاودان در گنجینه .

این آسمان پُرستاره و این دریای بی‌کرانه را پایانی نیست . ولی فرصت سیر و سفر و گشت و گذر ما به پایان رسید .

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی

برای حُسن ختام و پایان کلام یکی از غزلیات خود به نام " فهم حقیقت " را به پیشگاه شما فرهیختگان هنرور و ادیبان پژوّهشگر تقدیم می‌دارم :

شراب ناب ز عُنّاب یار نوشیدن

ز عمق چشمۀ نور امید جوشیدن

به بال‌های نسیم سحر سفر کردن

ز چشمه‌سار سپیده زلال نوشیدن

سیاه گیسوی شب را به چنگ شانه‌زدن

ز سینۀ سیَهَش شیر ماه دوشیدن

به بزم بلبل و گل عاشقانه رقصیدن

حریر نرم ز گلبرگ لاله پوشیدن

به دیر دل‌شدگان مست و بی‌خبر رفتن

نوای زمزمۀ عاشقان نیوشیدن

گل ستاره ز گلزار آسمان چیدن

چو آذرخش بر اوج فلک خروشیدن

همه خوش است ولی خوش‌تر آن که یک لحظه

برای فهم حقیقت تلاش و کوشیدن

(شعر از شفیعی مطهر)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۷/۲۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی