کلاهبرداری ،نیرنگی نهادینه و فرهنگی دیرینه! قصه های شهر هرت / قصه شصت و پنجم
کلاهبرداری ،نیرنگی نهادینه و فرهنگی دیرینه!
قصه های شهر هرت / قصه شصت و پنجم
در
شهر هرت هر کسی که صبح از خانه خارج می شود با فکری بدسگال و دو دست فعال ؛
دستی برای برداشتن کلاه و دست دیگری برای گذاشتن کلاه بر سر دیگران وارد
جامعه می شود!سال هاست این شیوه نیرنگی نهادینه و فرهنگی دیرینه برای مردم
این شهر درآمده است!
روزی در شهر هرت فردی به دکتر مراجعه می کند. در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه می رسد و از دکتر می خواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد.
دکتر، بازرس را به کناری می کشد و پولی در دست بازرس می گذارد و می گوید :
من دکتر واقعی نیستم! شما این پول را بگیر بی خیال شو!
بازرس که پول را می گیرد، از در خارج می شود.
مریض یقه ی بازرس را می گیرد و اعتراض می کند.
بازرس می گوید : من هم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی توی مریض می توانی از دکتر قلابی شکایت کنی!
مریض لبخند تلخی می زند و می گوید :
اتفاقأ من هم مریض نیستم. آمده ام که چند روز استراحت استعلاجی بگیرم برای مرخصی از محل کارم!!!!
و این است حکایت تلخ امروز که هر روز در جامعه شهر هرت استمرار دارد!
هرکسی به دنبال این است که کلاه یکی را بردارد با فریب و بر سر دیگری
بگذارد عنقریب ! البته فعلا این نیرنگ در قاب دین و زیر نقاب آیین صورت می
گیرد!!!!
(منبع :اقتباس از یک لطیفه رایج با کمی ویرایش)