سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

              پرستوهای پرافروخته !

 

                 ( یادی از شهیدان رجایی و باهنر)

 #شفیعی_مطهر

Image result

« ...من چندین ماه با یک زیر پیراهن در یک سلول نمناک و بدون آفتاب (در زمستان) ساخته ام .در حالی که رطوبت نصف دیوارش را گرفته بود . یک پتو هم نداشتم که روی انداز یا زیراندازم شود و من با آن وضع دردناک ساخته و خو گرفته ام و به مشابه آن عادت دارم . برایم غیر عادی نیست . غیر ان برایم غیر عادی است . پس خیلی دوست دارم در حالت نخست وزیریم نیز با همان اوضاع و احوال باشم و شرایط کارم با گذشته تفاوت نکرده باشد . چرا که وقتی شب را سر بر بالین می گذارم ، می خواهم نباشند محرومانی که من از حال آن ها غفلت کرده باشم!!» 

                                                                (شهید رجایی) 

امروز هشتم شهریور و سالروز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت دو یار دلسوز و هنرور رجایی و باهنر است. عنان قلم را رها می کنیم و فرازی را پا به پای او می پیماییم و سپس سری به کوچه باغ های خاطره می زنیم . باشد تا یاد سُرخ آن سبزاندیشان خون طراوت را در رگ های پژمرده زمان و برگ های افسرده زمین جاری سازد .

                                   

                ای گل تو دوش داغ صبوحی چشیده ای

                 ما آن شقایقیم که با  داغ  زاده ایم

رجایی جوانه ای بود از تبار عارفان عاشق و شکوفه ای از تیره شقایق .

او از عشیره عاشورا بود و نوایی از نای نینوا .

بر دل داغی از لاله داشت ، اما بر دل ها داغی از آلاله می کاشت . 

صد زخم از دشنه دشمن بر جان داشت ، اما صد شکوفه از ریاحین رحمت بر زبان .

لب تشنه داشت و دل بر لبه دشنه . اما از لبش صد جویبار محبت می خروشید و در دلش هزار چشمه مودت می جوشید .

دفتر سبز لبانش بهارآفرین بود و کلامش آتشین .

تشنه زلال معارف بود ، اما نه تشنه جرعه ای از آب ، که تشنه جامی از آفتاب.

به ابر ، سخاوت می آموخت و به صبر، مقاومت .پایداریش صبر را خسته می کرد و جان را وارسته . 

در زیر شکنجه نستوه بود و شکنجه گر را به ستوه می آورد .

او صدای شکستن دل را می شنید و زبان اشک را می فهمید .

آه محرومان را تعبیر می کرد و نگاه مظلومان را تفسیر . 

لاله ها را می شناخت و اخگر عشق سرخشان را در دل می گداخت . 

با عشق شقایق ها نسبت داشت و بذر محبت خود را در هر سینه می کاشت .

این بلور بغض پابرهنگان بود که در فریادش می شکست ...و این گونه بود که سخنش بر عمق جان دردمندان می نشست .

ناله های شبگیرش را با حلقه های زنجیر گره می زد . هر حلقه زنجیر هزار خاطره خطر در خاطر داشت و هزار فاجعه درد در باور .

ساغر جانش لبریز از باده آفتاب بود و سرشار از عطر ناب . 

شب های زندان را با اشک های ریزان ، ستاره باران می کرد . 

در خلوت یار گوهر اشک می افشاند و بر دامن سیاه شب مروارید ستاره می نشاند .

غرورش را می شکست تا دل های رنجور را نشکند . 

مردم را چون مردمک دیده می نواخت و از صمیم دل بدانان نرد عشق می باخت .

او ستاره سرخی بود که در پگاهی سپید از چشم آبی آسمان چکید . بر دامن سپید محبت رویید و بر شاخه سبز همت بالید . آن قدر چشم بر آسمان دوخت تا در شعله شوق یزدان سوخت .

دیار فنا را دید و یار بقا را برگزید . 

به خاک دل نبست و سرانجام به رود ابدیت پیوست .

نیلوفر نو اندیش نیاز بود . 

از بستر تیره خاک رویید و به ساقه سپید افلاک پیچید . 

در فصل سبز جوانمردی گل داد و در موسم سرخ ایثار به برگ و بار نشست . 

از هر شاخسارش صد سبد شکوفه آگاهی بر زمین فروریخت و صحن و سرای شهر را به عطر آزادی آمیخت . 

 بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی