سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

مشق های زلال مدرسه(18) 

 

دل نوشته های دانش آموزان و دانشجویان در نقد معلم خود 

مشق بیست و هفتم

  (نامه شهید محمد خاندایی به.....)

           بسم الله الرحمن الرحیم

    خدمت معلم و برادر بزرگوارم جناب آقای...................

   سلام علیکم . امیدوارم که سلام  گرم و آتشین مرا که از اعماق قلبم از مناطق شهیدپرور جنوب مخصوصا خونین شهر اشغالی سرازیر است ، بپذیرید و بدان پاسخ گویید.  باری اگر از احوالات اینجانب محمد خاندایی یکی از شاگردان خود در دوران تحصیل در دبیرستان شهید مصطفی خمینی و یکی از اشخاصی که با جریانات سیاسی روز اشنایش می کردید ، خواسته باشد، حالم بسیار خوب و به دعاگویی شما مشغول می باشم. 

  حتما با مشاهده نامه من قبل از گشودن آن بی نهایت تعجب کردید ، که چه شد و چه جریانی شده که خاندایی برای من نامه فرستاده ، اما دلیلش: 

اولا من تقصیر خدمت دارم از این که خودم شخصا به حضور جناب عالی نیامدم ، چون آن طور که از دوستان شنیدم شما به مکه معظمه شرفیاب شده بودید. از این لحاظ که سعادت نصیبمان نشد خدمت برسیم ، عذرخواهی می کنم. 

در ثانی یکی از اشخاصی که فکر می کنم بعد از پدر و مادر حق به گردن افراد دارد ، معلم و مدرس است و آن هم نه هر معلم و مدرسی ، بلکه معلمین متعهد و مومن ، که بحمدالله والمنه این دو صفت را  در شما مجسم دیدم. این نکته را نه تنها من که هیچ یک از شاگردان نمی توانند آن را کتمان کنند . از خداوند قادر و متعال می خواهم که شما و امثال شما را از مقربین درگاهش قرار دهد . 

   به هر حال بگذریم و مقداری از موقعیت خودم برایتان بگویم. من همان طور که خودتان نیز مستحضر بودید ، حدود هفت ماهی بعد از آموزش در پاسگاه ژاندارمری خدمت می کردم .  از این که پاسگاه ژاندارمری چه محیط فاسدی بود ، وارد نمی شوم . در حین خدمت در پاسگاه چندین مرتبه تقاضای کتبی برای جبهه نمودم. موافقت نمی کردند . تا این که  حدود  دو و نیم ماه پیش به من ابلاغ کردند که با تسویه حساب کامل به هنگ متبوعه بروم . من هم فورا تسویه حساب نموده و به هنگ رفتم و از آنجا ما را به آبادان گسیل دادند. من و چند تن از دوستانی که تازه با هم آشنا شده بودیم  و تقریبا هم فکر بودیم ، جبهه خونین شهر را انتخاب کردیم و افتخاری عازم خونین شهر شدیم. من اکنون این نامه را در داخل سنگر کنار شط العرب (اروندرود) و در داخل نخلستان ها برایتان می نویسم. 

این نامه در حالی نوشته می شود که دشمن مزدور با انواع سلاح های سنگین خود بر روی ما آتش می ریزد. خوشبختانه گلوله های آن ها خیلی کم پیش می آید که به هدف بخورد . دشمن مزدور از انواع حیله ها و دسیسه ها استفاده می کند ، ولی طبق این آیه شریفه : " و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین " هر چه مکر و حیله دارند، به کار می بندند ، خدا از همه آن ها مکارتر است . 

در هر صورت این نامه را نوشتم هم از این که از زحمات بی دریغ شما با این زبان الکن تشکر کنم و هم این که اینجا جبهه است و کربلای ایران و هر آن احتمال مرگ است و جایی است که به استقبال مرگ آمده ام و جریان:

  خوش بود گر محک تجربه آید به میان

   تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

   اکنون در حال دست و پنجه نرم کردن با ماست .

به هر حال عذر می خواهم وقت عزیزتان را گرفتم و مزاحمتان شدم و سرتان را با این حرف های بی ارزش به درد آوردم.

 امیدوارم که اگر این حقیر را لایق بدانید جوابش را برایم طبق آدرس پشت نامه بفرستید .

 دوستانم در داخل جبهه خدمت یک یک شما رزمندگان واقعی سلام می رسانند . امیدواریم خداوند پشت و پناه شما باشد .....

    اللهم انصرالاسلام و اهله واخذل الکفار والمنافقین 

    به امید پیروزی حق و اسلام بر باطل و کفر

   با احترامات فراوان - محمد خاندایی - ۱۹/۹/۶۰

توضیح: متاسفانه این آخرین نامه شهید محمد خاندایی بود و چندی پس از نگارش این نامه روح بلندش به آسمان ها پرکشید و در جوار معشوق ابدی آرمید. 

روحش شاد و راه حق طلبی پر رهرو باد !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۰۹:۱۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 لزوم آزادی بیان برای همه!

 

 من چه بسیار باورهایی را که «حق» می دانستم،قابل بیان و عرضه در عیان ندیدم؛ زیرا دیگران آن ها را « ناحق» و «بد» می دانستند!!....

و این سدی سدید و مانعی شدید بر سر راه توسعه و پیشرفت جوامع جهان سوم است!  

زیرا هر فکر و اندیشه و باوری- هر چند باطل -  تا مطرح و بیان نشود،«حقیقت» یا «بطلان» آن آشکار نمی شود!


(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۷:۳۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 اندیشه های بزرگ و دلریشه های بزرگ تر!

 

من هر چه بالیدم و بزرگ تر شدم، 

غم ها و غصه ها و دغدغه های خود را بزرگ تر دیدم. 

گویی دغدغه ها بیش از من قد می کشند 

و پیش از من می بالند! 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۱۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 بی تفاوتی در برابر ستم!

 

من درجوامع تحت ستم و استبداد،انسان های خوب و بی تفاوت را تحت انقیاد و شایسته این دیدم که تحت حکومت افراد بد زندگی کنند.  

(شفیعی مطهر)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۰۶:۲۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

 ستمگران حقیر!!

 

من ستمگران و متکبران را ضعیف ترین آدم ها دیدم؛ 

زیرا «ستم» و «تکبر»هر دو ناشی از عقده حقارت و....است. 

 (با الهام از سخن پیامبر اکرم«ص»: ما من رجل تکبر او تجبر الا لذله وجدها فی نفسه) 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۰:۴۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

مشق های زلال مدرسه(17) 

 

 دل نوشته های دانش آموزان و دانشجویان در نقد معلم

مشق بیست و ششم

   سلام . سلامی چو بوی خوش آشنایی در دیار دوستی ها و محبت ها

   اینک که در هفته معلم قرار داریم لازم دیدم با نوشتن یک نامه ناقابل احساساتم را نسبت به شما بیان کنم.

    معلم عزیز ! آقای............

    در آغاز می خواستم از زحمات دوساله شما تشکر کنم . بارها می خواستم این کار را بکنم ؛ اما نمی توانستم در بین هزاران واژه ، کلمه ای بیابم تا با آن کلمه مقام تو را بستایم . 

اگر از خدا نمی ترسیدم شما را به عنوان معبود خود انتخاب می کردم. چرا که من در هر لحظه از کلاست که به سر می بردم ، بیشتر به معنویت نزدیک تر می شدم. آری تو در این دو سالی که گذشت ، درس عشق به ذات احدیت را به من آموختی . هرگاه که بهتر به تو می نگریستم و کلمات عارفانه ات را با جان و دل و از سر اشتیاق گوش می دادم ، بی اختیار روحم به آسمان ها پرواز می کرد و به دنبال سرچشمه هستی می گشت . 

گویی تو با کلمات زیبایت که بوی عشق می داد ، عاشقی را به معشوق می رساندی . 

آن گاه که خدا را برای ما توصیف می کردی ، من خدا را در تو یافتم ؛ در توی بی قرار نسبت به خدا. تو که خدا را پس از مدت ها غفلت به من شناساندی . نه تنها با گفتارت ، بلکه با رفتارت که رفتاری بود خاضعانه و خالصانه در برابر ایزد منان. 

تو خدا را به عنوان امید ناامیدان به من شناساندی . تو گفتی در تنگناهای زندگی به او توکل کنم. تو با گفتارهای زیبایت شیوه زندگی مرا تغییر دادی و کلبه محقر قلبم را با یاد او معطر کردی.

   معلم گرامی !

   تو قابل ستایشی ! و من هر چقدرکه تلاش کنم تا وصف کاملت را بگویم ، عاجزم . تو جوانه های زیبای امید را در قلبم کاشتی . تو کسی بودی که مثل شمع فروزان برایمان سوختی و ما را روشنی دادی . تو مشکل گشای مجهولات ما بودی . تو با تمام وجودت چگونه زیستن را به ما آموختی. 

  تو گفتی که در زندگی ناامید نباشیم و برای مبارزه با نا امیدی کمر همت ببندیم . 

 یادم می آید که شما از همه چیز برایمان صحبت کردید . از داستان ، لطیفه ، چیستان و....خلاصه از هر دری سخن به میان آوردی، حتی از چگونگی رفتار با همسر آینده .

    معلم گرامی !

   شما واقعا کیستی و چیستی که این گونه برای ما جان فشانی می کنی؟!

   در پایان در برابر این همه مقام تو ، کاری جز ستودنت نداریم و با تمامی وجود شکر و سپاست می گوییم و هیچ گاه فراموشت نمی کنیم .

   از خداوند یکتا برایتان اجری بس عظیم خواهانیم.   والسلام

             شاگرد حقیر شما - میدانگاهی - کلاس سوم فرهنگ - ۱۵/۲/۷۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۰۶:۱۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

دوست داشتنی ها!

 

 

من چه دوست داشتنی دیدم کسانی را که به نسبت به من حسادت می ورزند؛ 

 

زیرا اینان تنها کسانی هستند که مرا صمیمانه برتر و بهتر از خود می دانند!!  

 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۵:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 عقل و تکلیف

من آن گاه خود را موظف و مکلف دیدم که همه باورها و یافته هایم را با عقل و خرد خود بسنجم که احساس کردم بهره ای از خرد و تشخیص نیک از بد را دارم؛ 

زیرا هر کس که از عقل و خرد محروم است،به بی تکلیفی محکوم است.
(هر عاقلی مکلف است و بی عقل تکلیفی ندارد.) 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 «عکس» یعنی «بر عکس»  

  قصه پنجاه و چهارم/ قصه های شهر هرت 

 

11 Caricature[WwW.KamYab.IR]    کاریکاتور های مفهومی و پر معنا

اعلی حضرت هردبیل علاوه بر داشتن ده ها نقص و ضعف اخلاقی و رفتاری دو عیب بارز جسمانی نیز داشت. او فقط یک چشم و یک پا داشت.
هردمبیل شاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داده بود تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند.
اما هیچ کدام نمی توانستند و جرات نمی کردند سیمای ذات ملوکانه را با یک چشم و یک پا به تصویر بکشند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟

نقاشان بارها دیده بودند که هر کس کوچک ترین نقد و انتقادی نسبت  به پادشاه مطرح کرده ،به بدترین نسبت های خیانت به میهن،مرتدشدن،جاسوس دشمن بودن و ده ها تهمت اخلاقی و ناموسی متهم شده و به سخت ترین مجازات ها رسیده است؛ بنابراین می دانستند اگر پرتره ای از شاه بکشند و عیب و نقصی در اندام ایشان به تصویر بکشند،حسابشان با کرام الکاتبین است!!

سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد.
نقاشی او فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد.
او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.

این نقاش در مکتب حاکمیت استبداد یاد گرفته بود که در سخت ترین شرایط تنفس چگونه نفس بکشد و از کنار فاجعه ها با چه ترفندی به سلامت بگذرد!!

 ...و این گونه درس ها بود که به بسیاری از ملل جهان سوم آموخته بود که عیب ها را ببینند،اما محاسن را بگویند!! 

...ستم ها را تحمل کنند، اما عدالت را به تصویر بکشند!

...اشک های ستمدیدگان را ببینند ،ولی اشک شوق بنامند!

...طوق بردگی بر گردن بنهند ،اما آن را عطایای ملوکانه و تفقدات شاهانه بدانند!!

...و چنین شد که هر کودکی در مکتب خودکامگان می آموخت که:

چرا ما نتوانیم از سیمای اعلی حضرت چنین تصاویری نقاشی کنیم؟ 

پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت ایشان...

این است رمز موفقیت و راز سلامت در تحت حاکمیت خودکامگی هردمبیل ها!!

این گونه شد که «تصویر» را «عکس» نامیدند؛ «عکس» یعنی همه چیز«برعکس!!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۰۶:۳۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

احترام به برونداد فرایند تفکر
 
من آن گاه که فراخوان های متعدد و موکد قرآن را درباره لزوم «تفکر» و « تعقل» دیدم،بر این باور رسیدم که این فراخوان ها مستلزم پذیرش برونداد فرایند تفکر و وفاداری به یافته های اندیشه ورزی است. 
(شفیعی مطهر)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۰۸:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر