سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

۲۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

 یک خاطره واقعی از ایثار مادر!

 

درباره ایثار و فداکاری مادر خیلی شعر و شعار سروده و نوشته و خوانده ایم؛اما مطلبی که من الان می خواهم بنگارم، یک خاطره صد در صد واقعی است.

تازه معلم شده بودم. از محل اولین حقوقی که که پس از چهار ماه استخدام گرفتم،یک چتر خریدم. چتر را به خانه بردم و به مادر گفتم:

از این پس هر گاه باران ببارد،آن چتر را با خود می برم و دیگر خیس نمی شوم.

هر روز صبح برای تدریس به یکی از روستاهای نزدیک شهر می رفتم و عصرها پس از بازگشت از روستا ،برای کمک به پدرم به دکان ایشان می رفتم.

شامگاهان یکی از روزهای اواخر پاییز باران شدیدی شروع به باریدن کرد. من در دکان پدر بودم و چتر در منزل،فاصله منزل تا دکان هم بیش از نیم ساعت پیاده روی داشت.

ساعتی از باریدن باران نگذشته بود که مادر را دیدم در حالی که از شدت ریزش باران خیس شده بود،چتر را به طور بسته حتی بدون این که خود در برابر باران از آن استفاده کند، در زیر چادر با خود آورده بود،تا من به هنگام رفتم به خانه مبادا باران بخورم و خیس شوم!!

فرخنده زادروز حضرت فاطمه زهرا(س) وروز مادر و روز زن بر همه عزیزان مبارک باد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

سروش حق 

(سروده شده در سن ۲۰ سالگی ) 

 

مرا بیهوده می جویی  به کنج  کلبه  تارم                

  که من در عرش می گردم از این غمخانه بیزارم

سحرگه چون نسیمی نو وزد ازکوی معشوقم               

  بهشتی دلگشا  دارم  به  کنج خانه تارم

پری بگشوده دارم من که هر شب می کنم پرواز           

  چو مرغان می زنم پرپر به گرد کوی  دلدارم   

من آن شمع شب افروزم که دل ها می کنم روشن       

  بود در روز و شب از عشق جانان سوختن کارم

نمی ترسم که خنجرها شکافد قلب خونینم                

  ندارم باک  از هر قدرتی  تا عشق  حق دارم

دلی دارم چو آتشدان  ولی دارم  لبی خندان               

  به سینه آتش سوزان  به رو  لبخند غم دارم

چو  بگشایم پر و بالم   زنم پا بر  همه عالم                 

  کنون بنگر بر احوالم  که  آزادم  خدا یارم   

من از اول ندادم دل به مشتی خاک و خشت و گل            

  مرا بوده جنان منزل  در این  زندان  گرفتارم

من این سر را از آن خواهم که اندر راه معشوقم          

  فدا سازم، چه باشد سر که گردیده است سربارم؟

چه خوش باشد سحرگاهی که آید پیک دلدارم               

  کشد پر روح  آزادم  به سوی  درگه  یارم

نهم  بر آستانش سر  بگریم  با دو چشم تر                 

  ندارم درگهی  دیگر  به جز  درگاه  دلدارم

منم آن طایر قدسی  که  بشکستند  پرهایم                 

  به کنج محبس افتادم  چو گل اندربر خارم

بیا  ای پیک یزدانی!  گشا پرهای  روحانی                

   رها  کن  روح  ربانی  ز  زندان  تن  زارم  

خداوندا خلاصم کن  از  این  زندان رهایم کن                

  به سویت رهسپارم کن تو ای معبود دادارم!

ز عشقت ای خدا مستم دل و عقلم شد از دستم           

دگر"من"نیز"تو"هستم همه عشقم همه یارم

می از جام تو نو شیدم  ز دنیا چشم پوشیدم               

  سروش حق نیوشیدم ز مستی کرد هشیارم

"شفیعی"با دلی پر غم بزن لبخند و گو هر دم                    

که من جز حق نمی گویم خدا یار نگهدارم !

                                                                 (خرداد ۱۳۴۵-کاشان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۵۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

جرثومه های حقارت!! 

 

من فرمانروایان خودکامه را افرادی حقیر و شایسته تحقیر دیدم ؛
در حالی که آنان خود را نه تنها همسنگ خورشید که شایسته هر تمجید می پنداشتند و دیگران را برده می انگاشتند!!
اینان جرثومه های حقارت اند و اسطوره های شرارت!

 (شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

 پرواز لایزال بی پر و بال!

 

من انسان بی پر و بال را شایسته پرواز لایزال دیدم ؛

بنابراین فهمیدم که باید پرواز کنم آن گونه که می‌خواهم و گرنه پروازم می دهند آن گونه که می‌خواهند!

در حقیقت نه «پرواز»م می دهند،که« پرتاب »م می کنند!!

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

دوستان کاسب!

 

من «کاسبی» را ندیدم که «دوست» بفروشد ... 

در عوض آن قدر «دوستان کاسب» را دیدم که «دوست» را به پشیزی می فروشند! 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۰۷:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

ترس از دوست داشتن! 

 

من بسیاری از «دوست داشتن» ها را ترسناک دیدم ؛

زیرا وقتی آدم ها می گویند:« باران را دوست داریم»، ولی با بارش باران ، چتر باز می کنند... 

وقتی می گویند:« پرنده را دوست داریم»، ولی او را  قفس نگه می دارند..

باید از دوست داشتن آدم ها ترسید!و از عشق ها هراسید! 

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۷
سید علیرضا شفیعی مطهر


 انسانیت انسان!

 

من شنیده ام که روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند... 

اما انسانیت را در حال انقراض می بینم! 

اگر انسانیت بمیرد،انسان ها اشباحی روان اند که در عالم حیوان تبلور می یابند! 

در حالی که در عالم معنا« انسان » در حال زوال است و « انسانیت» ،لایزال!

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۰۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

روز طبیعت یا اعلان جنگ به طبیعت؟


ایرانیان در روز سیزده به‌در، طبیعت خود را معادل "۵۸ سال" در ژاپن تخریب می کنند!!

میزان آلودگی محیط زیست در روز سیزده به‌در ده برابر روزهای معمولی است!!

در روز سیزده به‌در، تنها در مناطق حفاظت شده پایتخت، ۶ تن زباله در دامان طبیعت رها می‌شود. این رقم در کل استان تهران به ۱۰ هزار و ۳۰۰ تن زباله می رسد!
http://goldasteh.blogfa.com/post-8755.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۲۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

« باور امکان »در « رهگذر مکان»

 

من فراموشی و نادانی را مشکل امروز خود دیدم!

زیرا هر پروانه گاهی فراموش می‌کند که زمانی کرم بوده است 

و کرم هم نمی‌داند که روزی به پروانه‌ای زیبا بدل خواهد شد...

پس بکوشیم «باور امکان» را در«رهگذر مکان» جا نگذاریم و از «بستر زمان» جا نمانیم!

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۰۷:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

نوجویی در گروی نوپویی!

 

من دیوانگی را در این دیدم که مسیر پیشین را بپوییم ،ولی نتیجه نوین را بجوییم.

هماره ادامه همان رفتار و رفتن در همان مسیر استمرار ،ما را به همان نتایج تکراری و هدف های انحصاری می رساند !  

همواره نوجویی در گروی نوپویی است!

(شفیعی مطهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۱۷
سید علیرضا شفیعی مطهر