سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

معلم؛با رسالتی بهارین و بهارآفرین

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ

 معلم؛با رسالتی بهارین و بهارآفرین  

 

#شفیعی_مطهر

 

امام سجاد(ع) : 

   «لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»

اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را می طلبند اگر چه با 

ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.

              نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم

               چـــو غلام آفتـــــابم هــــمه ز آفــــتاب گــــویم

 معلم را روشنگری می دانند که چونان شمع می سوزد و جمع را می سازد. 

اما اگر سوز و سازش را بنگریم و برگ و برش را بنگاریم،در می یابیم که این تشبیه

 بسی بی انصافانه و بسیار ناعادلانه است؛  زیرا شمع را می سازند تا بسوزد ، ولی

 او می سوزد تا بسازد.

معلم شمعی است گدازنده که خون سپید سپیده را با اشک دیده درمی آمیزد و در

 رگ های شب می ریزد. 

   معلم روشنگری است که شب های سرد و لحظه های درد را با اشک سبز بهار 

و خون سرخ گلنار رنگ آمیزی می کند.  

  معلم شب ستیزی است که زلال سپید سحر را به روی شن زار شب می ریزد و

 سینه ریز نور را بر سینه شب دیجور می آویزد.

    معلم پیامبری است که رسالت دارد تا از ایثار ، سرمایه اندوزد و سایه بر سر هر

  همسایه اندازد . از پیامبران پیشه آموزد و انسان را اندیشه بیاموزد.

اکنون بار دیگر نسیم بهاری در کوچه باغ های اردیبهشت شادمانه شکوفه می ریزد ، و جانانه مشک می بیزد.

زلال سپیده از لابه لای شاخساران می تراود ، و بر مخمل سبز سبزه ها می آرامد.

رایحه  سُکرآور سحر آرام  و رام پرده سیاه شب را می شکافد و بر لب های سرخ غنچه می شکوفد.

رویای رنگین ریشه از زبان تُرد جوانه سرود سبز بهار را می سراید.

هر پنجره  باز هزار حنجره آواز دارد ، و در هر آواز، هزار پرده راز.

تک سوار زرّین خاوران پای در رکاب می کند و هیولای سیاه شب ذرّه ذرّه از خجالت آب می شود.

ترنّم سبزِ درخت ،گوش لحظه ها را می نوازد و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه بر می انگیزد.

هر نَفَسِ نسیم، کوله باری از شمیم بر دوش دارد و دنیایی از شادی در آغوش.

قامت رسای سرو،قیامت می کند و بر سجّاده  سپیدِ سحر نمازِ سبز مکرّر را قامت می بندد.

انفجارِ عطر انباشته در دل تنگ غنچه پرنیانِ باد را عطرآگین می سازد و مشامِ جان ها را با رایحه  مُشکین می نوازد.

صبا نرم می وزد ، و گرم می گذرد ، سبدسبد لاله می آورد و سبو سبو ژاله می بارد. شراره بیاض و فوّاره فیّاضِ فلق دامنِ ظلمتِ مطلق را بر می چیند ، و تا دامنه  خونین شفق ره می پیماید.

بهار می آید غمّاز و دلنواز با صد کرشمه و ناز ، اما نه او را پای پایایی است و نه سرِ ایستایی. چون  مرغِ طایر می گذرد و خاطره ای در خاطر می گذارد . شاداب به هر بوستان سر می کشد و با شتاب به سوی هجران پر می کشد.

اما من گلی را می شناسم که همیشه بهار است و اندیشه تبار. 

او بهاری است دائم،زیرا انسانی است «معلم».

نَفَسِ او نه تنها بهارین است ، که خود بهارآفرین است.

خورشید از افقِ چشمان او طلوع می کند و یک آسمان ستاره در شب چشمانش برق می زند.

پیچک های مهربانی بر ساقه نگاهش پیچیده و بهار از خلال لب های او لبخند می زند.

نیلوفرهای حکمت از شاخساران دستانش می روید و غنچه های محبّت بر لبانش می شکفد.

یاس های سپیدِ سعادت از سرشاخه های بیانش می جوشد و شکوفه های شرافت از سبد سخنانش فرو می ریزد.

هزاران نهر نور نوشیده تا تشنگان معرفت را جرعه ای از زلال طهور بنوشاند.

اوست که به گل های شقایق رنگ بخشیده و به جان های عاشق ، فرهنگ.

اگر نرگس ، طهارت نگاهی ، و پیچک ، طراوت پگاهی دارد ، از او دارد.

با آن که عمق بودنش از سرمای « فقر» یخ زده ، گرمای « فخر» از شراره زبانش زبانه می کشد.

پنجره پلک هایش به روی باغ هوس ها بسته است.از وابستگی به اغیار وارسته و به یار، دل بسته است.

هر گاه ابر غم ، آسمان دلش را فرا گیرد از دیدگان، باران درد فرو می بارد ، اما یاران را دلسرد نمی کند.

با صخره های سخن مناره ای می سازد به ندای ایمان و به بلندای آرمان ؛ تا گمشدگان را راه نماید و بی خبران را آگاه فرماید.

آیینه ها از سینه  او صفا می اندوزند و وفا می آموزند.

زمزم چشمه سار ، تکرار تبسّم اوست و زمزمه جویبار ، تکرار ترنّم او.

ساقه  سبز نگاه او پُر است از جوانه های امید و شکوفه های نوید.

حضور هیچ حاضری تنهایی او را پُر نمی کند . اصلاً او هیچ گاه تنها نیست ، زیرا در دل ، ایمان ناب دارد و در دست ،کتاب.

از عدم تکلّف شاد است و از قید تعلّق آزاد ؛ نه آنش اسیر کرده  و نه اینش، زمین گیر.

سایه  بلند او همسایه  دل های دردمند است و هم پایه  درون های نژند.

رویش زرد است و درونش پُر درد ؛ اما همچنان استوار و جوانمرد است و با جور و جهل و جمود، در حال نبرد.

تنهایی برترین یار او  و شکیبایی بهترین یاور اوست.

انتهای ابهام نگاهش را هیچ پژوهنده ای نکاویده ، و هیچ جوینده ای ندیده است.

او زبان گل ها را می فهمد و پیام جوانه ها را می شنود. راز رویا را تعبیر  و رمز روایت ها را تفسیر می کند.

آنچه را دیگران به رویا می بینند، او به رویت می بیند و آنچه را به ریا می گویند، او به روایت می گوید .

از ارزش ها پاس می دارد  و از شاخسار تُرد نگاه شاگردان گل های سپاس می چیند.

قیام او قائمه  قانون است  و رهنمودهای او برای همه رهنمون است.

او مجسّمه  همه  ارزش هاست و همه  ارزش ها درقامت او مجسّم است،

زیرا او « معلّم» است.

هفته بزرگداشت مقام معلّم را به حضور همه  آیینه داران آیین معرفت و استادان درسِ محبّت تبریک و تهنیت می گویم. از خداوند بزرگ مسألت دارم که به ما و به همه  افراد جامعه توفیق عنایت فرماید تا ارزش های فرهنگی را پاس داریم و استادان فرهنگ آفرین را سپاس گوییم.

. اکنون در آستانه هفته بزرگداشت مقام والای معلم خرسندم که خاضعانه فرارسیدن این ایام میمون و مبارک را به پیشگاه همه استادان فاضل و فرهیخته تبریک و تهنیت عرض کنم.

   بهروزی و پیروزی روزافزون همه همکاران فکور و فرزانه را از درگاه ایزد منان آرزو دارم.

                               در کسب رضای حق موفق باشید

سید علی رضا شفیعی مطهر

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی