سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

خاطرات انقلاب /1

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

                                   خاطرات انقلاب /1

 گفت : مثل این که شما نسل اولی ها خوشی زیر دلتان زده بود که با انقلاب ، رژیم شاه را سرنگون کردید و باعث عقب افتادگی ما شدید ! شاه داشت ایران را متمدن می کرد. شما ظرفیت استفاده از فضای باز سیاسی را نداشتید. لذا انقلاب کردید! 

 

  گفتم : خود گویی و خود خندی . عجب مرد هنرمندی؟!  خود می دری و خود می دوزی؟! کدام تمدن و پیشرفت ؟ و کدام فضای باز؟ لازم است برخی از خاطرات سیاسی آن سال ها را که خود شاهد آن بودم ، برایت بازگو کنم ُ تا خود جو حاکم بر ان زمان ها را احساس کنی. آیا تو ظرفیت شنیدن واقعیات را داری؟

 گفت : دارم ، به شرطی که حرف های کلیشه ای را که خود هزار بار شنیده ام و خوانده ام و حتی بهتر از تو آن ها از حفظ کرده ام ، برایم تکرار نکنی!!

گفتم : به چشم ! من فقط خاطراتی را بازگو می کنم که خود شخصا شاهد یا عامل آن بوده ام و حتی هنوز آن ها را در جایی ننوشته ام. 

  گفت:....و حتی نگفته ای؟

گفتم : شفاهی چرا. من این خاطرات را دوبار ضبط ویدئویی کرده ام. مرتبه اول به دعوت مرکز اسناد انقلاب اسلامی طی چند مرحله به صورت تاریخ شفاهی نقل کرده ام و به صورت ویدئویی ضبط شده است و بار دوم به دعوت شبکه دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی در چند جلسه ضبط ویدئویی کردیم و در چند برنامه در ایام دهه فجر از شبکه دوم سیما پخش شد ، اما هنوز آن ها را به صورت مکتوب عرضه نکرده ام. 

    البته فضای زمانی و مکانی این خاطرات سال ۱۳۵۷ و شهرستان کاشان است .

گفت : پس لطفا بدون شعارزدگی ، تعصب و آگراندیسمان بیان کنید . به طوری که من نسل سومی بتوانم بدون تعارف باور کنم.

گفتم : به چشم!!

  خاطره اول :  تعطیلی دبیرستان

   سال تحصیلی ۵۸- ۱۳۵۷ تازه آغاز شده بود. دانش آموزان به کلاس می رفتند ، اما گاهی همنوا با مردم شهر شعارهای انقلابی می دادند. روز هشتم مهرماه گروهی از کماندوهای مسلح به دبیرستان امام خمینی(ره) کاشان ( پهلوی سابق ) حمله کردند و بی رحمانه دانش آموزان را کتک زدند. به دنبال این یورش این دبیرستان و به دنبال آن سایر مدارس به تعطیلی و اعتصاب کشیده شد. در مدت کوتاهی همه معلمان اعتصاب کردند و همه مدارس تعطیل شد .

   در آن زمان من دبیر و مسئول دبیرستان قمصر کاشان بودم . من و سایر دبیران از مظالم رژیم شاه برای دانش آموزان می گفتیم و آنان نیز گاهی با راهپیمایی های کوتاه و شعارهای ضد شاه ، احساسات انقلابی خود را ابراز می کردند. اما دبیرستان قمصر و سایر مدارس آن جا بر خلاف سایر مدارس باز بود و این اعتصاب یک پارچه فرهنگیان را مخدوش می کرد. ما می خواستیم این پیام را به گونه ای به بچه ها منتقل کنیم که ساواک شاه نتواند آن را به صورت مدرکی علیه ما به کار گیرد.

   لذا یک شب در خانه ما با کمک آقای محمد ملکی ( کتابدار کتابخانه قمصر) و آقای خسرو نمازی ( یکی از دانش آموزان آن زمان و دبیر فعلی ) و یکی دو نفر دیگر از بچه ها اطلاعیه ای از قول " انجمن اسلامی دانش آموزان دبیرستان پهلوی کاشان " نوشتیم و همان را شبانه به دیوارهای ساختمان ذبیرستان قمصر چسباندیم . در این اطلاعیه از دانش آموزان قمصر خواستیم هماهنگ و همراه با سایر دانش آموزان ایران و کاشان به صفوف اعتصابیون پیوسته و علیه رژیم شاه ستمگر بپا خیزند.

   صبح روز بعد هنگامی که طبق معمول عازم رفتن به دبیرستان بودم ، در نزدیکی دبیرستان ناگهان پسر رئیس پاسگاه ژاندارمری دوان دوان نزد من آمد و گفت :

 خرابکاران به در و دیوار دبیرستان اعلامیه چسبانیده اند و بچه ها با خواندن آن، همه دبیرستان را ترک کردند و رفتند .

  من که خود را متعجب و بی خبر نشان می دادم ،به دفتر دبیرستان رفتم و به اتفاق برخی دبیران به گفتگو درباره مسائل روز و انقلاب پرداختیم .

   پس از لحظاتی ماشین جیپ ژاندارمری به صحن دبیرستان آمد و چند مامور مسلح از آن پیاده شدند و به سوی محل نصب اطلاعیه ها رفتند.

 پس از دقایقی یکی از سرباز ها به دفتر آمد و گفت : رئیس پاسگاه با شما کار دارند. لطفا بیایید.

  من هم به محل نصب اطلاعیه ها رفتم . دیدم رئیس پاسگاه برافروخته و ناراحت است و مرا عامل این کار ها می داند. او گفت : 

آقای شفیعی مطهر! چه کسی این اطلاعیه ها را اینجا چسبانیده است؟ من هم بلافاصله گفتم :

 اتفاقا من هم همین سوال را از شما دارم . من معلم هستم ، نه مسئول تامین امنیت  شهر . شما مسئول حفظ امنیت هستید. شما باید پاسخگو باشید. چگونه امنیت شهر را حفظ می کنید که خرابکاران از شهرهای دیگر شبانه به قمصر می آیند و به دیوار دبیرستان اطلاعیه می چسبانند و شما به جای حفاظت و انجام وظایف پاسداری خود از من معلم می پرسید؟!!

   او که انتظار چنین پاسخ تندی را از من نداشت و در حضور عوامل خود شرمنده شده بود ، با تهدید گفت: بسیار خوب ! من در دادگاه روشن خواهم کرد که خرابکار کیست و چه کسی این ها را چسبانیده است.

 سپس دستور داد کمی آب و پنبه آوردند تا اطلاعیه ها را سالم از دیوار بکند و بتواندآن ها را با خط شناسی علیه من مطرح کند.

   پس از رفتن ایشان و سایر ماموران، من برای پیشگیری از توطئه او بلافاصله به کاشان و نزد رئیس آموزش و پرورش وقت کاشان آقای ستوده رفتم و گفتم:

   علی رغم اعتصابات گسترده من تا امروز دبیرستان قمصر را دایر نگاه داشتم ، ولی امروز رئیس پاسگاه ژاندارمری و چند مامور مسلح به دبیرستان حمله کردند و متعاقب آن همه دانش آموزان از ترس فرار کردند و من دیگر نمی توانم آنان را باز گردانم .

  ایشان مرد خوبی بودند و احتمالا نیت خیری داشتند ، ولی چیزی ابراز نمی کردند. لذا پس از قدری دلداری، به من گفتند :

 حق با شماست. در کاشان نیز نیروهای مسلح شاه همین عمل احمقانه را علیه دبیرستان پهلوی انجام دادند. شما وظیفه خود را به خوبی انجام دادید . من هم این مسئله را در شورای تامین فرمانداری مطرح می کنم.

... و این گونه دبیرستان و سایر مدارس قمصر نیز به اعتصاب فراگیر ملت پیوست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی