سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

سخن مطهر

بخشی از مقالات،سروده ها،روزنوشت ها و تالیفات سیدعلیرضا شفیعی مطهر

با جور و جمود و جهل باید جنگید
تا پاک شود جهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشکاند
یا سرخ به خون خویش باید غلتید

بایگانی

خاطرات انقلاب - ۷ سفر راهپیمایان کاشان به قمصر

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۴۳ ق.ظ

    خاطرات انقلاب - ۷  

سفر راهپیمایان کاشان به قمصر

 

   در کاشان از قدیم رسم بر این است که هیئت ها و دسته های عزادار در دهه اول محرم در طول بازار طولانی و سرپوشیده کاشان به عزاداری می پردازند.

   در ماه محرم سال ۱۳۵۷ با رهبری حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای مشکینی همه هیئت ها پذیرفتند که همه به صورت یک هیئت واحد درآمده و هر روز از یک مسجد یا حسینیه از یک سوی شهر حرکت کرده و در یک مسجد یا حسینیه در سوی دیگر شهر به پایان ببرند.

 بدین ترتیب دسته های بسیار با شکوه و تاریخی و فراموش نشدنی و متاسفانه تکرار ناپذیر در آن روزها حماسه ها آفریدند و چون بازارها ظرفیت سیل جمعیت را نداشتند، همه سطح خیابان ها مملو از جمعیت می شد.  این روال و راهپیمایی های با شکوه حتی پس از محرم نیز تا سقوط رژیم پهلوی ادامه یافت.  

   پس از مدتی وقتی این شیوه در کاشان جا افتاد، به این فکر افتادیم که این حرکت حماسی را به نواحی اطراف کاشان نیز تسری دهیم. بنابراین یک روز به آران و روزی به نوش آباد رفتیم .

   یک روز حوالی ظهر وقتی برنامه راهپیمایی در کاشان رو به اتمام بود ، بین مردم اعلام کردیم امروز بعد از ظهر برای رفتن به قمصردر میدان کمال الملک حاضر شوند . حدود ساعت ۱۵ سیل جمعیت هر کس با هر وسیله ای که داشت سواری ، وانت ، کامیون ، مینی بوس ، اتوبوس و حتی کامیون به میدان کمال الملک آمدند. کم کم حرکت کردیم . کاروان با شکوه راهپیمایان تمام جاده قمصر را پوشانده بودند.

   وقتی من از دروازه عطار به سوی کمال الملک می آمدم ،کاروانی از ریوها و ماشین های ارتشی را دیدم که از ژاندارمری به سوی خیابان علوی و قمصر می رفتند . لذا برخورد با آنان را محتمل می دانستم . ما همچنان بدون احساس هیچ مانعی به سوی قمصر روان بودیم .

  نزدیکی های کارخانه گلابگیری در اداسط راه قمصر - کاشان ناگهان با خبل عظیم نظامیان که در یک گودی کمین کرده بودند، رو به رو شدیم.

آنان مسلحانه راه را کاملا بسته و از ادامه حرکت ما جلوگیری کردند. آنان تهدید کردند که در صورت حتی یک قدم جلو رفتن، شلیک می کنند.

  ناگزیر ما با پای پیاده جلو رفتیم و خواهان مذاکره با رئیس ژاندارمری شدیم .

   سرگرد هاشمی رئیس ژاندارمری با یک بلندگوی دستی  به سخنرانی پرداخت . ایشان با لحنی نرم و ملتمسانه تعریف کرد که: 

والله من مسلمان و مقلد مراجع تقلید هستم . امشب همسرم از مکه می آید و من زائر دارم . می خواستم گوسفندی سر راه همسرم قربانی کنم و از مهمانان پذیرایی کنم . وقتی شنیدم شما می خواهید دامنه آشوب را به قمصر بکشید و به پاسگاه ژاندارمری و مازگان (روستای بهایی نشین) حمله کنید ، ناگزیر همه برنامه هایم را برهم زده ام تا از بروز این فاجعه جلوگیری کنم . بیایید برای خاطر خدا دست از این آشوبگری بردارید و برگردید و بگذارید من هم به این سنت اسلامی عمل کنم .

    ما از ایشان خواستیم بلندگوی دستی را به ما بدهد تا پاسخ دهیم . ایشان پذیرفت و یکی از برادران بلندگو را در دست گرفت و گفت :

   ما اصلا خرابکار نیستیم و قصد هیچ گونه آشوبگری از جمله حمله به مازگان را نداریم . فقط می خواهیم با آرامش کامل در طول شهر قمصر راهپیمایی کنیم و برگردیم . 

  رئیس ژاندارمری پس از بحث ها و چانه زدن های بسیار پذیرفت، اما به این شرط که یکی از علمای کاشان مثلا آقای یثربی به من تضمین بدهند که شما به پاسگاه ژاندارمری و مازگان حمله نمی کنید. 

   متاسفانه هیچ یک از علما و روحانیون کاشان همراه ما نبودند تا به صورت یک چهره شناخته شده به ایشان تضمین بدهند . آقای مشکینی نیز چون زندگی مخفی خود را شروع کرده بودند، هر روز صبح با لباس مبدل در راهپیمایی ناگهان سر بر می آوردند و در پایان ناپدید می شدند و رژیم علی رغم همه تلاش های خود با همین ترفندی هیچ گاه نتوانستند ایشان را دستگیر کنند.

  آن روز در پاسخ رئیس ژاندارمری گفتیم ما مسئول کار خودمان هستیم و ضامن دیگری هم نداریم، ولی دست از حرکت خود برنمی داریم .

   ایشان وقتی استقامت و پایداری ما را دیدند، دست از مقاومت برداشتند و به نیروهای خود دستور دادند به سوی قمصر حرکت کرده، ژاندارمری را محاصره کنند .

   بدین ترتیب ما به سوی قمصر راه افتادیم و حدود مغرب به محله پایین قمصر رسیدیم . زمان دیر شده و هوا نسبتا تاریک شده بود . در محله پایین از ماشین ها پیاده شده و به صورت راهپیمایی و با شعارهای :« درود بر خمینی و مرگ برشاه »به سوی محله های دیگر حرکت کردیم . 

  یکی دو ساعت از شب گذشته مقابل ژاندارمری قمصر در محله ده رسیدیم . ناگهان صدای تیراندازی جمعیت را متلاطم کرد. جمعیت، زیاد و کوچه ها، تنگ بود . فشردگی جمعیت باعث شد عده ای از راهپیمایان از کوچه به داخل باغ آقای اصفهانیان - که حدود یک متر گودتر از کوچه بود - پرت شدند. از اینجا به بعد نظم جمعیت به هم خورد و شایعه زخمی و شهید شدن برخی همه را نگران کرد. لذا دیر شدن زمان ، سردی و تاریکی هوا و ناوارد بودن مردم کاشان به کوچه های قمصر ادامه مسیر را دشوار می کرد . لذا پایان راهپیمایی اعلام شد و جمعیت با همان وسیله ها - البته با سختی زیاد - به کاشان برگشتند . خوشبختانه برابر اطلاع، آن شب جز آقای حاج عباس دارایی نژاد - که مجروح شد -  کسی شهید و از گلوله زخمی نشد.ظاهرا تیراندازی ها همه هوایی بود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی