دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۲۷)
شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۵۵ ق.ظ
دل دیدنی های
شهر سرب و سراب(۲۷)
من نیایشگری را دیدم که « خدا » را از دل می راند و « دعا » را به جایش می نشاند.
من عابدی را دیدم که « فکر » را از ذهن می زدود تا « ذکر » را جایگزین آن کند.
من حاکمی را دیدم که « اعتماد مردم » را ارزان می فروخت و «خودکامگی » را گران می خرید.
من سدی پر آب دیدم که قرن ها قطره قطره آب را در خود گرد آورده بود....
و جمعی را دیدم که بی پروا و بی امان با هر ابزاری به جان سد افتاده بودند تا ...
... و سرانجام سد را شکستند و همه را سیلاب برد!!!
من خدا را دیدم بی نهایت بزرگ، اما در عین حال چنان کوچک که در ذهن کودکی پنج ساله می گنجید و باز به اندازه ایمان و آرزوی او بزرگ بود ، در رویایش روان بود و در نگاهش، نگران.
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
۹۲/۱۰/۲۱