دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۶)
يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۴۶)
من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد .....و من دانستم که انسان همیشه و همواره عمر باید مفید و اثر بخش باشد.
من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زیرا انسان با غرور بر دیگران می تازد ، با دروغ ،جان خود را می گدازد و با عشق سر را می بازد.
من موش کوری را دیدم که عاشق ترین دلدادگان بود؛ زیرا زیبایی همسرش را نادیده باور داشت..
من سرمایه و حاصل زندگی را دیدم، نه در اموالی که اندوخته بودم؛ بل که در قلب هایی که به آن ها عشق آموخته بودم.
من سیمای فقر را دیدم ، نه در چهره گدای نادار ، بل که در صورت انسان زیاده خواه و طمعکار.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
۹۲/۱۱/۲۷